eitaa logo
1.9هزار دنبال‌کننده
200 عکس
70 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام فرمانده صدای ایران است سرود احساس است، سرود ایمان است «سلام فرمانده» ز عشق لبریز است کلاس معرفت است، کلاس عرفان است «سلام فرمانده» نشان دهد یک نسل اگرچه کوچک هست چو شیر میدان است «سلام فرمانده» تجلی نور است شبیه معجزه و شکوه دوران است «سلام فرمانده» اگر که شد محبوب ز حضرت مهدی (عج) و لطف ایشان است «سلام فرمانده» به ما نشان داده که نسل نو خسته ز طبل شیطان است «سلام فرمانده» به قلب نسل جدید نسیم جان بخش و زلال باران است «سلام فرمانده» به روشنی فهماند که یار سید علی ببین فراوان است «سلام فرمانده» با دهه هشتاد حماسه ای پر شور و همچو طوفان است «سلام فرمانده» نماد وحدت شد وحدت این ملت سیل خروشان است «سلام فرمانده» عدو‌شکن باشد و دشمن از وحشت چقدر لرزان است «سلام فرمانده» ز جمکران برخاست و جمکران امروز تمام ایران است «سلام فرمانده» ترانه ای زیباست و محتوای سرود کمال انسان است 📝 علی شیرازی https://eitaa.com/Madahankhomein
زمزمه بیاد این روزهای کربلا الهی نباشم ببینم آقا حیاط حرم خالی از زائره بجز خادمای تو پای ضریح یه جمعیتی کم توی حائره حسین جان حسین جان حسین جان حسین الهی نباشم ببینم آقا نماز جماعت صفا خالیه همه خاطرات من از کربلا برا اربعینه یه چند سالیه یه روز آخه دور تو خالی شد و فقط مونده بودی تو و خواهرت همه دسته دسته ته قتلگاه باشمشیر و نیزه می ریختن سرت میون همه نیزه دارا یکی باخنده کنار لبت تو رسید تو‌داشتی مناجات میکردی ولی با پهنای نیزه صدات و برید بزرگ قبیله وضو می‌گرفت یه نیزه می شد بینشون دست به دست می زد ضربه ای و برا جایزه چوب نیزه رو توو تنت میشکست شب جمعه مادر به قدی کمون میاد دیدن یوسف بی سرش خونای گلو رو تمیز می‌کنه باچشمی ترو گوشه معجرش صدا می زنه پیش چشمام حسین با نعلای تازه بهم ریختنت به قدر کف دستی سالم نموند زیر شمشیر و نیزه ها از تنت به قلم : https://eitaa.com/Madahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم راحت‌تر است بابا خار از جگر کشیدن تا که برای دختر  یک شب پدر ندیدن گفتم که بوسه‌ای و اُفتادی از نوکِ نِی دیدی که کار من نیست  از نیزه بوسه چیدن بر دورِ گردن ما با این طناب سخت است تنها نه راه رفتن  حتی نفس کشیدن دیروز با عمو و امروز با حرامی فرق است از عمو‌جان  تا ناسزا شنیدن من را کدام کشته  در دورِ قتلگاهت بر خارها کشیدن بر تیغ‌ها دویدن ماکه گرسنه بودیم هرشب کباب خوردند خنده ندارد اما طفل گرسنه دیدن بوی شراب می‌داد دست و دهان این زجر لکنت زبان به من داد تا قافله رسیدن ترسانده است من را با خونِ دامنش  شمر بعد از تو سهم من شد از خواب هِی پریدن از وضعِ حنجر تو  پیداست قاتل تو... هِی کرده استراحت هنگام سر بریدن (حسن لطفی ۴۰۱/۰۶/۱۰) https://eitaa.com/Madahankhomein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا عاقبت از سینه جانم در می آید یا اینکه بابای من از این در می آید این گریه ها از درد نه از اشک شوق است امشب پدر مهمانی دختر می آید شانه زدن، جارو کشیدن، ناز کردن از دست من تنها همین ها بر می آید خاکستری یا گلی گلی عمه کدامش از این دو پیراهن به من بهتر می آید خون لبم بند آمده خوب است اما خون سرم از زیر این معجر می آید من گیسویم را دور دستم حلقه کردم چون که به دست دختر انگشتر می آید پیراهنم که سوخت قبلا پس چرا باز دارد دوباره بوی خاکستر می آید حتی صدای پای بابا فرق کرده است حس می کنم مهمان من با سر می آید 🔸شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein
