#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
97 - کرامت ابوالفضل و شفای مسلول
و نیز جناب مولوی مزبور نقل کرد که برادرم محمد اسحاق در بچگی مسلول شد و از درمان ناامید گردیدیم. پدرم او را به #کربلا بُرد و در حرم #حضرت_اباالفضل علیه السّلام او را به ضریح مقدس بست و از آن بزرگوار خواست که از خداوند شفاء یا مرگ او را بخواهد.
بچه را بست و خود در #رواق مشغول #نماز شد. هنگامی که برگشت نزد بچه، گفت بابا گرسنه ام. به صورتش نگاه کرد دید رخسارش تغییر کرده و شفا یافته است، او را بیرون آورد و فردای آن روز انار خواست و هشت دانه انار و یک قرص نان بزرگ خورد و اصلاً از آن مرض خبری نشد و اکنون ساکن نجف و در حضرت حمزه مشغول خبازی است.
بنده در سفری که برای #زیارت حضرت حمزه مشرّف شدم به اتفاق جناب مولوی، محمد اسحاق مزبور را ملاقات کردم و آثار ورع و صلاح و سَداد از او آشکار بود .