فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🛑 قانون جذب چیست و چگونه به وجود آمد؟!
🔅 کلیدواژه: باطن گراها | تعالی گراها رازورزها | مغناطیسم حیوانی | هیپنوتیزم
کائنات | نیروی ذهن | ادعای اتحاد دانش با دین
#قانون_جذب
#عرفان_های_کاذب
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ | دوری از حقایق در آموزه های مثبت اندیشی
➕ نابود کردن قانون جذبی ها با یک سوال: از یکی از این قانون جذبی ها بپرسین نظرتون درباره کشتن قلاده های صهیونیستی چی هست؟ آیا باید بجنگیم و سرزمین های اشغالی رو آزاد کنیم؟!😊
#سکولاریسم
#قانون_جذب
#فرق_ضاله
هدایت شده از فقه و احکام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬆️ دو کلیپ کوتاه در رابطه با یوگا
🎬 کلیپ اول : درباره سومین مرحله ی یوگا(آسانا) و پشت پرده ی معانی و مفاهیم آن
✍🏻 در این کلیپ تصاویری از حرکات یوگا در پارکی از کرج به صورت مستند پخش میشه و نظرات حجتالاسلام عرب پیرامون این کار را مشاهده میکنید؛ بفرستید برای اطرافیانتون تا خدایی ناکرده طرف این حرکات شیطانی مخرب نرند!🤒
🎬 کلیپ دوم: درباره اینکه یوگا ورزش است؟ یا طریقت عملی عرفان هندوهــــا !!!!!
🗣️ اونایی که می گن یوگا ورزشه خود یوگی های هندو چنین عقیده ای ندارند ؛ و اگر بهشون بگی من با ورزش یوگا به لاغری رسیدم؛ پوستم زیبا شده، کمر دردم خوب شده !! فکر می کنند داری مسخرشون میکنی 🙅🏻♂️👳🏾♂️
#یوگا | #آگاه_باشیم
#عرفان_های_کاذب
✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬
╭───
│ 📖 @feqh_ahkam
╰──────────
🛑 حقیقت یوگا:
موضوع فریبنده و بسیار شیطانی در یوگا این است که در مرحله اول، برخی از خصلتهای نادرستی انسانی را موضوع قرار میدهد و با امور متضاد آن میکوشد که تغییراتی صورت گیرد، اما پس از آن نوبت به گرایشها و ارزشهای درست انسانی میرسد که با امور متضاد نابود شود و این ماهیت اصلی، بخش اسرار آمیز یوگا است. بخشی که هیچ انسانی در حالت آگاهی کامل و با اعتماد به احساسات متعالی انسانی نمیتواند انجام دهد و انجام آنها در حقیقت عبور از مراحل تسلیم و تسخیر شیطانی در یوگا است. برای نمونه اگر شما به خوردن غذاهای پاک و گوارا اهمیت میدهید، این یک تعلق و یک گونا است و هنوز در تعلق ساتوا هستی، راه نهایی برطرف کردن این وابستگی «نجاست خواری» است!
فراگیرنده یوگا بعد از مراحلی که به حریم اسرار نزدیک میشود، آهیمسا را درهم میشکند و نه برای نیاز طبیعی، بلکه برای رویای کمال «باید پنج حیوان را کشته و از سر آن حیوانات یک صندلی بسازد و رویش بنشیند، سپس معلم یوگی ارواح حیوانات را نام برده و آنان را احضار میکند، آن ارواح به فکر یوگی حملهور میشوند، در این مرحله اگر یوگی دیوانه نشود و از بین نرود به مرحله بعد یعنی یوگای س ک س میرسد. یک یوگینه - یوگی زن - که در تانترا یوگا تعلیم دیده است، با راهنمایی معلم و در حضور معلم باید عمل نزدیکی را با یوگی انجام دهد و...
📖 متن کامل مقاله:
حقیقت یوگا | دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقرالعلوم
#یوگا | #هرزگی | #فرق_ضاله
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
آفتاب و سایه ها 1 بهمن 1401.mp3
13.94M
🎙 عرفان های کاذب
🔋 حجم فایل : 13/02 مگابایت
⏳مدت زمان: 55:19 دقیقه
در این برنامه حجتالاسلام عرب در بحث پیرامون آسیب شناسی #معنویت ها و عرفان های نوظهور در پوشش های مختلف مثل #یوگا و ... به آسیب های ذهنی و ادعاهای باطل #عرفان_حلقه نکات بسیار ارزنده ای به مخاطبین این برنامه ارائه می دهند .
🍃 آیت الله مصباح یزدی 🍃
🔸 به راستى، مردى که دلش را به دیگرى سپرده چگونه مىتواند محبت خودش را در همسرش متمرکز سازد؟ اسلام آنقدر به این مسئله اهمیت داده که حتى ارتباط بدنى در حدّ دست دادن بین مرد با غیر همسر خودش از جنس مخالف را ممنوع کرده است.
