eitaa logo
1.9هزار دنبال‌کننده
216 عکس
74 ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5996767719611959545.mp3
1.85M
☑️بنداول شب بود و یک سکوت تو لحظه ی قنوت بودم تنها قلبم و شیکوندن خونه مو سوزوندن اون نامردا وقت نمازم «دله مضطر۳» دستامو بستن «مثه حیدر۳» سیلی می‌خوردم «مثه مادر۳» ای وای از غریبی ای وای ای وای ☑️بنددوم یه حرومی رسید ،سجاده رو کشید از زیر پام افتادم رو زمین ،با یک قلب حزین مثل بابام با آه خسته«زمین خوردم ۳» با دست بسته «زمین خوردم ۳» قلبه شکسته «زمین خوردم ۳» ای وای از غریبی ای وای ای وای ☑️بندسوم بردنم بی عصا ،بی ردا بی عبا با قده خم شبیه مرتضی ،میونه کوچه ها کشوندنم با دل رنجور،«تن بیمار۳» میبردنم با«هزار ازار ۳» قصه ی کوچه«شدش تکرار۳» ای وای از غریبی ای وای ای وای ☑️بندچهارم اومدن تماشا ،مردم بی حیا تو کوچه ها بردنم شبونه،از تو آشیونه با ناسزا توی دله شب «من و بردن۳» دنبال مرکب «من و بردن۳» شبیه زینب«من و بردن۳» ای وای از غریبی ای وای ای وای ☑️بند پنجم گریز کربلا میسوزم ای خدا، ازین زهر جفا ای وای ای وای میگم با چشم تر یاد جد بی سر ای وای ای وای آتیش به قلبم «زده رخنه۳» میاد به یادم «شه تشنه۳» که دست و پا زد«زیر دشنه۳» ای وای از غریبی ای وای ای وای http://eitaa.com/Madahankhomein
فصل غم آمده زمان عزاست کنج سینه شراره ها دارم رخت ماتم به تن نمودم و باز بین چشمم ستاره ها دارم آسمان نگاه غمبارم رنگ و بوی مدینه را دارد هر چقدر آه هم اگر بکشم از تب سینه باز جا دارد آنکه یک عمر پای مکتب خود روضه میخواند و عاشقانه گریست گریه هایش شبیه باران بود آن امامی که صادقانه گریست ظلم تاریخ باز جلوه نمود وقت تکرار قصه شومی ست با تبانی آتش و هیزم جاری از چشم، اشک مظلومی ست آتش دشمنان به پا شده در خانه ای در میان یک کوچه میرود بی عمامه مردی در غربت بی امان یک کوچه داغیِ سینه میکند باور بانفس هاش آه سردی را خاک این کوچه ها نمیفهمند غربت اشک پیر مردی را پیر مردی که سوز آتش را ساکت و بی کلام حس میکرد پیرمردی که درد غربت را مثل جدّش مدام حس میکرد پیرمردی که تا زمین میخورد نفسش در شماره می افتاد دست خود میکشید بر روی خاک یاد آن گوشواره می افتاد یاد یک گوشواره خونین یاد اشک نگاه طفلی بود یاد آن مادری که زود گرفت دست خود را به روی چشم کبود نیمه شب تا که دشمن آقا را میکشید او به ناله می افتاد یاد یک کاروان و یک کودک یاد اشک سه ساله می افتاد یاد آن کودکی که حس میکرد زخمِ زنجیرِ داغِ قافله را شوری اشک او چه میسوزاند زخم صورت ،و جای آبله را مسعود اصلانی https://eitaa.com/Madahankhomein