چهل منزل کتک خوردم، نبودی به زیر دست و پا مُردم، نبودی منی که غنچه بودم، تشنه ماندم توانم رفت و پژمردم، نبودی چرا وقتی که بد ترسیده بودم چرا نام تو را بردم، نبودی؟! شب تاریک، در بین بیابان من از محمل زمین خوردم نبودی نپرس از پهلویم، تقصیر زجر است به ضرب چکمه آزردم، نبودی چرا ساکت، چرا اینگونه سردی؟! مگر با دختر خود، قهر کردی؟! سه ساله بودم و قدم کمان شد تسلای غمم، زخم زبان شد نبودی جان بگیرم در کنارت رقیه از یتیمی نیمه جان شد حجابم را نشد محکم بگیرم دو دستم بسته بین ریسمان شد چه دستان بزرگی دارد این شمر تمام صورتم زهرا نشان شد حواسم بود روی نیزه بودی سرت بالاسر من سایه بان شد سرت را می گذارم روی شانه که گویم حرف های دخترانه اگرچه درد دارم قدر کافی نمی خوابم که مویم را ببافی نپرس از وضع موهایم که دیگر ندارد حاجتی بر موشکافی پر پروانه وارم را شکستند ندارم استطاعت بر طوافی شدم خسته ازین سربار بودن خودم حس می کنم هستم اضافی مرا با خود ببر، با من بگو که دگر از این مصیبت ها معافی بیا امشب به قول خود عمل کن مرا در لحظه ی آخر بغل کن شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خورشیدِ من آمدی شبانه قدری بغلم کن عاشقانه نشناختمت در اول کار نفرین خدا به این زمانه تقصیر حرارت تنور است این سوختگی زیر چانه من که همه عمر رفته بودم تنها به مجالس زنانه رفتم وسط شرابخواران کَت بسته، به زورِ تازیانه من دختر شاه عالمینم دادند ولی به من اعانه در راه، شتر تکان نمی‌خورد خوردم کتکی به این بهانه هر بار طناب را کشیدند خوردیم زمین دانه دانه من سیر غذا نخوردم اما خوردم دل سیر تازیانه افتاد سرت ز روی شاخه افتاد سرم به روی شانه هر سنگ که بر سر تو می‌خورد می‌کرد به سمت ما کمانه از خاطر من نمی‌رود... نه... آن ضربۀ چوب وحشیانه سالم لب من ، لب تو زخمی؟! واللِه که نیست عادلانه «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» https://eitaa.com/Madahankhomein
در کوچه های شام سرم را شکسته اند با سنگِ روی بام سرم را شکسته اند با دست بسته چکمه به پهلوم می زدند در بین ازدحام سرم را شکسته اند زن ها و کودکان پدر دار بی حیا از روی انتقام سرم را شکسته اند اینجا یهودیان به سرم داد میزدند یک عده ای بی مرام سرم را شکسته اند بابا به دادم من برس اینجا حرامیان هر منزلی مدام سرم را شکسته اند خون سرم جای شده بر روی گونم از بس که یک کلام سرم را شکسته اند دلتنگ رفتنم پر پرواز من تویی بالای نیزه هم پدر ناز من تویی.... ✍محمد_حبیب_زاده ۴۰۱/۶/۱۱ https://eitaa.com/Madahankhomein
رنگش پریده موهاش سفیده.mp3
5.71M