🔸 شاید کسانى که از دور به زندگى مسلمانان نگاه مىکنند فکر کنند دست ندادن مرد با زن نوعى بىاحترامى به زن است، ولى رعایت این مسئله در فرهنگ اسلام ابدا چنین مفهومى ندارد بلکه این نشانه وجود حجاب و پردهاى است که از ارتباط مردان با زنهاى دیگر غیر از همسرانشان مانع مىشود.
🔸در واقع تماس بدنى مرد با زن کلید ارتباطات بعدى است که به ناامنى روانى و آثار سوء دیگرى منجر مىشود. این تمهیدات و چاره اندیشیها همه براى این است که محیط خانواده محیطى امن و کاملاً باصفا و صمیمى باشد.
📚 به پیشواز خورشید غرب
#همسرداری
◣@Setare_mobin ◢
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
عرفان های کاذب و نوظهور .mp3
30.04M
⚠️ فرقه های انحرافی و عرفان های کاذب
🔸خاستگاه مشکلات روانی غرب
🔹فرقههای انحرافی و رسیدن به آرامش
🔸ظهور فرقههای منحرف معنوی
🔹عرفان اسلامی و عرفان هندویسمی
🔸عرفان؛ هندی: ورزش روحی
🔹انگیزههای پیروی از عرفانهای نوظهور
🔸راه مقابله با فرقههای نوظهور
🎙 آیت الله #مصباح_یزدی (ره)
#تحریف
#عرفان_های_کاذب
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🛑 قانون جذب چیست و چگونه به وجود آمد؟!
🔅 کلیدواژه:
باطن گراها
تعالی گراها
رازورزها
مغناطیسم حیوانی
هیپنوتیزم
کائنات
نیروی ذهن
ادعای اتحاد دانش با دین
#قانون_جذب
#عرفان_های_کاذب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ | دوری از حقایق در آموزه های مثبت اندیشی
➕ نابود کردن قانون جذبی ها با یک سوال: از یکی از این قانون جذبی ها بپرسین نظرتون درباره کشتن قلاده های صهیونیستی چی هست؟ آیا باید بجنگیم و سرزمین های اشغالی رو آزاد کنیم؟!😊
#سکولاریسم
#قانون_جذب
#فرق_ضاله
مباحث
...نهج البلاغه | #نامه_ها ✉️ نامه ۳۵ - نامه به عبدالله بن عباس در بیان علل سقوط مصر ┄
...نهج البلاغه | #نامه_ها
✉️ نامه ۳۶ - نامه حضرت علیه السلام به برادرشان عقيل در جواب نامه او
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
📜 و من كتاب له عليهالسلام إلى أخيه عقيل بن أبي طالب في ذكر جيش أنفذه إلى بعض الأعداء و هو جواب كتاب كتبه إليه عقيل
(نامه به برادرش عقيل نسبت به كوچ دادن لشكر به سوى دشمن كه در سال 39 هجرى نوشته شد)
📃 فَسَرَّحْتُ إِلَيْهِ جَيْشاً كَثِيفاً مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ فَلَمَّا بَلَغَهُ ذَلِكَ شَمَّرَ هَارِباً وَ نَكَصَ نَادِماً فَلَحِقُوهُ بِبَعْضِ اَلطَّرِيقِ وَ قَدْ طَفَّلَتِ اَلشَّمْسُ لِلْإِيَابِ فَاقْتَتَلُوا شَيْئاً كَلاَ وَ لاَ
لشكرى انبوه از مسلمانان را به سوى بُسر بن ارطاة (كه به يمن يورش بُرد) فرستادم. هنگامى كه اين خبر به او رسيد، دامن برچيد و فرار كرد، و پشيمان باز گشت؛ اما در سر راه به او رسيدند و اين به هنگام غروب آفتاب بود، لحظهاى نبرد كردند.
فَمَا كَانَ إِلاَّ كَمَوْقِفِ سَاعَةٍ حَتَّى نَجَا جَرِيضاً بَعْدَ مَا أُخِذَ مِنْهُ بِالْمُخَنَّقِ وَ لَمْ يَبْقَ مِنْهُ غَيْرُ اَلرَّمَقِ فَلَأْياً بِلَأْيٍ مَا نَجَا
گويا ساعتى بيش نبود، كه بى رمق با دشوارى جان خويش از ميدان نبرد بيرون برد.
