هدایت شده از مباحث
202030_1938056483.pdf
673.9K
#مطالعه
#منبر_مکتوب
◻️ وظایف ما در برابر پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)
✍ نوشته حجة الاسلام #قرائتی حفظه الله تعالی
#میلاد_پیامبر_اکرم صلوات الله علیه وآله
#هفته_وحدت
🆔 @bastefarhangi
🌐 @Mabaheeth
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
139 - حکایت مشهدی احمد آشپز
و نیز مرقوم فرموده اند که شوهر همشیره ایشان دکتر هدایت اللّه که مطبش در محله بیدآباد بود نقل کرد از مشهدی احمد آشپز که دکانش در محله بیدآباد بود که یک روز در حال جنابت بودم و نتوانستم غسل نمایم، فوری غذای بریانی برداشتم بروم خدمت جناب حاجی محمد جواد که منزلشان در بیدآباد و نزدیک دکان او بوده.
ایشان پس از جوابِ سلامِ او فرموده بودند چرا غسل نکرده آمده ای درب دکانت ، دیگر این طور عمل نکن و غذایی که آورده ای ببر.
مشهدی احمد پیش خودش فکر کرده که ایشان حدس زده اند و مطابق واقع شده، می گوید یک روز مخصوصاً غسل نکرده در حال جنابت آمدم درب دکان و غذای بریانی حضور آقای حاجی بردم، ایشان مرا صدا کردند و در گوشم فرمودند نگفتم غسل نکرده درب دکان میا ! چرا این طور کردی ؟ برو و غذا را هم ببر من نمی توانم این غذا را بخورم.
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
140 - فرنگی روضه خوانی می کند
جناب شیخ محمد حسن مولوی قندهاری که داستانهایی از ایشان ذکر شد نقل می فرماید که : پنجاه سال قبل 14 محرم منزل آقای ضابط آستان مقدس رضوی علیه السّلام در عیدگاه مشهد، مرحوم مغفور شیخ محمد باقر واعظ حکایت نمود که در ماه محرمی از جانب تاجرهای ایرانی مقیم پاریس برای خواندن روضه و اقامه عزاداری دعوت شدم و رفتم.
شب اول محرم یک نفر جواهرفروش فرانسوی با زوجه و پسر خود در مرکز ایرانی ها که من آنجا بودم آمد و از آنها تمنّا کرد که من نذری دارم! شیخ روضه خوان خود را به این آدرس، ده شب بیاورید که برای من روضه بخواند.
حاضرین از من اجازه گرفتند، قبول نمودم؛ چون از روضه ایرانیها فارغ بودم حاضرین مرا برداشته با فرانسوی به خانه اش بردند. یک مجلس، روضه خواندم هموطنان استفاده نموده و گریه کردند. فرانسوی و فامیلش مغموم و مهموم گوش می دادند، فارسی نمی فهمیدند و تقاضای ترجمه را نمی نمودند تا #شب_تاسوعا به همین منوال بود.
#شب_عاشورا به واسطه اعمال مستحبه و خواندن دعاهای وارده و #زیارت_ناحیه_مقدسه ، منزل فرانسوی نرفتیم. فردا آمد و ملول بود. عذر آوردیم که ما در شب عاشورا اعمال ویژه مذهبی داشتیم قانع شد و تقاضا کرد پس برای شب یازدهم به جای شب گذشته بیایید تا ده شب نذر من کامل شود.
روضه که تمام شد یکصد لیره طلا برایم آورد، گفتم قبول نمی کنم تا سبب نذر خود را نگویید. گفت : محرم سال گذشته در بمبئی صندوقچه جواهراتم را که تمام سرمایه ام بود دزد برد، از غصه به حد مرگ رسیدم، بیم سکته داشتم ، در زیر غرفه من جاده وسیع بود و مسلمانان ذوالجناح بیرون کرده سر و پای برهنه سینه و زنجیر زده عبور می کردند، من هم از پله فرود آمده بین عزاداران مشغول عزاداری شدم، با صاحب عزا نذر کردم که اگر به کرامت خود جواهرات سرقت شده ام را به من برساند سال آینده هرجا باشم صد لیره طلا نذر روضه خوانی را می پردازم.
چند قدمی پیمودم شخصی پهلویم آمد با نفس تنگ و رنگ پریده، صندوقچه را به دستم داد و گریخت حالم خوش شد، مقداری راه رفتن را ادامه دادم و به خانه ام وارد شدم ، صندوقچه را باز کردم و شمردم، یک دانه را هم دزد تصرف نکرده بود بأبی أنت و امی یا اباعبداللّه !
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمنان نظر داری
قبلاً گفته شد که افراد غیرمسلمانی که در اثر #توسل به #حضرت_سیدالشهداء علیه السّلام مشکلشان حل و حاجتشان روا شده فراوانند تا جایی که در هند از طایفه بت پرستها افرادی هستند که با آن حضرت در منافع سالیانه شرکت دارند و آنچه سهم آن حضرت می شود تسلیم شیعیان می کنند تا در عزاداری محرم و صفر مصرف نمایند و این شرکت را موجب #برکت شناخته اند.