متن نوحه رنگش پریده موهاش سفیده 🔳 (س) سید مجید بنی فاطمه رنگش پریده موهاش سفیده گونش سیاهه قدش یه کم خمیده با اینکه جونش به لب رسیده به عشق باباش ادامه میده پشت سر اون سر بریده یه جوری شد از اون شبی که از ناقه افتاد با هیچی دیگه آروم نمیشه باباشو میخواد میگه که خستم از سفر بابا دیگه بیا منو ببر بابا **** بابا رسیدی صبح امیدی بابا یه ماهه دخترتو ندیدی تو رو که دیدم شکست غرورم برا تو سوخته دل تنورم خاک موهاتو خودم میشورم گلایم اینه چرا بابایی منو نبردی تموم سر تو زخم اما سیلی نخوردی دلم پر از سوال پر درده بابا چرا لبت ورم کرده *** زخمی وجودم روی کبودم جای خرابه کاشکی رو نیزه بودم رد طناب و دور گلومه آثار آتیش هنوز رو مومه این حرفا بین منو عَمومه بذار خودتو یه لحظه بابا به جای عمه یه چند شب دیگه وا نمیشه چشای عمه کاخ یزید بابا همین پشته مجلس اونجا عمه‌مو کشته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام ای حجت حق در زمین جان بقربانت امام نازنین کوه غم افتاده در جان دلت در کجا باشد عزیزم منزلت؟ با چه حالی روز راشب می کنی ؟ یاد درد و داغ زینب می کنی صبر و تابت را به غارت برده اند عمه جانت را اسارت برده اند در کجا می نالی ای صاحب زمان؟ عمه جانم عمه جانم عمه جان با تو چون کرداست چرخ روزگار؟ ناله هایت بهر زینب زار زار کی بُوَد وقت طلوع ای آفتاب؟ تا ز دست عمه بگشایی طناب خاطرت آزرده می گردد ببخش زینب زهرا کجا بزم شراب ؟ مهدیا جانها شده بر لب بیا بهر تسکین دل زینب بیا ازغریبی ناله زد با شور و شین جان مادیگربه لب آمد ،حسین عالم از اندوه زینب پیر شد یابن زهرا انتقامش دیر شد زجر وخولی بس که بی رحم وبَدند دسته گل های حسین را می زدند عمه جانت باز در شام خراب گشته از داغ رقیه دل کباب باز زینب داغ لاله دیده است داغ زهرای سه ساله دیده است کربلا گرچه توانش را گرفت این اسیری نیمه جانش راگرفت داغ زینب تازه گردید آه آه باز دیده در خرابه قتلگاه از تن زینب روانش رفته بود دختر شیرین زبانش رفته بود دوری از بابا برایش شد محال گفت عمه جان حلالم کن حلال تا سه ساله در دل شب دفن شد گوئیا که جان زینب دفن شد بر مزار دختر شاه غریب خوانده زینب تابه صبح اَمَّنْ یُجیب آه«مداح»زینب از دل ناله زد ناله ها از داغ آن سه ساله زد. شعر:علی اکبراسفندیار«مداح» https://eitaa.com/Madahankhomein
زمین گدای عطای علی الدوام حسن زمانه ریزه خور لطف مستدام حسن بهشت مست کرامات ناتمام حسن به نام باب نجات بشر به نام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن به نام او که به ما اعتبار بخشیده به پای هر یک ما صدهزار بخشیده تمام هستی خود را سه بار بخشیده فدای جود و جوانمردی و مرام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن بهار لطف و عنایاتش از ازل جاریست شکوه و هیبت او از رخ جمل جاریست ببین ز مکتبش اهلا من العسل جاری است به غیر مهر و وفا نیست در کلام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن به لطف هرم نفسهای او زمین زنده است به لطف عزت او نام مومنین زنده است به لطف صلح حسن راه و رسم دین زنده است معامله نبود با عدوپیام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن حسن کریم حسن مهربان حسن دلخواه حسن معز الائمه حسن عزیز الله حسین شمس دل فاطمه حسن هم ماه پیمبران همه در حسرت مقام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن حسن حکیم حسن دلربا حسن والا حسن حلیم حسن دل نشین حسن اعلا به غیر او که نشسته ست با جذامی ها؟ فدای عاطفه و منطق و مرام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن فدای او که فراوان غم و بلا دیده از آشنا و غریبه فقط جفا دیده شنیده های مرا بین کوچه ها دیده نگه نداشت کسی شان و احترام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن فدای او که ندارد رواق و صحن و سرا ضریح و گنبد و گلدسته ای به رنگ طلا نه خادمی نه غلامی نه زائری حتی خدا کند که بگیریم انتقام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن به وقتش ای گل زهرا به ظلم می تازیم بقیع، صحن و سرا و ضریح میسازیم فقط به آل علی صبح و شام مینازیم تمام هستی ما نذر یک سلام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن 🔸شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein
4_5807592346006589326.opus
110.9K
مدینه خیلی وقته / که مو سپیدم کردند تو اون کوچه با سیلی / منو شهیدم کردند مگه میره یادم ... که مادرم جون داد یه جوری زد نامرد ... باسر زمین افتاد روضه روضه ی دل بی چاره دنیا رو سرم دیگه آواره دیدم روی خاک مونده گوشواره مدینه منکه رفتم ولی نبود این رسمش بابام چقدر مظلومه که بازی شد با اسمش غریبم و دشمن ... همه با همدیگن رو منبرا لعنه ... بابامو هی میگن خیلی ناسزا ، شنیدم اما سوختم از غم ، علی و زهرا تنها موندمو ، بی کس و تنها __ مدینه خوب میدونی / غریبه ی این شهرم به کی بگم این دردو / که همسرم داد زهرم شد جگرم پاره ... رنگ تنم سبزه می ریزه خون لخته ... از لبم هر لحظه روضه م روضه ی ، روز عاشورا ست دور قتلگاه ، محشر کبرا ست حرف از غارته ، خیمه زنهاست... https://eitaa.com/Madahankhomein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای نگارِ واجبُ التعظیم آقایِ حسن ای بساطِ دائم التکریم دنیای حسن چاکرانت در عَجم داراترینِ مردمند خوب جایی زندگی دارند، در پای حسن مادرش را اختیارِ هر دو عالم داده اند اختیار نار و جنت را به بابای حسن حا و سین و یا و نونی را که عالم عاشقست حا و سین و نون آن نامِ دل آرای حسن هفت شهر عشق را عطّار گشتی بی سبب آنچه را دیدی ببین در سیرِ سیمای حَسن شهر را تعطیل میکرد "راه رفتن های" او راه بندان ، بارها شد از تماشای حسن بخت یارست در دو دنیا با گدایان کریم روزی آنهاست در دستِ توانای حسن نذر کردم پای نذری های مادر تا روم یکصد و هجده سفر تا صحن زیبای حسن ارث از بابا رسیده بر کریمانِ حرم کربلا پُر بود از شهدِ گوارای حسن دست ما و دامنت شه زاده قاسم الدخیل ای که دستت میرسد بر قدِّ رعنای حسن گرچه راه انداخته است دنیای امروز مرا دیدنی تر دستگیری های فردای حسن 🔸شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein
هفت صفر ! آغاز تلخ یک زمستان بود چشم زمین در انتظار اشک باران بود صبح شهادت، ایستگاه کوچه ی مسجد آکنده از عطر نفس های نریمان بود کم کم صدای دسته ها از دور می آمد این "یا حسین" و "یا حسن"ها ختم قرآن بود تکرار شور "یا حسن"از بس حلاوت داشت کمتر کسی دیگر به فکر قند و قندان بود هر کس که می آمد بنوشد چای ، غم می خورد با عکس تابوتی که بر پهلوی فنجان بود تابوت از جان دادن مردی خبر می داد مردی که در ابر رحمت و باران احسان بود هفتاد شاخه گل ...به جای چوبه های تیر... مرثیه خوان مجتبی، مظلوم دوران بود مردی که از جور و جفای همسرش حتی حتی حیاط خانه اش هم مثل زندان بود مشتی حسن با پرچم "یا مجتبی" آنروز مشغول تعظیم شعائر ؛ پخش لیوان بود شور و هیاهو را که دیدم با خودم گفتم ای کاش قبر مجتبی هم در خراسان بود! شاعر: حجت‌الاسلام https://eitaa.com/Madahankhomein