فَدَعْ عَنْكَ قُرَيْشاً وَ تَرْكَاضَهُمْ فِي اَلضَّلاَلِ وَ تَجْوَالَهُمْ فِي اَلشِّقَاقِ وَ جِمَاحَهُمْ فِي اَلتِّيهِ
برادر! قريش را بگذار تا در گمراهى بتازند، و در جدايى سرگردان باشند، و با سر كشى و دشمنى زندگى كنند.
فَإِنَّهُمْ قَدْ أَجْمَعُوا عَلَى حَرْبِي كَإِجْمَاعِهِمْ عَلَى حَرْبِ رَسُولِ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآلهوسلم قَبْلِي فَجَزَتْ قُرَيْشاً عَنِّي اَلْجَوَازِي فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ سَلَبُونِي سُلْطَانَ اِبْنِ أُمِّي
همانا آنان در جنگ با من متّحد شدند آنگونه كه پيش از من در نبرد با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هماهنگ بودند. خدا قريش را به كيفر زشتىهايشان عذاب كند، آنها پيوند خويشاوندى مرا بريدند، و حكومت فرزند مادرم (پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) را از من ربودند.
وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِنْ رَأْيِي فِي اَلْقِتَالِ فَإِنَّ رَأْيِي قِتَالُ اَلْمُحِلِّينَ حَتَّى أَلْقَى اَللَّهَ لاَ يَزِيدُنِي كَثْرَةُ اَلنَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لاَ تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً
امّا آنچه را كه از تداوم جنگ پرسيدى، و رأى مرا خواستى بدانى، همانا رأى من پيكار با پيمان شكنان است تا آنگاه كه خدا را ملاقات كنم. نه فراوانى مردم مرا توانمند مىكند، و نه پراكندگى آنان مرا هراسناك مىسازد.
وَ لاَ تَحْسَبَنَّ اِبْنَ أَبِيكَ وَ لَوْ أَسْلَمَهُ اَلنَّاسُ مُتَضَرِّعاً مُتَخَشِّعاً وَ لاَ مُقِرّاً لِلضَّيْمِ وَاهِناً وَ لاَ سَلِسَ اَلزِّمَامِ لِلْقَائِدِ وَ لاَ وَطِيءَ اَلظَّهْرِ لِلرَّاكِبِ اَلْمُتَقَعِّدِ
هرگز گمان نكنى كه فرزند پدرت، اگر مردم او را رها كنند، خود را زار و فروتن خواهد داشت، و يا در برابر ستم سُست مىشود، و يا مهار اختيار خود را به دست هر كسى مىسپارد، و يا از دستور هر كسى اطاعت مىكند.
وَ لَكِنَّهُ كَمَا قَالَ أَخُو بَنِي سَلِيمٍ:
فَإِنْ تَسْأَلِينِي كَيْفَ أَنْتَ فَإِنَّنِي
صَبُورٌ عَلَى رَيْبِ اَلزَّمَانِ صَلِيبُ
يَعِزُّ عَلَيَّ أَنْ تُرَى بِي كَآبَةٌ
فَيَشْمَتَ عَادٍ أَوْ يُسَاءَ حَبِيبُ
بلكه تصميم من آنگونه است كه آن شاعر قبيلۀ بنى سليم سروده: «اگر از من بپرسى چگونهاى؟ بدان كه من در برابر مشكلات روزگار شكيبا هستم، بر من دشوار است كه مرا با چهرهاى اندوهناك بنگرند، تا دشمن سرزنش كند و دوست ناراحت شود.