آری هرکَس به آن حضرت متوسل شود برای رسیدن به حاجتهای دنیوی، به آن می رسد چنانچه هرکَس از او #ایمان و #مغفرت و رحمت و #شفاعت و نجات از سختیهای برزخ و قیامت و دوزخ و رسیدن به درجات سعادت و بهشت را خواهد قطعاً به او داده خواهد شد چنانچه در زیارت آن حضرت رسیده کسی که به دامن لطف تو چسبید محروم نشد و هرکه به تو پناهنده شد در امان است¹.
----------------------------------------------
1- ما خابَ مَنْ تَمَسَّکَ بِکَ وَ أَمِنَ مَنْ لَجَاءَ اِلَیْکَ
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
141 - فرجام ناگوار عهدشکنی
ونیز جناب مولوی سلمه اللّه تعالی نقل فرمود در همان ایام، نصیرالاسلام ابوالواعظین به مشهدمقدس آمده بود، ماه مبارک رمضان در مسجد گوهرشاد منبر می رفت. شبی از معجزات اوایل این قرن که در حرم مبارک رضوی علیه السّلام دیده بود حکایت نمود که دو زوجه که با هم و حسینی علیه السّلام بودند و در حباله نکاح یکی از اعیان تهران بودند. باهم عهد و پیمان نموده بودند که با هم صاف باشند و رشک و کین و رقابت همسری یک نفر ( هووگری ) را ترک و نزد شوهر سعایت و خیانت و نمامی و فتنه انگیزی یکدیگر را نکنند و در بینشان حضرت رضا علیه السّلام ضامن و گواه باشد اگر هرکدام عهدشکنی کند، امام رضا علیه السّلام او را کور نماید.
پس از مدتی یکی از آن دو زن عهدشکنی کرد و به هم عهد خود، خیانت نمود، در همان هفته کور شد و توبه و انابه اش فایده نکرد . تصمیم گرفت به مشهد بیاید. نصیرالاسلام مذکور، روضه خوان خاص آن زن بود، حکایت کرد که چهل شب دخیل بالای سر حرم مبارک بودیم آنچه از ادعیه و تضرع و زاری که منتهای قدرت آن زن بود انجام دادیم و عدهای از سادات و علما و اهل حال هرشب را با او صبح کردیم اثری از شفا آشکار نشد.
شب چهل و یکم، زیارت وداع نموده و مأیوسانه تصمیم گرفتیم فردا عازم تهران شویم. طلوع فجر نوری از ضریح مقدس ظاهر شد از بالای سر آن زن گذشت، حاضرین همه آن نور را دیده صلواتهای بلند فرستاده شد. همه یقین کردند که آن خانم شفا یافت، نور از پنجره گذشت ناگهان صدای کف زدن و #صلوات از دارالسیاده بلند شد، همه رفتیم دیدیم پیره زن کورِ زوّارِ کابلی شفا یافته ، هر دو چشمش بینا شد با اینکه سالها به کوری بسر برده و برایش کوری عادت شده بود و ابدا برای شفای خود در آن وقت نه دخیل شده بود و نه دعا و توسل نموده بود. خداوند قدرت امامت را به خانم مأیوس و ما و مردم نشان داد و مردم را آگاهانید که عهد و ضمانت خلیفه خدا را در امور عادیِ خود سُست نشمارند و به عهد و قسم خود پایبند بوده #خیانت نکنند.
از این داستان به خوبی دانسته می شود بزرگیِ گناه نقض عهد باخدا و رسول و امام ؛ یعنی کسی که با خدا عهد کرد که فلان #گناه را ترک کند، سپس عهد خود را شکست و بجا آورد، هرچند آن گناه صغیره بوده، به واسطه نقض عهد، گناه کبیره ای می شود که سزاوار عقوبتهای سخت الهی خواهد شد و برای دانستن بزرگی این گناه و سختی عذاب آن به کتاب گناهان کبیره مراجعه شود.
در خصوص این داستان اگر گفته شود که آن زن بیچاره پس از کوری از گناه خود پشیمان شده و به آن امام معصوم پناهنده گردیده، چهل شب ناله می کرده و دیگران هم درباره اش دعا می کردند و کسی که از گناهی توبه کرد مثل این است که گناه نکرده؛ پس چرا توبه اش پذیرفته نشده و چشمش شفا نیافت؟
در جواب گوییم؛
اولاً : حقیقت #توبه معلوم نیست در آن زن موجود بوده ؛ زیرا توبه آن است که شخصی از گناهی که کرده از جهت اینکه مخالفت امر پروردگار خود نموده پشیمان و حسرت زده و نالان گردد و عزم بر ترک آن داشته باشد؛ پس اگر تنها از جهت عقوبت آن پشیمان باشد توبه حقیقی نیست ؛ یعنی حالش طوری است که اگر آن عقوبت نباشد از مخالفت امر پروردگار باکی ندارد پس توبه او از گناه نیست تا پذیرفته شود.
ثانیاً : بر فرض اینکه توبه حقیقی هم باشد ، شرط قبولی توبه اش این است که نزد ( هووی ) خود رفته از او عذرخواهی کند و دل رنجیده اش را به دست آورد و فساد و نمّامی که کرده به صلاح درآورد .
