eitaa logo
مباحث
1.7هزار دنبال‌کننده
36.2هزار عکس
31.9هزار ویدیو
1.6هزار فایل
﷽ 🗒 عناوین مباحِث ◈ قرار روزانه ❒ قرآن کریم ؛ دو صفحه (کانال تلاوت) ❒ نهج البلاغه ؛ حکمت ها(نامه ها، جمعه) ❒ صحیفه سجادیه ؛ (پنجشنبه ها) ⇦ مطالب متفرقه ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با آدرس منتشر کنید. 📨 دریافت نظرات: 📩 @ali_Shamabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
آسمان غرقِ خیال است کجایی آقا؟ آخرین جمعه‌ی سال است کجایی آقا؟ 🔸 مولای من! این روزها همه دست و پایمان را گم کرده ایم؛ زمین و زمان را به هم می دوزیم تا اطلاعات کافی از این بیماری نوظهور ( ) کسب کنیم، تا شاید از مبتلا شدن مصون بمانیم. 🔹 برای ایمنی از آن همه کاری می‌کنیم؛ در خانه می‌ مانیم حتی، اگر به بهترین مهمانی دعوت شده باشیم. با هرکسی معاشرت نمی‌ کنیم؛ از ترس آلودگی، دیوانه وار دستانمان را بارها می‌ شوییم و... 🔺 مولای من! کاش کمی از این همه برای در امان بودن از این بلای دنیایی را، برای آمدن شما داشتیم. 😔 شرمنده ایم! 📡 می‌ دانیم رفتن به بعضی مهمانی‌ ها، معاشرت با بعضی از آدم ها، پای نشستن و هزار دیگر، آمدنتان را به تاخیر می‌ اندازد، اما از آنها دوری نمی‌ کنیم. 😔 آقای من! در غربت شما همین بس که چنین شیعیانی دارید... 🌐 @Mabaheeth
83 - دادرسی حضرت حجت (علیه السلام) جناب شیخ مزبور فرمود در همان سفر به سامرا مشرف شدم. چون خواستم به سرداب مقدس مشرف شوم مغرب گذشته بود و نماز واجب را نخوانده بودم مسجدی که متصل به درب سرداب است دیدم که است و نمی دانستم که این مسجد به تصرف اهل تسنن است و مشغول نماز عشاء هستند پس به اتفاق فرزندم وارد شبستان شده و در گوشه ای از شبستان مشغول و سجده بر حسین علیه السّلام شدم و چون جماعت فارغ شد از جلو من گذشته و به حالت غضب به من نظر می کردند و ناسزا می گفتند؛ پس دانستم که اشتباه کردم و تقیه نکردم و چون همه رفتند ناگاه تمام چراغهای شبستان را خاموش کرده و در را به روی من بستند و هرچه کردم و فریاد زدم که من غریب و زوارم، به من اعتنایی نکردند و در آن وقت حالت وحشت و اضطراب عجیبی در من و فرزندم پیدا شد و می گفتیم خیال کشتن ما را دارند؛ پس گریان 😭 و نالان با حالت به حضرت حجت بن الحسن ( عجّل الله تعالی فرجه الشریف ) متوسل و از پروردگار به وسیله آن بزرگوار نجات خود را خواستیم. ناگاه فرزندم که نزدیک دیوار بود و ناله می کرد گفت پدر بیا که راه پیدا شد و ستونی که جزء دیوار و نزدیک به درب شبستان است بالا رفته؛ پس چون نظر کردم دیدم تقریبا به مقدار دو سه وجب ستون از زمین بالا رفته به طوری که به آسانی از زیر آن می توان خارج شد . من و فرزندم از زیر آن خارج شدیم و چون بیرون آمدیم ستون به حالت اولیه خود برگشت و راه مسدود شد. شکر خدای را بجا آوردم. فردا آمدم همانجا را ملاحظه می کردم، هیچ اثری و نشانه ای از حرکت ستون دیده نشد و سرسوزنی هم شکاف در دیوار نمایان نبود .