═══════❖•° 𑁍 °•❖═══════
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
♻️ ترجمه فیضالاسلام: از نامههاى آن حضرت عليه السّلام است به برادر خود عقيل ابن ابى طالب دربارۀ لشگرى كه امام عليه السّلام بسوى بعضى دشمنان فرستاده بود و آن در پاسخ نامۀ عقيل بود به آن حضرت (علماى رجال دربارۀ عقيل اختلاف دارند، بعضى او را از اصحاب امير المؤمنين عليه السّلام دانسته ستودهاند، و شيخ صدوق «عليه الرّحمة» در مجلس بيست و هفتم از كتاب امالى بسند خود از ابن عبّاس روايت كرده: علىّ عليه السّلام از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرسيد: عقيل را دوست مىدارى؟ فرمود: آرى بخدا سوگند او را دوست دارم دو دوستى يكى براى خودش يكى براى اينكه ابوطالب او را دوست داشت و برخى او را نكوهش نمودهاند براى پيوستن به معاويه و رها كردن برادرش علىّ عليه السّلام را، ولى مرحوم آية اللّه مامقانىّ در كتاب تنقيح المقال مىنويسد: ما از جهت گرامى داشتن عقيل «چون برادرش علىّ عليه السّلام و پسر عمويش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و فرزندش حضرت مسلم است» دربارۀ او سخن نمىگوئيم، و لكن بخبر او اعتماد و اطمينان نداريم؛ خلاصه امام عليه السّلام در اين نامه از بد رفتارى قريش شكايت و دلتنگى كرده و استقامت و ايستادگى خويش را در راه خدا با تحمّل هر پيشآمد سخت گوشزد مىنمايد):
(۱) پس (اينكه نوشتهاى دشمنم فيروزى يافته و شيعيانم مرا يارى نكردهاند درست نيست، بلكه) لشگر انبوهى از مسلمانان بسوى او (دشمن) فرستادم، چون اين خبر باو رسيد بگريز شتاب كرد و پشيمان برگشت، و لشگر من بين راه باو رسيدند وقتى كه آفتاب بغروب نزديك بود، پس اندكى مقاتله نموده با هم جنگيدند چون لا و لا (نه و نه يعنى با هم چنان جنگيدند مانند اينكه جنگ نكردند، خلاصه خيلى زود جنگشان بسر رسيد، يا آنكه اندكى با هم جنگيدند مانند گفتن لا و لا كه مَثلى است گفته ميشود براى كارى كه زود انجام بگيرد)
(۲) پس درنگ نكرد مگر ساعتى تا اينكه با اندوه رهائى يافت بعد از آنكه گلويش را سخت فشرده بودند، و از او بجز نيم جانى باقى نبود، پس با سختى و دشوارىِ پى در پى رهائى يافت (و امّا اينكه گفتى برادر زادهها را برداشته بسوى تو شتابم اگر زنده مانيم با تو باشيم و اگر بميريم با تو بميريم)
(۳) پس قريش و سخت تاختنشان در گمراهى و جولانشان در دشمنى و ستيزگى و نافرمانيشان را در سرگردانى از خود رها كن (دربارۀ آنان چيزى مگو) زيرا آنان بجنگ با من اتّفاق نمودهاند مانند اتّفاقى كه بجنگ با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كرده بودند پيش از من، كيفر رسانندهها بجاى من قريش را بكيفر رسانند (اميد است از ستمگران ستم و سختيهاى گوناگون بايشان برسد) كه خويشاوندى مرا (با پيغمبر اكرم) بُريدند (بآن پاس نگذاشتند) و سلطنت (خلافت) پسر مادرم (رسول خدا) را (بر اثر كينهاى كه با من داشتند) از من ربودند (سبب اينكه امام عليه السّلام حضرت رسول را پسر مادر ناميده آنست كه حضرت عبد اللّه پدر حضرت رسول با حضرت ابو طالب پدر حضرت امير پسران عبد المطّلب از يك مادر بودند كه فاطمه دختر عمرو ابن عمران ابن عائذ ابن مخزوم باشد، بر خلاف ديگر پسران عبد المطّلب كه از مادر جدا بودند، و گفتهاند: كه فاطمه بنت اسد مادر حضرت امير حضرت رسول را در كودكى در خانۀ ابو طالب پرستارى نموده است و پيغمبر اكرم دربارۀ او فرموده: فاطمة أمّى بعد أمّى يعنى فاطمه بعد از مادرم مادر من است).
(۴) و آنچه از رأى من در بارۀ جنگ (با دشمنان) پرسيدى (و گفتى كه جنگ با دشمن توانا بىكمك روا نيست) پس انديشۀ من جنگ با كسانيست كه جنگ را جائز مىدانند (عهد و پيمان الهىّ را شكسته بر خلاف دستور خدا و رسول رفتار مىنمايند) تا اينكه بخدا پيوندم (در راه او كشته شوم)
(۵) انبوهى مردم گرد من بر ارجمنديم و پراكندگى ايشان از من خوف و ترسم را نمىافزايد (خواه كسى مرا يارى نمايد خواه دورى گزيند در مقابل دشمن دين ايستاده خواست خدا را انجام مىدهم)و پسر پدرت (امام عليه السّلام) را گمان مدار هر چند مردم او را رها كنند (كمك و يارى نكنند در پيش دشمن) خوار و فروتن باشد، و نه روندۀ زير بار زور از سستى و ناتوانى، و نه (چون شتر رام) سپارندۀ مهار بدست كشنده، و نه پشت دهنده براى سوارى كه بر آن بر آمده سوار شود (خلاصه در برابر دشمن از هيچ سختى رو نمىگردانم)
(۶) و لكن(سخن در بارۀ قريش و خويشاوندان)مانند آنست كه برادر بنى سليم (شخصى از قبيلۀ بنى سليم عبّاس ابن مرداس سلمىّ كه به محبوبۀ خود چنانكه باو نسبت دادهاند) گفته: فإن تسألينى كيف أنت؟ فإنّني صبور على ريب الزّمان صليب يعزّ علىّ أن ترى بى كآبة فيشمت عاد أو يساء حبيب؛ يعنى اگر از من بپرسى چونى؟ بر سختى روزگار بسيار شكيبا و توانا هستم، دشوار است بر من كه غمّ و اندوهى در من ديده شود تا دشمنى شاد يا دوستى اندوهگين گردد (پس از اينرو سخن از قريش در ميان نمىآورده درد دل و رنجش خود را از بد رفتاريهاى آنان اظهار نمىكنم).
