eitaa logo
مـٍٍٜٜٜٜٜۘۘـٍٜۘـٍٍٜٓٓـٍٍٍٜ٘ٗـٍٍٍٍٜ٘ٗ٘ٗـٍٍٍٍٍٍٜ٘ٗ٘ٗ٘ٗـٍٍٍٍٜ٘ٗ٘ٗـٍٍٍٜ٘ٗـٍٍٜٓٓـٍٜۘـٍٍٜٜٜٜٜۘۘادر♡ مادر
3.8هزار دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
20.5هزار ویدیو
218 فایل
خدایا ❤مهر مــــادر، ســـایه پدر💙 را از ما مگیر! 🔮دعاهای معجزه گر🔮 👉eitaa.com/joinchat/3418095617C0a0522f7e2 📿فضیلت صلوات📿 👉eitaa.com/joinchat/656015393Ccee3ec7089 💓میم مثل مـادر💓 تابستان1397 ⛔کپی مطالب بدون لینک حرام⛔
مشاهده در ایتا
دانلود
گریه میتونه توے چندثانیه آدم رو پیر ڪنه ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️ 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖ •••🌹❄️JOiN👇🏻 ‌‌❤️ ❥♡ @maadar1 ♡❥
18.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای ظریف ترین درد که در سمت چپ سینه ام نشستی 💔 به_یاد_همه_مادران_آسمانی_صلوات سلامتی_همه_مادران_زمینی_صلوات •••🌹❄️JOiN👇🏻 ‌‌❤️ ❥♡ @maadar1 ♡❥
8.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حواستان به آن هایی که عکس های پروفایل هایشان تغییری نکرد ، آن هایی که هیچ پست و پیامی درباره ی مادر نگذاشتند ، همه ی آن هایی که در بین همین عکس ها و متن ها ازسوختگی دلشان ، اشک در چشم هایشان حلقه زد ، همه ی آن هایی که خواستند روز را تبریک بگویند اما مادری نداشتند ، حواسمان به آن ها باشد ... 🖤تقدیم به تمام مــادران آسمــانــی... 🖤روحشون شاد ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️ 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖ •••🌹❄️JOiN👇🏻 ‌‌❤️ ❥♡ @maadar1 ♡❥
هدایت شده از 🌹 تبلیغ موقت دعاهای معجزه گر
🌸🤱دنبال تبریک ی🤱🌸 کلی روز جذاب داریم😍🥰 امسال یکم متفاوت تبریک بگو😜🥰 اینجا همه چی جدید و به روز هست 😅🥰 https://eitaa.com/joinchat/1882129403C09378cc355 https://eitaa.com/joinchat/1882129403C09378cc355 مادرم روزت مبارک💖🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در زندگی خود دو چیزو هرگز فراموش نکنید: یکی برای پیروزی تو همه زندگیشو باخت اون یکی که پیروزی زندگیتو مدیون دعاهاشی •••🌹❄️JOiN👇🏻 ‌‌❤️ ❥♡ @maadar1 ♡❥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ♥️ •••🌹❄️JOiN👇🏻 ‌‌❤️ ❥♡ @maadar1 ♡❥
وقتی بچه بودیم، یک عادت قشنگ داشت: وقتی توی آشپزخانه غذا می پخت برای خودش یواشکی یک پرتقال چهارقاچ می کرد و می خورد. من و خواهرم هم بعضی وقت ها مچش را می گرفتیم و می گفتیم: ها! ببین! باز داره تنهایی پرتقال می خوره. و می خندیدیم. مادرم هم می خندید. خنده هایش واقعی بود اما یک حس گناه همراهش بود. مثل بچه هایی که درست وسط شلوغی هایشان گیر می افتند، چاره ای جز خندیدن نداشت. مادرم زن خانه بود (و هست). زن خانواده بود. زن شوهرش بود. تقریبا همیشه توی آشپزخانه بود. وقت هایی هم که می آمد پیش ما یک ظرف میوه دستش بود. حتی گاهگاهی هم که برای کنترل مادرانه بچه هایش سری به ما می زد. دست خالی نمی آمد: یک مغز کاهوی دو نیم شده توی دست هایش بود. یک تکه برای من، یک تکه برای خواهرم. وقتی پدرم از سر کار می آمد، می دوید جلوی در. دست هایش را که لابد از شستن ظرف ها خیس بودند، با دستمالی پاک می کرد و لبخندهای قشنگش را نثار شوهر خسته می کرد. در اوقات فراغتش هم برایمان شال و کلاه و پلیور می بافت و من خواهرم