ثالثاً : کسی که با خداوند عهدی بست و سپس آن را شکست کفاره بر او واجب می شود و تا بتواند باید در ادای آن کوتاهی نکند وگرنه آمرزیده نمی شود ( کفاره عهدشکنی، یک بنده آزاد کردن یا شصت روز روزه گرفتن یا شصت گرسنه را سیر نمودن است)
رابعاً : گوییم شفا نیافتن چشم آن زن لطفی بوده از طرف پروردگار در باره آن زن و دیگران تا بدانند خدا و روح شریف امام ها همه جا حاضرند و بر اعمال بندگان ناظرند و چیزی از آنها پوشیده نیست و همانطوری که ارحم الراحمین است : ( فی مَوْضِعِ الْعَفْوِ و َالَّرحْمَهِ ) همچنین ( اَشَدُّالْمُعاقِبیَن ) است ( فی مَوْضِعِ النَّکالِ وَالَنَّقِمَهِ ) و پس از دانستن این معنا، دیگر بر گناه جرأت ننمایند و از قهرش در هراس باشند.
هدایت شده از مباحث
202030_1938056483.pdf
673.9K
#مطالعه
#منبر_مکتوب
◻️ وظایف ما در برابر پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)
✍ نوشته حجة الاسلام #قرائتی حفظه الله تعالی
#میلاد_پیامبر_اکرم صلوات الله علیه وآله
#هفته_وحدت
🆔 @bastefarhangi
🌐 @Mabaheeth
OstadAbedi_Aklag_14010720.mp3
2.72M
💠 بیانات اخلاقی استاد #احمد_عابدی درباره لزوم #مطالعه سیره پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله)
💡 صحبت درباره #پیامبر_اکرم (صلوات الله علیه وآله) برای کمال خودمان است.
🌸 تاریخ حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله هم #درس_اخلاق است و هم درس تربیت و زندگی.
__________________________
(بیانات بعد از جلسه درس خارج فقه، چهارشنبه ۲۰ مهرماه ۱۴۰۱، حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها )
@ahmad_aabedi
📺 مشاهده ویدیوی این بیانات
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
142 - از آسمان ماهی می بارد
و نیز جناب مولوی نقل فرمود که سن من هشت ساله بود، باران شدیدی آمد. در میان آن خودم دیدم یک دانه ماهی از آسمان افتاد، نیم دقیقه طول نکشید که گربـ🐈ـه ای آمد و آن را خورد.
نظیر این، در سفری که زمان جنگ دوم بود و من نتوانستم از راه ایران، بیایم، با طیاره حرکت کردم و بحرین فرود آمدم. مردمان بحرین به تواتر گفتند یک هفته به واسطه نرسیدن آذوقه به سبب وقوع جنگ، ما گرسنه بودیم، همه حبوبات ما از نخود و برنج و عدس نیز خلاص شد. همه ما به مسجد ، حسینیه رجوع کردیم و متوسل شدیم و مشاهده کردیم بخاری از میان دریا بلند شد و به ابر مبدل گردید و باران عجیبی از ماهی بر ما بارید، تمام ماهیهای اعلا که به مدت یک هفته ارزاق ما را تأمین کرد تا برای ما آذوقه رسید.
فهرست کتاب
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
143 - آب آشامیدنی در میان دریا
نظیر این داستانِ جنابِ قندهاری را مرحوم حاج محمد کویتی که تقریباً در 35 سال قبل با آن مرحوم حج مشرف بودم برایم نقل کرد:
وقتی پسرعمویم نارگـ🥥ـیل بار کشتی خود نموده از بمبئی به قصد دُبی حرکت کرد به حسب قاعده باید در مدت یک هفته برسد ولی سه هفته گذشت و از او خبری نشد یقین کردیم که غرق شده و با همراهان مرده اند، مجلس ترحیم برایشان گرفتیم .
پس از یک ماه کشتی آنها در دریا نمودار شد در حالی که دیرک آن شکسته و پرده نداشت و به وسیله پارو خود را به ساحل رساندند، حالات خود را گزارش دادند و گفتند یک روز که از بمبئی بیرون شدیم ناگاه طوفان عجیبی شد بطوری که دیرک کشتی که پرده به آن متصل بود شکست و پرده پاره پاره شد و پس از آرام شدن دریا به ناچار به وسیله پارو روزی چند کیلومتر حرکت می کردیم تا اینکه آب شُرب ما تمام شد به ناچار نارگیل ها را شکسته و از مایع وسط آن رفع عطش می نمودیم تا اینکه نارگیل ها هم تمام شد و از شدت گرما و سختی عطش از حس و حرکت افتادیم به طوری که بمانند محتضر شدیم و آماده مردن.
ناگهان قطعه ابری🌫️ بالای سرمان شروع به باریدن نمود، دهن خود را باز نموده و قطرات باران که به درون ما رسید توانستیم حرکت کنیم؛ پس ظرفها را گذاردیم تا از باران پر می شد و در خُم می ریختیم تا اینکه خم پر شد و ابر رفت و تا امروز که به وسیله پارو خود را به دُبی رساندیم آب تمام شد.
فهـرسـت کتـاب
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
144 - نجات از زندان و رسیدن به مقصد
همچنین جناب مولوی نقل فرمود جوان خوش سیمای شانزده ساله ای به نام آقای زبیری در مدرسه پایین پا مشهدمقدس که حالا از بین رفته است نزد شیخ قنبر توسلی می آمد، این جوان زاهد عابد غالباً روزه بود جز عید فطر و قربان.