آری یک عمر دلش غرق عزاداری بود تا چهل سال، فقط کار حسن زاری بود از همان کوچکی اش کوچه گرفتارش کرد جگر خون شده اش حامل اسراری بود دمبدم تکیه به دیوار غریبی می داد آنکه بر مادر خود فکر عصا داری بود هفت بار از اثر زهر بخود پیچیده بارها این جگرش صید جفاکاری بود آخرین بار که زهر از گلویش پایین رفت روزه بود و بخدا لحظۀافطاری بود از همان روز که در خانۀآقا آمد نقشۀجعدۀ ملعونه جگر خواری بود زیر لب زمزمۀواحسنا زینب داشت خواهری که همه جا در صدد یاری بود ناگهان دید به احوال تعجب زینب طشت رنگین شده و لَخت جگر جاری بود با خبر کرد در آن حال برادرها را باز هم دخت علی فکر پرستاری بود بی خبر بود ز آثار هَلاهل ، ای وای اثر سودۀالماس عجب کاری بود قاسمش در بغل حضرت عباس گریست کار عبداللَهِ دردانۀ او زاری بود با وجودی که خودش حال عجیبی دارد همه جا ام مصائب، پِی دلداری بود آنکه در طشتِ بلا پاره جگر دید، همان دید در طشتِ طلا اوج گرفتاری بود «خیزران بود و لب قاری قرآن در طشت» غرق در خون، دهن و لعلِ لب قاری بود سرخ چشمی پی اظهار کنیزی خندید شاهد خندۀاو گریۀخونباری بود 🔸شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیوار و در و روضه ی مادر ، کوچه پرپر شـدن ِ سـوره ی کـوثر، کوچه لاحــولَ و لا قــوةَ الا بالـلّـه ...! والله حسـن شـهیـد شدِ ، در کوچـه شاعر: @Madahankhomein
(ع) دل مست نگاهی سَرِ بازار حسن بود هرعاشق دلخسته خریدار حسن بود این سوز جگر مصلحتش درپی یار است زیرا جگر سوخته بیمار حسن بود در سینۀ من عشق چنین خانه نموده است صدحیف که عمری دل من خار حسن بود وصل است دوای منه دلخسته همیشه تدبیر، چه سودی که دلم زار حسن بود عمر ی به دره خانه ی ارباب نشستم همواره دلم مشتری کار حسن بود... نومیدنگشتم به دره کوی تو آقا این مرحمت از خانه ی ایثار حسن بود آخر به کجا روی کنم,تاکه توهستی دیدم که جهان جمله گرفتار حسن بود از زهرشرربار جگرپاره شدی تو آن قاتل بی رحم بدهکارحسن بود (مجنون )به هوای حرمت زار نشسته عمری همه جا بندۀ دربار حسن بود غلامی_مجنون کرمانشاهی https://eitaa.com/Madahankhomein
Meysam Motiee - Khalvate Sahne Baqi Ba Man.mp3
9.57M
😭😢نوحه😢😭 غریب کوچه ها شدن با من، غریب کربلا شدن با تو ༝♫༝ دیدن مادر روی خاک با من، شهید سرجدا شدن با تو ༝♫༝ تو نبودی و دیدم، روی خاکه یه مادر ༝♫༝ نیستمو تو میبینی، روی خاکه یه خواهر ༝♫༝ (ای غریب مدینه) غریب در وطن شدن با من، شهید بی کفن شدن با تو ༝♫༝ تو خونه دست و پا زدن با من، قتلگاه دست و پا زدن با تو ༝♫༝ من با خاطره‌های غم فاطمه مُـردم ༝♫༝ غریبونه به دستت پسرامو سپردم ༝♫༝ (ای حسن جان پنجره و کبوترا با من، ضریح و ایوون طلا با تو ༝♫༝ خلوتی صحن بقیع با من، شلوغی کرببلا با تو ༝♫༝ شبای جمعه من هم زائر کربلاتم ༝♫༝ پای روضه‌ی مادر گوشه قتلگاتم ༝♫༝ (یا بُـنَـیَّ مِنَ الماء مَـنَـعوکَ مَـنَـعوک ༝♫༝ یا بُـنَـیَّ بُـنَـیَّ ، قَـتَـلوکَ ذَبَـحوک) (ای حسین جان حسین جان https://eitaa.com/Madahankhomein