نه رواقی، نه گنبدی،حتی سنگ قبری سرمزار تو نیست غیرمُشتی کبوتر خسته خادمی، زائری،کنار تو نیست   بغضهایم کجا دخیل شوند پس ضریحت کجاست آقاجان روضه خوان ها چرا نمی خوانند گریه ها بی صداست آقاجان گنبدی نیست تا دلم بپرد پابه پای کبوتران شما کاش می شد که دانه ای گیرم امشب از دست مهربان شما حرف ِ گلدسته را نباید زد تا حسودان شهر بسیارند از شما خانواده آقاجان درمدینه همه طلبکارند حیف آن چاهها که حیدر کند چقدر مادرت دعاشان کرد عوض آن همه محبت ها این مدینه چه خوب جبران کرد کاش ایران می آمدی آقا نزد ما اهلبیت محترمند پیر مظلوم بی حرم،اینجا پسران تو صاحب حرمند   کاش ایران می آمدی آقا مُلک ری قبله ی ولا می شد مثل مشهد برایتان اینجا مشهد الصادقی بنا می شد کاش ایران می آمدی آقا قدمت روی چشم ما جا داشت کاش خاک شلمچه و فکه عطریاس عبایتان را داشت  کاش ایران می آمدی آقا مردمش رأفت و حیاء دارند ریسمان دست هم نمی بندند همه دلهای با صفا دارند  کاش ایران می آمدی آقا در مدینه غریب افتادید من بمیرم برایتان؛ گیر ِ عده ای نانجیب افتادید کاش ایران می آمدی آقا مردمش از مغیره بیزارند حرمت گیسوی سپیدت را در مدینه نگه نمی دارند کاش ایران می آمدی آقا نوکری تو کم ثوابی نیست همه جا از فضائلت گویند صحبت ازمجلس شرابی نیست وحید قاسمی https://eitaa.com/Madahankhomein
ششم امامِ غریبی که جود کارش بود مدینه باز هم امروز بی قرارش بود اگرچه آخرِ عمری غریب و تنها شد ولی دقایق آخر پسر کنارش بود ملایکه همه پوشیده اند رخت عزا برون ز هجره اجل هم در انتظارش بود نبود در وسطِ آتشِ جفا جایش کسی که عالم هستی در اختیارش بود شکست حُرمتِ ریشِ سفید او افسوس به مجلسی که فقط آه، غم گسارش بود امامِ طاهرِ ما را تعارفِ مِیْ کرد همان کسی که نجاسات، زهرِمارش بود سه بار دشمنِ دون حمله کرد بر قتلش پیمبر آمد و اینجا خلاصه یارش بود ولی حسین خودش بود و نیزه و شمشیر که خواهرش نگران بود و داغدارش بود رسید شمر و سرش را برید و بر نی زد همان دقیقه که ارباب، احتضارش بود رضاباقریان https://eitaa.com/Madahankhomein
دلم هواى بقیع دارد و غم صادق عزا گرفته دل من ز ماتم صادق دوباره بیرق مشکى به دست دل گیرم زنم به سینه که آمد محرم صادق سلام من به بقیع و به تربت صادق سلام من به مدینه به غربت صادق سلام من به مدینه به آستان بقیع سلام من به بقیع و کبوتران بقیع سلام من به مزار معطّر صادق که مثل ماه درخشد به آسمان بقیع سلام من به ششم ماه فاطمىّ بقیع سلام من به گل یاس هاشمىّ بقیع ز غربتش چه بگویم که سینه ‏ها خون است براى صادق زهرا مدینه محزون است دلم دوباره به یاد رئیس مذهب سوخت که ذکر غربت لیلى حدیث مجنون است همانکه غربتش از قبر خاکى ‏اش پیداست امام صادق شیعه سلاله ی زهراست ز بسکه کینه و غربت به هم موافق شد هدف به تیر جسارت امام صادق شد همان که فاطمه را بین کوچه زد گویا ز کینه قاتل این پیرمرد عاشق شد امام پیر و کهنسال شیعه را کشتند امان که روح سبکبال شیعه را کشتند براى فاطمه از بى کسى سخن مى ‏گفت براى مادرش از غربت وطن مى ‏گفت بخاک حجره‏اش از سوز سینه مى‏ غلطید پسر به مادر خود از کتک زدن مى ‏گفت از آن شبى که زد او را ز کینه اِبْن‏ ربیع دوانده در پی ‏اش اندر مدینه ابن ‏ربیع فضاى شهر مدینه بیاد او تار است هنوز سینه آن پیر عشق خونبار است هنور می کشد او را عدو به دنبالش هنوز هم ز عدویش دلش به آزار است هنوز تلخى کامش به حسرت شهدى است هنوز چشم دلش به رسیدن مهدى است سید محمد میرهاشمی https://eitaa.com/Madahankhomein