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
📜 از نامههاى امام عليه السلام است كه آن را به عنوان پاسخ به برادرش عقيل بن ابىطالب دربارۀ لشكرى كه به سوى بعضى از دشمنان گسيل داشته، نوشته است.
در يك نگاه، ماجراى اين نامه چنين است كه بعد از داستان حكمين، چون معاويه شنيد على عليه السلام بار ديگر آمادۀ پيكار با او مىشود، در وحشت فرو رفت و براى تضعيف ارادۀ مردم كوفه و عراق دست به برنامههاى ايذايى زد از جمله ضحاك بن قيس را با سه هزار نفر لشكر به عراق فرستاد و گفت: هر كجا مىرسيد طرفداران على را به قتل برسانيد و اموالشان را غارت كنيد و هرگز در يك جا نمانيد؛ شب در يك جا و روز در جاى ديگر و از مقابله با لشكر على بپرهيزيد. ضحاك كه مرد مغرورى بود خود را به نزديكى كوفه رسانيد. امام عليه السلام سپاه بزرگى به فرماندهى حجر بن عدى فراهم كرد و او و لشكريانش را در هم كوبيد. عدهاى كشته شدند و بقيه از تاريكى شب استفاده كرده و فرار را بر قرار ترجيح دادند.
ماجراى حملۀ ضحاك اجمالا به عقيل كه در مكّه بود رسيد. سخت نگران شد و در اين هنگام نامهاى به برادرش امير مؤمنان على عليه السلام نوشت كه خلاصۀ نامهاش چنين بود:
📝 خداوند تو را از هرگونه ناراحتى حفظ كند و از بليات نگه دارد. من براى عمره به مكّه آمدم. عبداللّٰه بن سعد (برادر رضاعى عثمان بن عفان) را در مسير ديدم كه با چهل نفر از جوانان از فرزندان طلقا آمده بود. در چهرههاى آنها آثار ناراحتى ديدم. گفتم: اى فرزندان دشمنان پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله به كجا مىرويد؟ مىخواهيد به دشمنان اسلام ملحق شويد؟ شما از قديم الايام دشمن ما بودهايد؛ آيا مىخواهيد نور الهى را خاموش كنيد؟ سپس هنگامى كه به مكّه آمدم ديدم مردم دربارۀ حملۀ ضحاك بن قيس به اطراف كوفه و غارتگرىهاى او سخن مىگويند.
همان گونه كه قبلاً گفته شد، اين نامه پاسخى است از امام عليه السلام به برادرش عقيل دربارۀ داستان حملۀ ضحاك بن قيس به اطراف كوفه و شكست سخت و عقبنشينى او؛ بنابراين ضمير در «اليه» به ضحاك باز مىگردد، هرچند بعضى از شارحان، اين داستان را مربوط به «بُسر بن ارطاة» و حملۀ او به يمن دانستهاند و عجيب تر اينكه بعضى ضمير را به معاويه باز گرداندهاند در حالى كه هيچ يك از اين دو صحيح نيست.
به هر حال امام عليه السلام در آغاز نامه كه سيّد رضى آن را براى اختصار حذف كرده (مطابق آنچه در كتاب تمام نهجالبلاغه آمده و مصادر نهجالبلاغه نيز نقل كرده است) پس از حمد و ثناى الهى و دعاى خير براى عقيل اعلام مىكند كه نامۀ او به وسيلۀ عبداللّٰه بن عبيد ازدى به او رسيده و نگرانى او را از ماجراى حملۀ ضحاك به اطراف كوفه درك نموده است. آنگاه براى رفع نگرانىِ برادر، ماجراى لشكركشى معاويه را به وسيلۀ ضحاك چنين شرح مىدهد و مىفرمايد: «من سپاهى انبوه از مسلمانان را به سوى او (ضحاك فرماندۀ لشكر معاويه) گسيل داشتم. هنگامى كه اين خبر به او رسيد دامن فرار به كمر زد و با ندامت و پشيمانى عقبنشينى كرد؛ ولى سپاه من در بعضى از جادهها به او رسيد و اين هنگامى بود كه خورشيد نزديك به غروب🌄 بود»؛ (فَسَرَّحْتُ إِلَيْهِ جَيْشاً كَثِيفاً مِنَ الْمُسْلِمِينَ، فَلَمَّا بَلَغَهُ ذَلِكَ شَمَّرَ هَارِباً، وَ نَكَصَ نَادِماً، فَلَحِقُوهُ بِبَعْضِ الطَّرِيقِ، وَ قَدْ طَفَّلَتِ الشَّمْسُ لِلْإِيَابِ).