خیلی به زیارت حضرت حجت عجّل اللّه تعالی فرجه و زیارت اصحاب کهف علاقمند بود برای رسیدن به مقصد زحمات زیادی را متحمل می شد از آن جمله گوید چهل شبانه روز غذا نمی خوردم مگر به وقت افطار آن هم به اندازه کف دست آرد نخود می کوبیدم و می خوردم. غذایم همین بود از صفات نیک او این بود اگر پول مختصری به دستش می رسید آن را به فقرا می داد از یتیمها دلجویی می کرد کچلها را حمام می برد و مواظبت می کرد.
او را پس از سه چهار سال در کربلا ملاقات کردم، لطف الهی بود که در ابتدای ورودش به نجف اشرف از پدرم سراغ گرفت و منزل پدرم میرزا علی اکبر قندهاری نزد مسجد طوسی بود، آقای زبیری را در آنجا ملاقات کردم و قضیه خود را چنین تعریف کرد :
خدای را شکر که به مراد خودم رسیدم پیش از آنکه به ملاقات اصحاب کهف یا جزیره خضراء بروم با مادرم از مشهدمقدس به مقصد عراق حرکت کردم، مدت نُه روز پیاده در راه بودیم تا به منظریه مرز عراق رسیدم آنجا ما را گرفتند و هفده روز در منظریه محبوس بودیم، می گفتیم ما فقیر هستیم ، زاهدیم ، مشهد بودیم و به کربلا می رویم ولی از ما نپذیرفتند.
به امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف و علیه السلام ) متوسل شدیم، می دیدیم نگهبانان کارهای ناشایست می کنند، فحشاء و منکر از آنان سرمی زد، قلبمان کدر می شد، گاهگاهی نان و خرما که به ما می دادند از روی اضطرار از ایشان می گرفتیم.
روزی که توسلم زیادتر و گریه ام بیشتر شد یکمرتبه دیدم ماشینی آمد، پیش در ایستاد، سیدی خیلی نورانی که نورش نتق می کشید جلب توجهم نمود، به کارکنها نگاه کردم دیدم همه حالت بهت و فروتنی برایشان پیدا شده است.
آن آقای نورانی صدایمان زد فرمود بیایید اینجا، نزدش رفتم فرمود شما چه می کنید؟ من عرض کردم اینک هفده روز است من و مادرم اینجا محبوس هستیم و می خواهیم کربلا برویم.
فرمود برو مادرت را هم بیاور میان ماشین بنشینید، مادرم را آوردم، اول جا نبود ولی جای دو نفر پیدا شد، بوی خوشی ساطع بود، کارکنها را نگاه می کردم هیچکدام یارای سخن گفتن نداشتند.
به اندازه ده دقیقه ای از حرکت ماشین نگذشته بود که خود را نزد کاروانسرای فرمانفرما در کاظمین دیدیم.
فهرست کتاب
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
145 - قصیده ای در مدح امیرالمؤ منین (علیه السلام) و خوابی عجیب
و نیز جناب مولوی چنین نقل می فرمود: بنده ساکن مشهدمقدس بودم. از فیوضات حضرت رضا علیه السّلام در جوانی مرهون احسان امام رئوف و از قابلیت خود زیادتر. منبرم جذاب بود، ملازم مرحوم شیخ علی اکبر نهاوندی و سیدرضا قوچانی و شیخ رمضانعلی قوچانی و شیخ مرتضی بجنوردی و شیخ مرتضی آشتیانی بودم؛ ایشان مرا به اطراف غیر مشهد از پاکستان و قندهار و غیره می فرستادند. در وقتی شب هنگام به مشهد مراجعت کردم وارد مسجد گوهرشاد شدم، تازه اذان مغرب شده بود، شیخ علی اکبر نهاوندی مشغول نماز شد؛ پس از تمام شدن نماز به خدمتش رسیدم، حالات مرا جویا شد ، معانقه کردیم انفیه می کشید، انفیه اش را به من داد، در این فرصت مرحوم حاج قوام لاری ایستاد و بنای مقدمه یک روضه را گذاشت و ابتدایش این دو شعر را خواند که من پیش از آن این اشعار را نشنیده بودم.
ها عَلیُّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَرٌ
رَبُّهُ فیهِ تَجَلّی وَظَهَرَ
هُوَ وَ الْواجِبُ نُورٌ وَ بَصَرٌ
هُوَ وَ الْمَبْدَءُ شَمْسٌ وَ قَمَرٌ
حال بنده منقلب شد. آقای شیخ علی اکبر نهاوندی صحبت می کرد، یک گوشم به صحبت او و یک گوشم به صحبت حاج قوام. مقصود آنکه با این دو شعر دیگر از این اشعار نخواند.
با حال منقلب به خانه آمدم ، تنها بودم در خودم طبع رسایی یافتم. مداد را برداشتم آن اشعار را شیر و شکر تضمین کردم.
