#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
🔰اواخر #آذر ١٣٦٠ بود. يادم هست كه زن صاحبخانه🏡 ميگفت: « #بچه را آورده اند خانه.» اما درست يادم نيست چه كسى مرا برد طبقه بالا تا بچه را #ببينم.
🔰وارد اتاق كه شدم #مادر بود و «بچه👶» توى بغلش و زنهاى همسايه و فاميل كه يك حلقه دور آن #اتاق_كوچك زده بودند. اين تنها تصويرى است كه از تولد #محمودرضا به ياد دارم و هيچوقت يادم نرفته🗯
🔰٣٠ ديماه ٩٢، وقتى پرواز ١١ شب تهران - تبريز توى فرودگاه تبريز🛫 به زمين نشست و با #پدر از پله هاى هواپيما پايين آمديم و وارد سالن فرودگاه شديم.
🔰از همسرم💞 كه پدر و مادرش و پسرمان را در #مشهد رها كرده بود و خودش را رسانده بود فرودگاه تبريز، خواستم كه قبل از رسيدن ما به خانه، #خبرشهادت محمودرضا🌷 را به #مادرم برساند.
🔰نمى دانم كى رسيديم توى كوچه و جلوى #خانه_پدر🏡 صداى گريه زنه😭ا توى كوچه شنيده مى شد. پله ها را رفتم بالا و وارد اتاق شدم. #مادر بود و زنهاى همسايه كه يك حلقه دور آن اتاق كوچك زده بودند. شبيه #روزتولد محمودرضا در ٣٢ سال پيش اما اينبار #مادر «بى محمودرضا😔» بود.
🔰مادر از خبر طورى #استقبال كرده بود كه انگار خبر داشته و خبر غافلگير كننده اى نگرفته❌ بى قرار بود و نبود. نشسته بود اما غرق در اشک😭. مدام مى گفت: رفتى به #آرزويت رسيدى؟ «راه امام حسين را رفته پسرم...» مى گفت و اشك مى ريخت.
🔰گاهى هم ميگفت: « #يوسفم رفت...» نشستم پيش #مادر👥 و بهترين جاى دنيا🌎 در آن لحظات همانجا بود.
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#راوی_برادر_شهید
🕊|🌹 @masjed_gram
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
💢تاسوعای سال ٩٢ بود▪️، بهمون خبر دادند، بچه های مقاومت، عملیاتی💣 وسیعی تو منطقه زینبیه، اطراف منطقه حجیره، کردند🚡
💢 تروریستها ☠رو سه کیلومتری از اطراف حرم مطهر خانم زینب (س)🕌، دور کردن. صبح زود☀️ رفتیم اونجا و محمودرضا رو هم دیدیم ،☺️
خیلی از عملیاتی که منجر به تامینِ امنیت حرم خانوم شده بود، خوشحال بود .😍
پرچم سیاهی تو 🏴دستش بود و می گفت : ❗️خودم از بالای اون ساختمون پایینش اوردم .💪
💢به اون ساختمون نگاه کردم🙄 دیدم پرچم سرخ یاابالفضل 🚩رو جاش به اهتزاز در اورده.😇
رسیدیم خیابون جلوی حرم🕌 که دو سال احدالناسی جرات😰 رد شدن ازش رو نداشت🚫 و تک تیراندازها حسابش رو می رسیدند🔫
💢و حالا با تلاش محمود رضا و دوستاش، امن شده بود😍😌 .
رفتیم وسط خیابون، رو به حرم🕌 وایستادیم، دیدم محمود رضا داره آروم گریه می کنه 😭و سلام می ده :
السلام علیکی یا سیدننا زینب …✨
#شهید_محمودرضا_بیضایی
🕊|🌹 @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
🌷نزدیک مراسم #عقد محمودرضا بود که یک روز آمد و گفت: «من کت و شلوار برای مجلس عقد نخریده ام» من هم سر به سرش گذاشتم و گفتم: تو نباید بخری که خانواده #عروس باید برایت بخرند.
🌷خلاصه با هم برای #خرید رفتیم. محمودرضا حتی هنگام خرید کت و شلوار دامادی اش هم حال و هوای همیشگی را داشت، اصلا #حواسش به خرید نبود و دقت نمی کرد در عوض من مدام می گفتم مثلا این رنگ خوب نیست و آن یکی بهتر است و ...
🌷هیچ وقت فراموش نمی کنم در گیر و دار خریدن کت شلوار به من گفت: «خیلی سخت نگیر، شاید #امام_زمان(عج) امشب #ظهور کردند و عروسی ما به تعویق افتاد.» یعنی گویا تمام لحظات زندگی، #منتظر یک اتفاق مهم بود یا حداقل شناخت من از محمودرضا اینطور بود.
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#شهید_مدافع_حرم
🕊|🌹 @masjed_gram
#خاطرات_شهدا
جاے شھید بیضائی خالے ڪه😔
میگفـت:
ما قدر اقا #سیدعلے را نمیدانم ...🍂
در ڪشور هاے عراق و سوریه بدون وضـو بہ تصویر اقا دست نمیزنـن....❣🍃
#شهید_محمودرضا_بیضایی
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
الان که این نامه را برایت مینویسم ، بینالحرمین ، دو مظلومه ، دو شهیده ، یکی خانم زینب کبری (روحی فداها) و دیگری بنت الحسین ، خانم رقیه (سلامالله علیها) هستم و به یادتم.
نمیدانی بارگاه ملکوتی 3 ساله امام حسین الان هم چقدر غریب است ؛
در محل یهودی ها ، در مجاورت کاخ ملعون معاویه و در محاصره وهابی های وحشی و آدمکش.
چه بگویم از اوضاع اینجا ؛ تاریخ دوباره تکرار شده و این بار ابناء ابوسفیان و آل سفیان بار دیگر آل الله را محاصره کردهاند ؛
هم مرقد مطهر خانم زینب کبری و هم مرقد مطهر دردانه اهل بیت ، رقیه (سلامالله علیهما).
ولی این بار تن به اسارت آل الله نخواهیم داد ، چرا که به قول امام (ره) مردم ما از مردم زمان رسول الله بهترند...
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_محمودرضا_بیضایی
📕 نامه شهید
🕊🌹| @masjed_gram
#خاطرات_شهدا
🌴 بعد از شهادتش سپردم همه جا را دنبال وصیتنامه اش گشتند. حتی توی وسایلی که در سوریه جامانده بود اما وصیت نامه ای در کار نبود
تنها چیز مکتوبی که از او موجود است همان نامه ای است که برای همسرش در شب شهادت امیر المومنین (ع) نوشته بود
🌴 این وصیتنامه را بعد از شهادتش منتشر کردم. محض اطمینان، یکبار از همسرش درباره وصیتنامه سوال کردم. گفت: یک بار در خانه درباره ی وصیتنامه از او پرسیدم، پوستر شهید همت را نشان داد و گفت: وصیت من این است، محمودرضا پوستری از حاج همت در اتاق کوچکش روی کمد وسایل شخصی اش چسبانده بود، روی این پوستر، زیر تصویر حاج همت این فراز از وصیت نامهاش نوشته شده بود:
📜 با خدای خود پیمان بسته ام تا آخرین قطره خونم در راه حفظ و حراست از انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم✊
#راوی_برادر_شهید
#شهید_محمودرضا_بیضایی
🕊🌹| @masjed_gram