مثل دو تا بچه گربه کنارش می نشستیم و با گلوله های کاموا بازی می کردیم. مادرم نور آفتاب پهن شده توی خانه را دوست داشت. همیشه جایی می نشست که آفتابگیر باشد. موهای خرمایی اش و پنجه پاهای بیرون زده از دامنش زیر آفتاب می درخشیدند و دستهایش میل های بافتنی را تند و تند با ریتمی ثابت تکان می داد. مادرم نمونه کامل یک مادر بود (و هست). مادرم زن نبود، دختر نبود، دوست نبود. او فقط در یک کلمه می گنجید: یادم می آید همین اواخر وقتی پدرش مُرد ، تهران بودم. زود خودم را رساندم. رفته بود پیش مادربزرگم. وقتی وارد خانه پدربزرگم شدم محکم بغلم کرد و شروع کرد به گریه کردن. من در تمام مراسم پدربزرگم فقط همان یک لحظه گریه کردم. نه به خاطر پدربزرگ. به خاطر مادرم که مرگ پدرش برای اولین بار بعد از تمام این سال ها، از نقش مادری بیرونش آورده بود و پناه گرفته بود توی بغل پسرش و داشت گریه می کرد. و من به جز همین در آغوش گرفتن کوتاه چیزی به مادرم نداده بودم. چیزی برای خود خودش. مادرم، هیچ وقت هیچ چیز را برای خودش نمی خواست. تا مجبور نمی شد لباس نمی خرید. اهل مهمانی رفتن و رفیق بازی نبود. حتی کادوهایی که به عناوین مختلف می گرفت همه وسایل خانه بودند. در تمام این سال ها تنها لحظه هایی که مال خود خودش بودند، همان وقت هایی بود که یواشکی توی آشپزخانه برای خودش پرتقال چهارقاچ می کرد. سهم مادرم از تمام زندگی همین پرتقال های نارنجی چهارقاچ شده ی خوش عطر بود. مادرم عادت داشت کارهای روزانه‌ش را یادداشت کند. و من از سر شیطنت، سعی می‌کردم دستی در لیست ببرم و یا چیزی را به آن اضافه کنم فقط برای اینکه در تنهایی‌اش او را بخندانم. مثلا اگر در لیست تلفن‌هایش نوشته بود زنگ به دایی جان، جلویش می‌نوشتم: ناپلئون می‌شد زنگ به دایی جان ناپلئون..! هر بار بعد از خواندنش که همدیگر را می‌دیدیم می‌گفت: اینا چی بود نوشته بودی؟ و کلی با هم میخندیدیم. یک روز شدیدا مریض بودم به رسم مادر، کاغذی روی در یخچال چسباندم: . کنارش نوشته بود: عجب دردی بود جان را گرفت و دیگر نخندیدم ...😔 ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️ 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖ •••🌹❄️JOiN👇🏻 ‌‌❤️ ❥♡ @maadar1 ♡❥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از مادری پرسیدند کدام فرزندت را بیشتر دوست داری؟ مادر گفت بیمار آنها را تا وقتی که خوب شود غایب را تا وقتی که بازگردد کوچک ترین را تا وقتی که بزرگ شود و همه ی آنها را تا وقتی که بمیرم . ♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •••🌹❄️JOiN👇🏻 ‌‌❤️ ❥♡ @maadar1 ♡❥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌چقدر بوی تو خوب است بوی آغوشت... شاعر: نغمه مستشار نظامی اجرا: سارا ساور ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️ 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖ •••🌹❄️JOiN👇🏻 ‌‌❤️ ❥♡ @maadar1 ♡❥
9.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به سلامتی بخاطر اینکه همیشه از غمهامون شنید اما هیچوقت از غمهاش نگفت.. بخاطر اینکه هیچوقت نگفت من همیشه گفت بچه هام... ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️ 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖ •••🌹❄️JOiN👇🏻 ‌‌❤️ ❥♡ @maadar1 ♡❥