ها عَلیُّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَرٌ
رَبُّهُ فیهِ تَجَلّی وَظَهَرَ
عقل کلی بما داد خبر
اَنَا کاَلشَّمْسِ عَلِیُّ کَالْقَمَرِ
هُوَ وَ الْواجِبُ نُورٌ وَ بَصَرٌ
هُوَ وَ الْمَبْدَءُ شَمْسٌ وَ قَمَرٌ
عشق افکند بدلها اخگر
عشق بنمود هویدا محشر
عشق چه بود اسداللّه حیدر
ها عَلیُّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَرٌ
رَبُّهُ فیهِ تَجَلّی وَ ظَهَرَ
بشری پس گل آدم که سرشت
گر حقی تخم عبادت که بکشت
رویت آئینه هر هشت بهشت
مویت آویزه هر دیر و کنشت
کیمیا کن به نظر این گِل و خشت
تا شود خشت و گِلم حور سرشت
من نیم ناصبی و غالی زشت
عشق، سرمشق من اینگونه نوشت
که به محراب تو هر شام و سحر
سجده آریم به نزد داور
ها عَلیُّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَرٌ
رَبُّهُ فیهِ تَجَلّی وَ ظَهَرَ
گفت غالی که علی اللّه است
نیست اللّه صفات اللّه است
متشرع که مُحِبّ جاه است
او هم از بی خبری در چاه است
خوب از بیت حجر آگاه است
غافل از قبله شاهنشاه است
شهر احمد، علیش درگاه است
رو به آن قبله عرفان آور
درس اعمال ز قرآن آور
ها علی بشر کیف بشر
ربه فیه تجلی و ظهر
علی ای مخزن سر معبود
رونق افزای گلستان وجود
کعبه از قوس نزولت مسعود
مسجد کوفه ترا قوس صعود
خالقت چون دُر هستی بگشود
عشق بازی به تو بودش مقصود
غرض از عشق و محبت این بود
تا گشاید به جهان سفره جود
من چه گویم به مدیح حیدر
عاجز از مدح علی جن و بشر
ها عَلیُّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَرٌ
رَبُّهُ فیهِ تَجَلّی وَ ظَهَرَ
حسن روسیه نامه تباه
پناه آورده به قنبر ای شاه
اگرش بار دهد واشوقا
ور براند ز درش واویلا
یا علی قنبرت ان شاء اللّه
رد سائل نکند از درگاه
قنبرا کن به من خسته نگاه
حَسْبِیَ اللّهُ وَ ما شاءَاللّهُ
مستم از باده حب حیدر
عَلِیَم جنت و قنبر کوثر
ها عَلیُّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَرٌ
رَبُّهُ فیهِ تَجَلّی وَ ظَهَرَ
چهار سال گذشت. نمی دانستم این مدح قبول شده یا نه ؟ روزی بعد از ناهار خوابیده بودم، در عالم واقعه دیدم مشرف شدم کربلای معلی؛ وارد رواق مبارک شدم؛ دیدم درهای حرم بسته و زوار بین رواق مشغول خواندن زیارت وارث هستند .
ادامه دارد ...
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
146 - حساب تومانی شش ماهی
آخوند ملا محمد قندهاری از خوبان علمای قندهار، شب زنده دار متقی، عالم با عمل بود. رفیق خود، آقای سید میر ابراهیم را که آخوند مکتبی شاگرد دار بود و مرحوم شده بود خواب دید از اینقرار: از قلعه قندهار بیرون شده بین هوا سیدحیدر نام سید لاابالی بیسواد بالای اسب نورسوار جولان میدهد بین جو هوا ملامحمد صدا میزند آقای سید میرحیدر سلام علیکم میگوید علیکم السلام. آقا عجب اسبی سوار هستی؟ اسبی که به هوا جولان داده میشود! گفت بلی جدم علی علیه السلام به مجردی که از دنیا رفتن برایم این اسب را فرستاد.
بیاد آخوند ملا میرابراهیم می افتد- سؤال کرد تا سید میرحیدر رفتیم آخوند میرابراهیم از دنیا رفته او در کجا است سیدحیدر ناخن خود را به دندان میگیرد میگوید سید میرابراهیم حبس است میپرسد چرا حبس است گوید نمی دانم. میپرسد کجا حبس است گوید همین جا. اشاره میکند نظر میکند میبیند قصری است، زیر آن طاقی است طولانی و چند نفر سفیدپوش ولی خوشرو ایستاده اند مثل محافظ. سید حیدری آنجا به جولان مشغول است ولی در عالم رؤیا آخوند محمد می آید پیش همین مأمورین - می گوید رفیقی داشتم بنام سید میرابراهیم، گردن کج میکند یعنی ممکن است بروم ملاقاتش؟ - اجازه اش میدهند. دالانی طولانی میبیند. در انتهای آن سید میرابراهیم را میبیند که تکیه داده به دیوار روی خود گرفته مغموم می باشد - صدا میزند سید ابراهیم چه حال داری میگوید محبوسم. میپرسد چرا حبس؟ گوید جد بزرگوارم امیر المؤمنین علیه السلام مرا حبس کرده است و از من حساب تومانی شش شاهی را میخواهد.
ملا محمد در حالی که سید میرابراهیم رفیقش در حیات بود با هم مزاح داشتند بازوی سید ابراهیم را میگیرد که حرکت کن تو در دنیا مرض اعصاب هم داشتی حالا هم خیالاتی شده کو زندان کو حبس کو زنجیر و متسحفظین غلاظ و شداد؟!
دست خود را به بازویش میگیرد که برخیز تا برویم میگوید این کار را نکن از اینجا نمیگذارند بیرون بیایم آخوند اعتنائی نمیکند وقتی که میخواهد او را حرکت دهد سنگی را میبیند مدور از دهن همان دالان به شدت تیر شهاب می آید از نزدیک گوش میرمحمد می گذرد ولی به گوشش نمیخورد بعد ابراهیم گوید دیدی این مستحفظین غیر از دنیا هستند - هر چند ظاهرشان رحمت است ولی در باطن مظهر غضب و قهر خدایند.