«كثيف» به معناى انبوه و پر جمعيّت است و مطابق بعضى از روايات، عدد لشكر امام عليه السلام در اينجا چهار هزار نفر بود از افراد تازه نفس و آماده كه همچون عقاب بر سر دشمن وارد شدند و به همين دليل ضحاك و لشكرش فرار را بر قرار ترجيح دادند و از حملۀ خود به اطراف كوفه پشيمان گشتند؛ ولى لشكر امام عليه السلام به تعقيب آنها پرداخت و نزديك غروب به آنها رسيد كه شرح ماجرا در جملههاى بعد از همين نامه خواهد آمد.
آنگاه در ادامۀ اين سخن مىفرمايد: «مدت كوتاهى اين دو لشكر با هم جنگيدند و اين كار به سرعت انجام شد؛ درست به اندازۀ توقف ساعتى (و ضحاك و لشكرش درمانده و پراكنده شدند) و در حالى كه مرگ به سختى گلويش را مىفشرد نيمه جانى از معركه به در برد و از او جز رمقى باقى نمانده بود و با سختى و مشقّت شديد از مهلكه رهايى يافت»؛ (فَاقْتَتَلُوا شَيْئاً كَلَا وَ لَا، فَمَا كَانَ إِلَّا كَمَوْقِفِ سَاعَةٍ حَتَّىٰ نَجَا جَرِيضاً بَعْدَ مَا أُخِذَ مِنْهُ بِالْمُخَنَّقِ ، وَ لَمْ يَبْقَ مِنْهُ غَيْرُ الرَّمَقِ، فَلَأْياً بِلأْيٍ مَا نَجَا).
فراموش نبايد كرد كه اين ماجرا در خطبۀ 29 نيز به آن اشاره شده و آن خطبه و اين نامه با يكديگر هماهنگ است. تعبير به «كَلَا وَ لَا» به معناى اين است كه اين كار به سرعت انجام گرفت هماهنگ تلفظ كردن «لا و لا» و در بعضى از تعبيرات در كلمات عرب «لا و ذا» گفته مىشود و هر دو اشاره به همان كوتاهى زمان است كه در فارسى به جاى آن مىگوييم: مانند يك چشم بر هم زدن.
تعبير به «بَعْدَ مَا أُخِذَ مِنْهُ بِالْمُخَنَّقِ» - با توجّه به اينكه مُخنّق به معناى گلوگاه است كه اگر آن را فشار دهند انسان خفه مىشود - اشاره به اين است كه لشكريان امام عليه السلام ضحّاك را تا پاى مرگ پيش بردند به گونهاى كه جز رمقى از او باقى نمانده بود؛ اين تعبير هم در عربى معمول است و هم در فارسى كه وقتى شخصى را تحت فشار شديد قرار مىدهند مىگويند: گلويش را فشرد.
📖 قابل توجّه است كه ابراهيم ثقفى در كتاب الغارات ماجرايى را نقل مىكند كه تفسيرى است بر جملۀ امام عليه السلام: «وَ لَمْ يَبْقَ مِنْهُ غَيْرُ الرَّمَقِ؛ جز رمقى از ضحاك باقى نمانده بود» مىگويد: هنگامى كه ضحاك از دست فرماندۀ لشكر على عليه السلام «حجر بن عدى» فرار كرد شديدا تشنه شد، زيرا شتر حامل آب را گم كرد...
سپس امام عليه السلام اشاره به بخش ديگرى از نامۀ برادرش عقيل مىكند كه نوشته بود: عبداللّٰه بن سعد (برادر رضاعى عثمان بن عفان) را در مسير ديدم كه با چهل نفر از جوانان قريش به سوى مقصد نامعلومى مىروند از آنها پرسيدم به كجا مىرويد اى فرزندان دشمنان پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله آيا مىخواهيد به معاويه ملحق شويد. امام عليه السلام مىفرمايد: «(اما آنچه دربارۀ مخالفتهاى قريش با من گفتهاى) قريش را با آن همه تلاشى كه در گمراهى و جولانى كه در دشمنى و اختلاف و سرگردانى در بيابان ضلالت داشتند، رها كن. آنها با يكديگر در نبرد با من همدست شدند همانگونه كه پيش از من در مبارزه با رسول خدا صلى الله عليه و آله متحد گشته بودند»؛ (فَدَعْ عَنْكَ قُرَيْشاً وَ تَرْكَاضَهُمْ فِي الضَّلَالِ، تَجْوَالَهُمْ فِي الشِّقَاقِ ، وَ جِمَاحَهُمْ فِي التِّيهِ، فَإِنَّهُمْ قَدْ أَجْمَعُوا عَلَىٰ حَرْبِي كَإِجْمَاعِهِمْ عَلَىٰ حَرْبِ رَسُولِ اللّٰهِ صلى الله عليه و آله قَبْلِي). سپس مىافزايد: «خدا قريش را به كيفر اعمالشان برساند آنها پيوند خويشاوندى را با من بريدند و خلافت فرزند مادرم (#پيامبر_اكرم صلى الله عليه و آله) را از من سلب كردند»؛ (فَجَزَتْ قُرَيْشاً عَنِّي الْجَوَازِي! فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِي، وَ سَلَبُونِي سُلْطَانَ ابْنِ أُمِّي).