ای زهر یاری کن مرا تا پر بگیرم تا بار دیگر چادر مادر بگیرم گرچه به ظاهر زهر بر جانم اثر کرد این سینه پر غصه ام را شعله ور کرد داغی که من دیدم تمام ماجرا بود هرچه سرم آمد میان کوچه ها بود مادر کسالت داشت ،دستش ناتوان بود قدش کمی خم بود با آنکه جوان بود بوی بهشت حق ز عطر چادرش داشت با دست سالم دست من را در برش داشت چون آینه بود و به سینه یک ترک داشت در دست مجروحش جوازی از فدک داشت ناگه هوای کوچه تاریک و سیاه شد آنکس که آتش زد به خانه سد راه شد اول جسارت کرد و حرف ناروا زد ای وای مردم،مادرم را بی هوا زد ای کاش میشد در همان لحظه بمیرم یا با دو دستم ضرب دستش را بگیرم این جثه ی کوچک برایم درد سر شد هر چه کشیدم قامتم را ، بی ثمر شد مادر به ضرب دست آن ناپاک‌ افتاد دیدم که با صورت به روی خاک افتاد ای زهر یاری کن مرا تا پر بگیرم تا بار دیگر چادر مادر بگیرم رافض ز بی پرده سخن گفتن حذر کن از حال صاحب روضه احساس خطر کن شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein
🏴 نذر شهادت تنهاترین سردار 🏴 غریب بود و کسی را به نام یار نداشت کسی که سخت به عشقش شود دچار نداشت کریم بود و حسن(ع) نام داشت اما حیف مدام طعنه شنید و مدام یار نداشت تمام شهر به او پشت کرده بود و کسی برای صحبتِ از رسم ِ روزگار نداشت شجاع بود و هوای نبرد داشت ولی یلی نداشت و یارِ سوارکار نداشت قیام نه! متوسل به صلح شد، همه عمر به قدر پنج نفر یارِ پایِ کار نداشت شریکِ زندگی اش دشمن نفوذی بود میان خانه دلش بیشتر قرار نداشت چقدر زخم زبان می شنید از جعده(لع) چه کرد زهرِ زبانی که اختیار نداشت نشست و جام بلا را گرفت از دستش پرید رنگش و لبخندِ بیشمار نداشت جگر به زهر نشست و چه تیر بر تابوت حرم خراب شد و سنگ بر مزار نداشت! https://eitaa.com/Madahankhomein
🌷دوشنبه های امام حسنی🌷 توسل به امام حسن مجتبی (ع) ت‍و ای ع‍زی‍ز ف‍‍‍ـاط‍ـم‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ـه ، درد م‍ـن‍ـو دوا بک‍ــن ام‍‍ـی‍ـد شی‍‍ع‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ی‍ـان ه‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ـ‍م‍‍‍‍ـه ، ره‍ای‍ـم از ب‍ـلا بک‍ـن حاجتمو روا بکن ، حاجتمو روا بکن تو را قس‍‍‍‍ـم به مادرت،به تش‍ـنه لب برادرت ب‍ـه ق‍‍‍ـ‍‍‍اس‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ــم دلاورت، چاره ی غصه ها بکن حاجتمو روا بکن ، حاجتمو روا بکن بب‍ـین که بی بال و پ‍‍ـرم، اس‍ـی‍ـر درد پی‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ـک‍ـرم م‍‍ـون‍ده ب‍ـه در چش‍ـم ت‍‍رم، در ام‍‍ـی‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍د و وا بکن حاجتمو روا بکن ، حاجتمو روا بکن ت‍ـوی‍ی ام‍ام م‍ج‍ـت‍ـب‍ـی ، وص‍‍‍‍‍‍‍‍ـی پ‍ـاک م‍‍‍‍‍ـرت‍‍ـضی ع‍ـزی‍ـز دخت مصط‍‍‍‍‍‍‍‍فی ، نظ‍‍‍‍‍ـر به این گ‍دا بکن حاجتمو روا بکن ، حاجتمو روا بکن ت‍ـو را ب‍‍‍‍‍ـه ح‍رم‍‍ـت ع‍ل‍ـی، ه‍ـم‍ـون ام‍ـام اول‍ــی خ‍ـالی‍‍‍‍ـه دس‍‍‍ـت م‍‍ـن ول‍ـی، ش‍ف‍ـاع‍ـت م‍ـرا بک‍‍ـن حاجتمو روا بکن ، حاجتمو روا بکن ت‍ـو را به بانگ یارب‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ت، به ناله های هر شبت ب‍ـه اش‍ـک پ‍‍ـاک زی‍ـن‍ـب‍ت، از آت‍ـش‍ـم ره‍ـا بک‍ـن حاجتمو روا بکن ، حاجتمو روا بکن التماس دعا https://eitaa.com/Madahankhomein