بار دیگر او را نیز بلند میکند که این حرف ها چیست برخیز تا برویم، ناگهان از همان سنگ به سرعت به سمت او آمده اینبار قدری به گوش او میخورد.
بالای بام نزد اهل خود خوابیده به اندازه دو ذرع از جای خود بلند می شود و نزدیک لب بام می افتد ولی از بام فرو نمی افتد. از صدای عظیمی که بواسطه ناله میرمحمد و بلند شدن و افتادن او بلند می شود خانواده اش بیدار میشوند بالین او می آیند منظره عجیبی مشاهده میکنند می بینند ملا محمد مرده است.
دماغش تیر کشیده لبهایش بطور مرده شده و نبضش از کار افتاده است.
همسایه ها اطلاع پیدا کردند آخوند ملامحمد را از لب بام آوردند رو به قبله خواباندند گفتند دیگر کارش تمام است مرده است، از خانه های خود دیگ آوردند (مرسوم چنین بود که چون در تقیه است در خانه های خود شیعیان مرده های خود را غسل می دادند) غسال را طلب میکنند و برایش گریه و زاری می نمایند چون ملا محمد آخوند با اخلاقی بود همه اطرافیان از مرگ او ناراحت میشوند.
بعد از آن ناگهان حرکتی برای ملامحمد پیدا میشود. کمکم گرمی در او پیدا میشود نبضش کم کم میزند. خوشحال می شوند که آخوند زنده است، چشم خود را باز میکند اطراف خود را مشاهده می نماید آب طلب میکند.
حالش خوب میشود و خواب خودش را هم نقل مینماید آنوقت متحیر میماند که حساب تومان شش شاهی چیست. آخوند هرقدر فکر میکند به خاطرش نمی آید، آن وقت متوسل میشود؛ بلکه به این وسیله از این راز سر در بیاورد. نماز شبش را میخواند و توسل پیدا میکند پروردگارا معنی تومان شش شاهی را به من بفهمان. ناگهان بقلبش میگذرد که چون سید میرابراهیم آخوند مکتبی بوده و از پول زکوه تومانی شش شاهی نزد او بوده و چون سید بوده برای او جایز نبوده است آنرا مصرف نماید(حالا یا اشتباهاً مصرف کرده یا خیال میکرده اضطرار است در حالیکه آن اضطراری که موجب خوردن آن شود نبوده است).
برای رضای خدا و رعایت حق رفاقت آن سید مرحوم مقداری که گمان میکرده است بدهکار است از طرف او به فقرا می پردازد طولی نمی کشد که مجدداً خواب می بینند همان سید حیدر را با همان وضعیت که سوار بر اسب است و در میان هوا جولان میدهد از او احوال میر ابراهیم را می پرسد، میگوید از طرف جدم علی علیه السلام آزاد شده و به او خلعت داده است. میخواهی او را ببینی، میگوید آری طولی نمیکشد که با هم میروند جائی با روح و صفا و سید ابراهیم را میبیند در قصر مجللی در نهایت سرور و خوشی است به او دعای خیر می کند که او را از بند رهانیده است.
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
147 - بی عینک می خواند 👓
جناب آقای حاج محمد حسن ایمانی که داستانهای متعددی اوایل کتاب از ایشان نقل شد در ماه رجب 94 مشهدمقدس رضوی علیه السّلام مشرف بودند؛ پس از مراجعت نقل نمودند جمعیت زوار به طوری بود که تشرّف به حرم مطهر سخت و دشوار بود.
روزی با زحمت و مشقت وارد حرم مطهر شدم، کتاب مفاتیح را باز کردم، دست در جیب نمودم تا عینک را بیرون بیاورم چون چند سال است بدون عینک نمی توانم خط بخوانم ، دیدم عینک را فراموش کرده ام همراه بیاورم ، سخت ناراحت و شکسته خاطر شدم که به چه زحمتی به حرم مشرف شدم و نمی توانم زیارت بخوانم.
در همان حال چشمم به خطوط مفاتیح افتاد، دیدم آنها را می بینم و می توانم بخوانم ، خوشحال شدم و زیارت را با کمال آسانی خواندم و خدای را سپاس کردم.
پس از فراغت و خارج شدن از حرم مفاتیح را باز کردم دیدم نمی توانم بخوانم و بمانند پیش بدون عینک خط را نمی شناسم و تا کنون چنین هستم. دانستم که لطفی و عنایتی از طرف آن بزرگوار بوده است .
فهرست کتاب
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
147 - چاره بلا به زیارت عاشورا
علاّمه بزرگوار حضرت آقای شیخ حسن فرید گلپایگانی که از علمای طراز اول تهران هستند نقل فرمود از استاد خود مرحوم آیت اللّه حاج شیخ عبدالکریم یزدی حائری اعلی اللّه مقامه که فرمود اوقاتی که در سامرا مشغول تحصیل علوم دینی بودم، وقتی اهالی سامرا به بیماری وبا و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عده ای می مردند، روزی در منزل استادم مرحوم سید محمد فشارکی اعلی اللّه مقامه جمعی از اهل علم بودند، ناگاه مرحوم آقای میرزا محمد تقی شیرازی رحمة اللّه علیه که در مقام علمی مانند مرحوم فشارکی بود تشریف آوردند و صحبت از بیماری وبا شد که همه در معرض خطر مرگ هستند.