جملۀ «فَجَزَتْ قُرَيْشاً عَنِّي الْجَوَازِي» با توجّه به اينكه «جوازى» جمع جازية به معناى جزا و مكافات عمل است، مفهومش اين است كه مكافات اعمال قريش دامان آنها را بگيرد و گرفتار عواقب سوء اعمال خويش بشوند و اين در واقع نفرينى است براى آنها كه نه حق خويشاوندى را رعايت كردند و نه اجازه دادند امام عليه السلام به خلافتى كه خدا براى او مقرّر داشته بود و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بر آن تأكيد فرموده بود و ضامن سعادت دين و دنياى مسلمانان بود برسد. آرى آنها در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله سرسختترين دشمنان آن حضرت بودند و آتش تمام جنگهاى ضد اسلام به وسيلۀ قريش و رؤساى آنها برافروخته شد و آخرين گروهى بودند كه در برابر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تسليم شدند و به او ايمان آوردند، در حالى كه ايمان بسيارى از آنها صورى بود نه واقعى.
سخن امام عليه السلام در اين بخش از نامه، ناظر به مطلبى است كه عقيل در پايان نامۀ خود كه سابقاً گذشت آورده بود كه: «فرزند مادرم! نظر خود را دربارۀ جنگ با مخالفان صريحاً اظهار كن. اگر مىخواهى تا پاى مرگ بجنگى من و فرزندانم با تو هستيم و من هرگز دوست ندارم لحظهاى بعد از تو زنده بمانم»، امام عليه السلام مىفرمايد: «و اما آنچه دربارۀ جنگ از من پرسيدهاى و رأيم را خواستهاى، عقيدۀ من اين است، با كسانى كه پيمانشكنى (و نقض بيعت) و پيكار با ما را حلال مىشمرند بجنگم تا آنگاه كه خدا را ملاقات كنم (و چشم از جهان بپوشم)»؛ (وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِنْ رَأْيِي فِي الْقِتَالِ، فَإِنَّ رَأْيِي قِتَالُ الْمُحِلِّينَ حَتَّى أَلْقَىٰ اللّٰهَ).
تعبير به «مُحِلِّينَ» يا اشاره به كسانى است كه بيعت او را شكستند و در بصره پرچم جنگ جمل را برافراشتند و كسانى كه بعداً به آنها پيوستند و يا اشاره به ستمگران شام است كه جنگ با او را در صفين حلال شمردند و بعد از واقعۀ صفين نيز همان راه نادرست شيطانى را ادامه دادند. ظاهر اين است كه هر دو گروه را شامل مىشود.
آنگاه امام عليه السلام براى اينكه ارادۀ قاطع خود را در اين مبارزۀ پيگير به برادرش نشان دهد و به او اطمينان بخشد كه مخالفت گروه زيادى از اين پيمانشكنان تأثيرى در ارادۀ او ندارد مىفرمايد: «(در اين راه) نه كثرت جمعيّتِ مردمِ در اطرافم بر عزّت و قدرت من مىافزايد و نه پراكندگى آنها از اطراف من موجب وحشتم مىشود»؛ (لَا يَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً، وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً). شعارى است آميخته با شعور و معرفت بسيار و برگرفته از آيات شريفۀ قرآن: «أَ لَيْسَ اَللّٰهُ بِكٰافٍ عَبْدَهُ» و يا «فَلاٰ تَخْشَوُا اَلنّٰاسَ وَ اِخْشَوْنِ» و امثال آن و نشان مىدهد كه اولياى الهى و مردان بزرگ الهى با تكيه بر پروردگار هرگز از انبوه مخالفان وحشت نمىكردند و از كثرت موافقان مغرور نمىشدند.