گریز به روضه حضرت رقیه سلام الله علیها این زندگی بی روضه‌ها لطفی ندارد دنیای ما بی کربلا لطفی ندارد تا کربلایت هست بین سینه زن‌ها طوف حرم، سعیِ صفا لطفی ندارد دردم تویی، درمان تویی، آقای عالم بی تربتت حتی شفا لطفی ندارد باید برای نوکری خالص شد ارباب این نوکری با ادعا لطفی ندارد من مدعی عشق بودم تا که بودم این ادعا بی ابتلا لطفی ندارد تا یک قدم سوی تو نزدیکم نیارد میدانم اصلا اشک ما لطفی ندارد وقتی میان روضه ها حرف سه ساله است این گریه های بی صدا لطفی ندارد بابا رسید از طشت و دختر ناله می زد: دیر آمدی ای با وفا ... لطفی ندارد حالا که چشمانم نمی بیند رسیدی ای با وفا حالا چرا؟ ... لطفی ندارد دیر آمدی این آمدن بابای خوبم حالا که افتادم ز پا لطفی ندارد وحید محمدی https://eitaa.com/Madahankhomein
PTT-20220913-WA0015.opus
340K
زمزمه عاشقان اباعبدالله الحسین حرمت خونه ی دله دلی که گاهی غافله عشق تو مثل ساحله آدم کنارت کامله حسین سفینة النجاة(2) نام تو آرامش من زیارتت خواهش من حرمت آسایش من روضه ها بارش من حسین باب النجاة(2) شب جمعه با صد نوا شب جمعه تو کربلا مادر تو خیر النسا روضه میخونه هرکجا بُنَّیَ قَتَلوک بُنَّیَ قَتَلوک(2) لنگر ارض و سما حیدر،علی، شیر خدا نوحه گر خون خدا میاد به سوی کربلا بُنَّیَ ذَبَحُوک، بُنَّیَ ذَبَحُوک(2) همه زدن به جاده زن و مرد پای پیاده سالم و از پا فتاده عشقت به دل نشانده حُبُّ الحُسین یَجْمعنا(2) رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)
عکس امشب که خوش احوال تو را می بینم عصر فردا ته گودال تو را می بینم آمدم تا که دلی سیر کنارت باشم شانه بر مو بزنی، آینه دارت باشم چقدَر پیر شدی!؟ از حسنم پیر تری! از من خسته به والله! زمین گیر تری! مادرم بود که آگاه ز تقدیرم کرد من اگر پیر شدم، پیری تو پیرم کرد عصر فردا به دل مضطر من رحمی کن ته گودال به چشم تر من رحمی کن من ببینم که تو بی پیرهَنی می میرم تکیه بر نیزه ی غربت بزنی، می میرم آه از سینه ی پر خون بکِشی می میرم از دهان نیزه ای بیرون بکشی، می میرم سر گودال من از هول و ولا خواهم مرد زود تر از تو در این کرب و بلا خواهم مرد پنجه ی کینه به مویت برسد من چه کنم!؟ نیزه ای زیر گلویت برسد من چه کنم! بوسه ی فاطمه بر حنجر تو می بینم خنجری کُند به پشت سر تو می بینم بین گودال و حرم، عطر فروشم فردا تن عریان تو را با چه بپوشم فردا!؟ چادرم هست، ولی همسفرم شک دارم! تا دم عصر بماند به سرم، شک دارم! مُردم از غم، بروم فکر اسیری باشم قبل از آن، فکر مهیّای حصیری باشم وحید قاسمی https://eitaa.com/Madahankhomein
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
زبانحال حضرت زینب علیهاالسلام شام اربعینه نه شام غریبان اون شامی که رو خاک ،خوابیدن یتیمان دیگه نیس رقیه ،که روضه بخونه تو صحرا بگیره، باباشو بهونه دیدم نیمه ی شب رقیه سوی قتلگاه رفته تنها توی دستشه ظرف آبی داره میبره واسه بابا دیدم که با گریه کنار ِ تن پاره پاره نشسته دیده که باباشه به زیر ِ یه مشت تیر و نیزه شکسته ای وای از غریبی..... 🌸🌸ا🌸🌸 شام اربعینه،نه شام غریبان پیش آب نشستم، یاد طفل عطشان چل روزه که دلخون،از اشک ربابم لالایی ِشبهاش،داده هی عذابم وقتی خورد یه کم آب همین جا گفت ای اصغر من کجایی حالا که توی سینمه شیر ای لاله چرا سرجدایی اصغرجان ببین غرق اشکم به من حرمله هی می خنده فردا من ببینم چه جوری رو نیزه سرت رو می بنده ای وای از غریبی..... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) https://eitaa.com/Madahankhomein