مرحوم میرزا فرمود اگر من حکمی بکنم آیا لازم است انجام شود یا نه ؟ همه اهل مجلس تصدیق نمودند که بلی . . .
سپس فرمود من حکم می کنم که شیعیان ساکن سامرا از امروز تا ده روز همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شوند و ثواب آن را هدیه روح شریف نرجس خاتون والده ماجده حضرت حجه بن الحسن علیه السّلام نمایند تا این بلا از آنان دور شود. اهل مجلس این حکم را به تمام شیعیان رساندند و همه مشغول زیارت عاشورا شدند.
از فردا تلف شدن شیعه موقوف شد و همه روزه عده ای از سنی ها می مردند به طوری که بر همه آشکار گردید .
برخی از سنی ها از آشنایانشان از شیعه پرسیدند سبب اینکه دیگر از شما کسی تلف نمی شود چیست ؟ به آنها گفته بودند زیارت عاشورا. آنها هم مشغول شدند و بلا از آنها هم برطرف گردید.
جناب آقای فرید سلمه اللّه تعالی فرمودند وقتی گرفتاری، سختی برایم پیش آمد فرمایش آن مرحوم به یادم آمد؛ از روز اول محرم سرگرم زیارت عاشورا شدم، روز هشتم به طور خارق العاده برایم فرج شد.
شکی نیست که مقام میرزای شیرازی از این بالاتر است که از پیش خود چیزی بگوید! و چون این توسل - یعنی خواندن زیارت عاشورا تا ده روز - در روایتی از معصوم نرسیده است شاید آن بزرگوار به وسیله رؤیای صادقه یا مکاشفه یا مشاهده امام علیه السّلام چنین دستوری داده بود و مؤثر هم واقع شده است.
مرحوم حاج شیخ محمد باقر شیخ الاسلام سابق الذکر نقل نمود که مرحوم میرزای شیرازی در کربلا ایام عاشورا در خانه اش روضه خوانی بود و روز عاشورا به اتفاق طلاب و علما به حرم حضرت سیدالشهداء علیه السّلام و حضرت اباالفضل العباس علیه السّلام می رفتند و عزاداری می نمودند و عادت میرزا این بود که هر روز در غرفه خود زیارت عاشورا می خواند ، سپس پایین می آمد و در مجلس عزا شرکت می نمود. روزی خودم حاضر بودم که پیش از موسم آمدن میرزا ناگاه با حالت غیرعادی پریشان و نالان از پله های غرفه به زیر آمد و داخل مجلس شد و می فرمود امروز باید از مصیبت عطش حضرت سیدالشهداء علیه السّلام بگویید و عزاداری کنید. تمام اهل مجلس منقلب شدند و بعضی حالت بی خودی عارضشان شد، سپس با همان حالت به اتفاق میرزا به صحن شریف و حرم مقدس مشرف شدیم گویا میرزا مأمور به تذکر شده بود؛ بالجمله هرکَس زیارت عاشورا را یک روز یا ده روز یا چهل روز به قصد توسل به حضرت سیدالشهداء علیه السّلام ( نه به قصد ورود از معصوم ) بخواند البته صحیح و مؤ ثر خواهد بود و اشخاص بی شماری بدینوسیله به مقاصد مهم خود رسیده اند .
مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی در سنه 1338 در کربلا وفات و در جنوب شرقی صحن شریف مدفون گردید .
در خاتمه این حسین ختام را به فال نیک گرفته همانطور که پایان کتاب به نام نامی سید الشهداء علیه السلام گردید امید است پایان عمرمان نیز به یاد او باشد و دفن ما نیز در جوار شریفش و فردای قیامت نیز در زیر سایه او و تحت عنایاتش باشیم.
بمنه و کرمه 13 رجب 1396
فهرست کتاب
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نماهنگ #سلام_ابراهیم
#امام_خامنه_ای مدظله العالی:
من کتابی خواندم در مورد شهید #ابراهیم_هادی ....
خُب خیلی کتاب خوبیه خیلی جذّابه...
من این کتابو ک خوندم تا مدتی دلم نمیومد از رو میز برش دارم....
📥 دریافت و #مطالعه #کتاب 👇👇👇
📎https://eitaa.com/mabaheeth/1787
🌐 @mabaheeth
1_1093148084.mp3
2.07M
#مطالعه
#کتابخوانی
🎙️ #امام_خامنه_ای مدظله العالی:
📚📖 طلبه باید دستش از #کتاب رها نشود.
🗓️ 91/7/19
🌐 @Mabaheeth
📖 امام عليه السلام در اين كلام حكيمانه به برترين اعمال اشاره كرده مىفرمايد: «برترين اعمال آن است كه خود را (به زحمت) بر آن وادار كنى»؛ (أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ مَا أَكْرَهْتَ نَفْسَكَ عَلَيْهِ)
اشاره به اينكه، كارى است برخلاف خواستۀ نفس؛ مثل اينكه مىخواهد مالى ببخشد و نفس او به سبب علاقۀ به مال با آن موافق نيست، يا از ارتباط نامشروعى بپرهيزد كه نفس تمايل به آن دارد و يا قدرت بر انتقام پيدا كرده و نفس تمايل به آن دارد و او از انتقامجويى بپرهيزد. در تمام اين موارد كه نفسِ انسان تمايل به فعل معروف يا ترك منكر ندارد هنگامى كه افراد با #ايمان در برابر خواستۀ نفس مقاومت كنند و آن معروف را به جا آورند و آن منكر را ترك كنند، عملى بسيار پرفضيلت انجام دادهاند، چراكه هم كار خير انجام شده و هم نفس سركش تحت رياضت قرار گرفته و از طُغيان آن پيشگيرى شده است.