سپس امام عليه السلام در گفتارى پر معنا و كوبنده، برادرش را خطاب كرده مىفرمايد: «(برادر) هرگز گمان مبر كه فرزند پدرت - هرچند مردم او را رها كنند - از در تضرع و خشوع (در برابر دشمن) درآيد يا در برابر ظلم و ستم سستى به خرج دهد يا زِمام خويش را به دست هر كَس بسپارد و يا به اين و آن سوارى دهد»؛ (وَ لَا تَحْسَبَنَّ ابْنَ أَبِيكَ - وَ لَوْ أَسْلَمَهُ النَّاسُ - مُتَضَرِّعاً مُتَخَشِّعاً، وَ لَا مُقِرّاً لِلضَّيْمِ وَاهِناً، وَ لَا سَلِسَ الزِّمَامِ لِلْقَائِدِ، وَ لَا وَطِيءَ الظَّهْرِ لِلرَّاكِبِ الْمُتَقَعِّدِ).
اين عبارت چهارگانه كه امام عليه السلام بيان فرموده مراحل مختلف تسليم در مقابل دشمن را بيان مىدارد كه هر يك از ديگرى بدتر است؛
نخست اينكه در برابر دشمن به تضرع و خشوع و تقاضا بنشيند.
ديگر اينكه از قدرت دشمن بهراسد و سُستى كند و تسليم شود.
سوم اينكه افزون بر تسليم، زمام خود را به دست او بسپارد كه تا هر جا خاطر خواه اوست ببرد.
سرانجام اينكه پشت خود را خم كند و در مسير خواستههاى دشمن به او سوارى دهد.
چه تعبيرات دقيق و زيبا و گويايى كه از نهايت فصاحت و بلاغت كلام امام عليه السلام حكايت دارد و حضرت تسليم در برابر دشمن را در تمام اشكالش ترسيم كرده و از خود نفى مىكند.
تعبير به «مُتَقَعِّدِ» كه در بعضى از نسخ «مقتعد» آمده، به معناى كسى است كه جايى را محل نشستن خود انتخاب كرده و اشاره به سوارى است كه بر مركب خود نشسته و تنها در مسير از آن استفاده نمىكند؛ بلكه در تمام حاجات خود از آن بهره مىگيرد؛ گاه مىايستد و با كسى سخن مىگويد، گاه همانطور كه سوار است چيزى مىخرد و گاه چيزى به ديگرى تحويل مىدهد. خلاصه بر مركب نشسته و بىخيال از سنگينى وزنش بر دوش مركب همۀ كارهاى خود را سواره انجام مىدهد.
امام عليه السلام در پايان اين نامه براى تأكيد بيشتر بر عزم راسخ و ارادۀ آهنين خود در برابر دشمن به شعر شاعرى از طايفۀ بنى سليم متمثل مىشود و مىفرمايد: «ولى وضع من همانگونه است كه شاعر بنى سليم گفته است: هرگاه از من بپرسى چگونهاى؟ مىگويم: در برابر مشكلات زمان صبور و بااستقامتم. بر من سخت است كه غم و اندوه در چهرهام ديده شود كه موجب شماتت دشمن يا ناراحتى دوست گردد»؛ (وَ لَكِنَّهُ كَمَا قَالَ أَخُو بَنِي سَلِيمٍ: فَإِنْ تَسْأَلِينِي كَيْفَ أَنْتَ فَإِنَّنِي صَبُورٌ عَلَىٰ رَيْبِ الزَّمَانِ صَلِيبُ يَعِزُّ عَلَيَّ أَنْ تُرَىٰ بِي كَآبَةٌ فَيَشْمَتَ عَادٍ أَوْ يُسَاءَ حَبِيبُ).
يكى از شعراى فارسى زبان دو شعر بالا را به اين صورت سروده است:
الا اى آنكه مىپرسى ز حالم
صبورم من به سختىهاى عالم
نخواهم غم ببينى در رخ من
كه گردد دوست غمگين، شاد دشمن
در اينكه اين شعر از كيست اختلاف نظر است؛ ابن ابى الحديد در شرح خود مىگويد آن را به عباس بن مرداس سلمى نسبت دادهاند؛ ولى اظهار مىدارد كه من آن را در ديوان او نديدم.
مرحوم تسترى در شرح نهجالبلاغۀ خود مىگويد: اين دو بيت از صخر عمرو سلمى است و جريان چنين بود كه بعضى از دشمنانش با نيزه به پهلوى او زدند. او يك سال در بستر خوابيده بود و محل زخم عفونت كرده بود و به صورت لختۀ بزرگى روى زخم آشكار شده بود آن را با كاردى بريدند شايد بهبودى يابد. شنيد خواهرش دربارۀ صبر او سخن مىگويد؛ او در پاسخ خواهرش اين دو بيت و اشعار ديگرى را سرود.
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────