eitaa logo
مباحث
1.7هزار دنبال‌کننده
36.2هزار عکس
31.9هزار ویدیو
1.6هزار فایل
﷽ 🗒 عناوین مباحِث ◈ قرار روزانه ❒ قرآن کریم ؛ دو صفحه (کانال تلاوت) ❒ نهج البلاغه ؛ حکمت ها(نامه ها، جمعه) ❒ صحیفه سجادیه ؛ (پنجشنبه ها) ⇦ مطالب متفرقه ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با آدرس منتشر کنید. 📨 دریافت نظرات: 📩 @ali_Shamabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 مرحوم حاج عبدالزهرا مرد بصیری بوده که در این اواخر در یک مغازه‌ی کوچک در پشت صحن علیه‌السلام در بازار می‌نشست و انگشتر می‌فروخت. 🔸 من به یاد دارم که با ابوی به مغازه‌ی ایشان در بغداد رفتیم. حاج عبدالزهرا، اول تاجر وارد کننده‌ی لوازم خانگی بود؛ منتها عشق حسینی به سر او زد و همه را دور ریخت و کار او فقط گریه و گریه شد. ایشان از شاگردهای مرحوم آقای حداد بود. 🔹 مرحوم جعفرآقا مجتهدی ـ رحمت الله علیه ـ با لهجه‌ی ترکی می‌گفت: «آقا جان! همه خوب بودند، اما عبدالزهرا یک چیز دیگری بود.» مجلسی که علما و بزرگان در آن نشسته بودند را با روضه‌ی خود آتش می‌زد. 🔸 علامه‌ی آسید محمدحسین طهرانی، در کتاب معادشناسی، در مورد ایشان نقل می‌کند که من با یکی از بچه‌های خود، در کربلا یا نجف به خدمت ایشان می‌رفتیم. خیار یا یک میوه‌ دیگری تازه آمده بود و بچه در راه بهانه گرفت که این میوه را می‌خواهد. من هم روی دست او زدم و او را آرام کردم. 🔹 وقتی خدمت حاج عبدالزهرا رسیدیم، با ما طوری صحبت کرد که متوجه شدم لحظه به لحظه ما را زیر نظر داشته است و از تأدیب من نسبت به بچه، اطلاع دارد و کانّه در راه با ما بوده است. 🔻مرحوم حاج عبد الزهراء یک ماشین آریا قدیمی داشت که می‌گفتند که با آن ماشین و آن جاده خراب، در مسیر نجف تا کربلا یکی از مناجات خمسة عشر را می خواند، پای خود را روی گاز می‌گذاشت و می‌رفت. چند بار هم ماشین او تصادف کرده است. 🔸 یک بار ماشین او چپ می‌کند و گردن او می‌شکند. او را به بیمارستان می‌برند. موقع عمل جراحی گفته بود: من یکی از مناجات‌های خمسة‌ عشر را می‌خوانم، شما جا بیندازید. بعد عمل هم گفته بود: من اصلاً لذت می‌بردم. 🔹 در شرح‌حال مرحوم آیت الله انصاری همدانی می‌گویند: سالی که ایشان به عراق می‌روند، قسمتی از خانه‌ی ایشان خراب می‌شود. حاج عبدالزهرا که آن وقت جوان و تعمیر کار بوده است را برای تعمیر می‌آورند و ایشان شروع به کار کرده بود. مرحوم آقای انصاری که از پشت شیشه‌ها او را نگاه می‌کردند، به یکی از رفقا می‌گویند: این جوان هم از ما است. 🔸 آن شخص می‌گوید که آقا اجازه بدهید به او بگویم. آقای انصاری می‌گویند: حالا نه، چهارده سال دیگر طول می‌کشد تا ایشان ملحق به این جمع بشود. 🔻حضرت ابوی ما [آیت الله ناصری] و آیت الله حاج شیخ حسن صافی اصفهانی بیشتر مرید ایشان (حاج عبدالزهرا گرعاوی) بودند. 🔸 مدتی قبل هم که ابوی در مشهد خدمت آیت الله خامنه‌ای رفتند، ایشان از حاج آقای ما در مورد حاج عبدالزهرا پرسید. ایشان [آیت الله خامنه‌ای] خیلی مطلع بود و کاملاً می‌شناخت. از ریز قضایای آن زمان اطلاع داشت و پیگیری کرده بود و اصلاً سِیر و حرکت و نحوه‌ی ایشان و ارتباط او با آقای حداد را می‌دانست. 🔹 مرحوم حاج عبد الزهراء در نجف با همسایه بودند. یک سفر هم حاج عبدالزهرا به آیت الله کشمیری می‌گوید که بیا می‌خواهیم به مشهد برویم. با همان ماشین آریا، خانوادگی به مشهد می‌روند. آیت الله کشمیری هم با ایشان آشنا بود. 🔸 حاج عبدالزهرا، مخصوصاً اواخر عمر خود را به سکوت و جذبه گذرانده است. ایشان، حسینی بوده است. به او گفته بودند که چه شد یک دفعه این آتش در درون تو افتاد؟ گفته بود که یا به آمدیم. رفقا گفتند یک حاجتی خدمت علیه السلام عرضه کن. روی پشت بام رفتم و با حال بسیار منقلب گفتم: «یا ابا عبدالله! من امشب شما را وکیل کردم که برای من یک دعا بکنید؛ هر چه خود شما می‌خواهید. از آن وقت تغییر را حس کردم.» 🔻 نقل می‌کنند گاهی که ده بیست نفر از خواص و آقایان، خدمت آقای حداد جمع بودند، آقای حاج عبد‌الزهرا، یک دفعه با صحبتی و اشاره ای جمع را منقلب و مشغول می‌کرد و به یک معنایی منتقل می‌نمود؛ 🔸 مثلا در جلسه ای کنار آقای حداد نشسته بود و از فرد کناریِ آقای حداد پرسید که سیّد! این چیست؟ گفته بود: شکر است. (عرب‌ها چای‌ خود را با شکر می‌خورند و در نجف شکر را در قندان می‌ریزند و یک قاشق هم می‌گذارند.) 🔹 از تک تک افراد پرسید که این چیزی که این وسط است چیست؟ همه گفتند شکر است. نوبت به خود او که رسید همه نگاه کردند و گفتند حالا تو بگو این چیست؟ ظرف شکر را برداشت داخل دهان خود ریخت و گفت: [چرا] مدام شکر شکر می‌کنید. یعنی بردار و مصرف کن تا کی به الفاظ می‌پردازید؟! 🔸 یک نفر بتواند در این جمع که علامه طهرانی یکی از آن‌ها بود، کاری بدیع انجام دهد و یا حرفی بزند، عجیب است.