اسامی یاران.pdf
869.2K
#نذر_فرهنگی
#اصحاب_کربلا
#هدیه_سلوکی
💬 یکی از توصیههای حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر #ناصری دام عزّه برای استفاده بهتر از زیارت #اربعین این است که اسامی شهدای کربلا را همراه داشته باشیم و سعی کنیم در طول این زیارت ایشان را یاد کنیم؛ از این رو لیست اسامی شهدای عظیم الشأن کربلا توسط بنیاد هاد آماد شده تا در اختیار همه علاقهمندان قرار گیرد.
🔸 به همه دوستان بخصوص صاحبان مواکب حسینی توصیه میشود نسبت به تکثیر اسامی این عزیزان و هدیه نمودن آن به زوار همت نمایند.
🖨 این فایل در دو صفحه آماده شده است که میتوانید در یک برگه پشت و رو چاپ کنید.
التماس دعا
@nasery_ir
#اصحاب_کربلا
#حضرت_عباس علیهالسلام
🔻 کربلا شبیه به قرآنی است که سوره های مختلفی دارد. سوره شجاعت، سوره ادب، سوره گذشت، سوره کرامت و ...
🔸 سورهی وفایش را باید در شخصیت حضرت اباالفضل علیه السلام جستوجو کرد. سورهی شجاعتش را باید اینجا جستوجو کرد. سورهی ایثارش را باید اینجا جستوجو کرد.
🔹 گاهی در قرآن دیدید نام یک نبی در سورههای مختلف داستانش گفته میشود. در هر داستانی، هر زاویهای از حیثی به آن شخصیت پرداخته شده است؛ مانند حضرت موسی (علیهالسلام)؛ ولی گاهی از یک زاویه در یک سوره و از زاویهای دیگر در سورهای دیگر میپردازد.
🔸 آقاقمربنیهاشم علیهالسلام آنچنان در #کربلا درخشش دارد که در سورههای مختلف عاشورا میتوان او را جستوجو کرد.
#اصحاب_کربلا
#امام_حسین علیه السلام
🔻 افراد زیادی از واقعه کربلا مطلع شده بودند و حضرت به آنها میفرمودند شتاب کنید که به ما برسید. بعضی هم رفتند که خود را آمادهی همراهی کنند ولی نتوانستند بیایند.
🔸 در آن زمان جایگاه برای مقایسه و تصمیم گیری سخت بوده است؛ مثلا ابن عباس همه اینها را میدانست؛ در دفاع از بنی هاشم و امام حسین(علیه السلام) به یزید هم نامه نوشت ولی چه فایدهای داشت؟!
🔹 اینهایی که در جریان قرار میگرفتند دیگر لازم میشد که همراهی امام را انجام دهند. حضرت فرمودند هر کسی با من بیاید شهید میشود و هر کسی نیاید مثلاً سعادتمند نیست.
🔸 حضرت فقط به یکی دو نفر اجازه دادند که نیاز نیست همراهی امام را بکنند که یکی از آنها محمد حنفیه بود.
به محمد حنفیه فرمودند برادر! بر تو باکی نیست، بمان.
در تاریخ هم هست که اصلاً محمد حنفیه مریض بوده است.
حاج شیخ جعفر #ناصری دامـ عـزّه @nasery_ir
╭──────๛- - - - - ┅╮
│🏴 @Mabaheeth 🥀
╰─────────────
#اصحاب_کربلا
🔻 وقتی یک بچهٔ یازده سالهٔ این مجموعه [اصحاب امام حسین علیه السلام] بر اسب مینشیند، لباس رزم میپوشد، شمشیر حمایل میکند، شعر میخواند، او توجیه است که اینقدر توانمند است. همانوقت شعر، انشاء و انشاد میکند و میگوید: «أَمِیرِی حُسَینٌ وَ نِعْمَ الْأَمِیر»
🔸 ببینید چقدر جریان بزرگ است! بیخود نیست که در عالمِ دنیا و آخرت ماندگار شده است.
حاج شیخ جعفر #ناصری دام عـزّه
@nasery_ir
🏴 #ماه_محرم
╭────๛- - 🚩 - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#اصحاب_کربلا
🔻 وقتی جوان دوازده ساله، سیزده سالهاش، میآید اذن بگیرد حضرت میفرماید که این بچه تازه پدرش در معرکه شهید شده است و شاید برای مادرش ناگوار باشد. ولو آمده اذن جنگ میخواهد اما برگردد به خیمه که مادرش نگران نباشد.
🔸 خود این نوجوان میگوید اصلاً مرا مادرم فرستاده است! مادرم این لباس را به من پوشانده است. مادرم گفته است حجت خدا را تنها نگذار! جایگاه زن، جایگاه مرد، جایگاه جوان، جایگاه پیر در کربلا ممتاز است.
حاج شیخ جعفر #ناصری دام عـزّه
@nasery_ir
🏴 #ماه_محرم
╭────๛- - 🚩 - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#اربعین #اصحاب_کربلا #توسل #ابوالحسن_ضراب
🔻 نکته قابل توجه دیگر بخصوص برای ایام اربعین اين است كه ارتباطات ما با اسوههای عاشورا کم است.
🔸 جریان عاشورا، مانند یک قرآن است. سورههای مختلفی از فضائل و الگوها دارد. ارتباط ما کم است، باید بیشتر باشد.
🔹 به تفصیل، جریان عاشورا را مرور کنیم. حالا یا با مطالعه است، یا با توجه است، یا با اعمال عبادی است که هدیه میکنیم.
🔸 در جریان صلوات ابوالحسن ضراب -سید نقل می کند- ابوالحسن ضراب اصفهانی میگوید: در مکه خانهای برای جمعی از قافله گرفتیم. این خانه، خانه امام رضا -علیه السلام- بود. بعضی هم میگویند خانه حضرت خدیجه بوده است. حضرت یک خانه داخل مکه و یک خانه هم بیرون مكه داشتند.
🔹 میگوید در طبقه بالای اين خانه، شبها آقایی رفت و آمد میكردند. یک خانم بسیار مجللهای -که در بعضی از تشرفات، حتی غیر تشرف ابوالحسن ضرّاب، جای پایی دارد و خیلی جایگاه بزرگی دارد- هم رفت و آمد میکرد. خیلی مراقب بود کسی به راه پلههایی که به طبقه بالا میرود، نزدیک نشود. اینها به خاطر تقیه، طبقه پایین را اجاره میدادند تا کسی مظنون نشود.
🔸 میگوید من پی بردم که قضیه از چه قرار است. گویا شب از ترس سارقان، چند نفری، سنگی را پشت درب میاندازند. بعد میگوید: متحیر بودم. شب دیروقت بود، دیدم آقایی وارد شدند. یک پیراهن بر تن و یک چیزی به سر و تسبیحی به دست داشتند. ذكرگويان به بالا رفتند.
ادامه دارد...