اكثر شارحان نهج البلاغه در اينجا تصريح كردهاند كه اين گفتار حكيمانه شبيه حديث معروف پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله است كه در بسيارى از منابع آمده است؛ آن حضرت صلى الله عليه و آله فرمود: «أفْضَلُ الْأَعْمالُ أحْمَزُها ؛ بهترين اعمال عملى است كه سختتر و قوىتر و پرمشقتتر باشد». منتها امام عليه السلام شاخۀ خاصى از آن حديث نبوى را بيان كرده؛ زيرا مشقتبار بودن يك عمل گاه به واسطۀ انجام دادن كارهاى بدنى سنگين است و گاه به سبب طول مدت و گاه به علّت فراهم نبودن مقدمات و نيز گاهى بهواسطۀ مخالفت نفس با آن است كه امام عليه السلام روى همين نكته تكيه فرموده است. دليل آن هم روشن است؛ پاداشهاى مادى در عرفِ عقلا همواره متناسب با مقدار زحمتى است كه براى كارى كشيده مىشود و به همين دليل كار پرزحمتتر پاداش و مزد و اجرت بيشترى دارد. پاداشهاى الهى نيز همينگونه است؛ هرقدر عمل سختتر و پرمشقتتر باشد، پاداشش نزد خداوند بيشتر است و اينگونه احاديث به هنگامى كه انسان در انجام وظايف خود يا ترك گناه گرفتار زحمت و مشقت شديدى مىشود اسباب آرامش روح است؛ زيرا مىداند هرچه زحمتش بيشتر باشد لطف و كرامت و عنايت حق به او بيشتر است.
#نهج_البلاغه_میخوانم
#مطالعه
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
📖 امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانۀ مبسوط اشاره به فلسفههاى بخش مهمى از #احكام اسلامى كرده است كه در بيست بخش خلاصه مىشود.
#نهج_البلاغه_میخوانم
#مطالعه
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
#مطالعه
#کتاب_بخوانیم
📖 دکل | قسمت اول
📚 #مستند_داستانی گام دوم انقلاب
🔄 ادامه دارد ...
🔰 نسخه PDF بیانیه | نویسنده بیانیه
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
هدایت شده از فقه و احکام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 ببینید | به کارگیری مجهزترین روشها برای نابودی نظام!
‼️ واکسینه شدن کشور پس از بحران!
💢 نجات نوجوانان و جوانان از گرداب شبهات ذهنی!
🔴 اسلحهی #جهاد_تبیین، سواد بالا، تشخیص درست و #مطالعه و تحقیق
🔶 برشی از سخنرانی حجت الاسلام راجی
#لبیک_یا_خامنه_ای
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
قهرمانِ پرافتخار.pdf
6.72M
#مطالعه
📚 کتابچه | مجموعه بیانات #رهبر_انقلاب درباره شهید #حاج_قاسم_سلیمانی
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
بامداد.pdf
7.91M
#مطالعه | #کتابخوانی
📖 کتاب یک بیست دقیقه بامداد
روایت 72ساعت قبل و بعد از ترور #حاج_قاسم
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
علامه مجلسی رحمة الله علیه :
#شب_جمعه مشغول #مطالعه بودم، به این #دعا رسیدم
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلْحَمْدُ لله مِنْ اَوَّلِ الدُّنْیا اِلی فَنائِها وَ مِنَ الآخِرَه اِلی بَقائِها
اَلْحَمْدُ للهِ عَلی کُلِّ نِعْمَه، اَسْتَغْفِرُ الله مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ اَتُوبُ اِلَیْه وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ
بعد یک هفته مجدد خواستم، آنرا بخوانم، که در حالت مکاشفه از ملائکه ندایی شنیدم، که ما هنوز از نوشتن ثواب قرائت قبلی فارغ نشده ایم...
قصص العلماء، صفحه ٨٠
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
پیش رفتهایم.pdf
14.78M
📗 #کتاب | پیشرفته ایم
🏷️ درباره دستاوردهای انقلاب👌
#کارآمدی | #مطالعه
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
manshor.pdf
8.69M
🗓️ سوم اسفند سالگرد «پیام تاریخی منشور روحانیت» است.
یکی از مهم ترین پیامهای #امام_خمینی (ره) که نوعی آسیب شناسی از گذشته و آینده انقلاب است و #مطالعه آن بر هر دوستدار انقلاب واجب
امروز که انقلاب و نظام گرفتار ویروس مذهبیهای صورتی و نواصولگراهای مخالف اجراء احکام شرع شده است، مطالعۀ مجدد این پیام به ما کمک میکند تا خط انحراف و منحرفان را تشخیص دهیم و رسالت اصلی انقلاب که همان پیادهسازی احکام الهی است را بهتر درک کنیم.
#منشور_روحانیت
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────