گوشه ای از حرای حجره ی خویش نیمه شب ها،خدا خدا می کرد طبق رسمی که ارث مادر بود مردم شهر را دعا می کرد هر ملک در دل آرزویش بود  بشنود سوز ربنایش را آرزو داشت لحظه ای بوسد مهر و تسبیح کربلایش را هر زمان دل شکسته تر می شد «فاطمه اشفعی لنا» می خواند زیر لب با صدای بغض آلود روضه ی تلخ کوچه را می خواند عاقبت در یکی از آن شب ها دل او را به درد آوردند بی نمازان شهر پیغمبر سرسجاده دوره اش کردند پیرمرد قبیله ی ما را در دل شب،کشان کشان بردند با طنابی که دور دستش بود پشت مرکب،کشان کشان بردند ناجوانمردهای بی انصاف سن و سالی گذشته از آقا !؟ می شود لااقل نگهدارید حرمت گیسوی سپیدش را پابرهنه،بدون عمامه روح اسلام را کجا بردید؟ سالخورده ترین امامم را بی عبا و عصا کجا بردید؟ نکشیدش،مگر نمی بینید!؟ زانویش ناتوان و خسته شده چقدر گریه کرده او نکند؟ حرمت مادرش شکسته شده ای سواره،نفس نفس زدنش علت روشن کهن سالی است بسکه آقای ما زمین خورده!؟ در نگاه تو برق خوشحالی است جگرم تیر می کشد آقا چه بلاهایی آمده به سرت! تو فقط خیزران نخورده ای و شمر و خُولی نبوده دور و برت به خدا خاک بر دهانم باد شعر آقا کجا و شمر کجا!؟ حرف خُولی چرا وسط آمد؟ سرتان را کسی نبرد آقا؟ به گمانم شما دلت می خواست شعر را سمت کربلا ببری دل آشفته ی محبان را با خودت پای نیزه ها ببری شک ندارم شما دلت می خواست بیت ها را پر از سپیده کنی گریه هایت اگر امان بدهد یادی از حنجر بریده کنی وحید قاسمی https://eitaa.com/Madahankhomein
باز روی سر تو ريخته اند شعله پشت در تو ريخته اند گريه ات را كه بهانه كردند باز هم حمله شبانه كردند ريسمان بسته به بازوی تو شد باز زخمی روی ابروی تو شد رحمی آن خصم پليد تو نداشت حرمت موی سفيد تو نداشت پشت مركب تن پاكت بردند پا برهنه روی خاكت بردند كو عبای تو و عمامه ی تو ؟ پر ز خاک است چرا جامه ی تو ؟ اشک چشم تر تو می ريزد قلب اين دختر تو می ريزد گيسويت از چه پريشان شده است دخترت ديده و گريان شده است ببريدش ولی با لشكر ،نه می زنيدش ؟ جلوی دختر، نه پيرمرد است مراعات كنيد احترامی حق سادات كنيد پيرمرد است زمينش نزنيد تازيانه به جبينش نزنيد گرچه آتش به سرايت زده اند با لگد بر روی پايت زده اند گرچه بردند تو را نيمه ی شب سر برهنه شده پشت مركب ولی هرگز تن تو تير نخورد به خدا جسم تو شمشير نخورد پيكرت پهن به گودال نشد زير پا جسم تو پامال نشد داغ فرزند تو را پير نكرد نيزه ای بر دهنت گير نكرد خيزران بر لب تو بوسه نزد به رگت زينب تو بوسه نزد كسی از پشت سرت را نبريد جلوی ديده ی زهرا نبريد ناگهان ولوله و غوغا شد بر سر نعش حسين دعوا شد يكی آمد كه عصا را ببرد ديگری خواست عبا را ببرد به كلاخود سرش رحم نكرد به زره يا سپرش رحم نكرد همه ی پيكر او غارت شد پای تا به سر او غارت شد رضا رسول زاده https://eitaa.com/Madahankhomein
باز هم نوبتِ مدینه شُد و در غَمَش باز کربلا میسوخت باز در کوچه‌یِ بنی هاشم خانه‌ای بینِ شعله‌ها میسوخت نیمه شب ریختند در خانه مو سپیدی به ریسمان بستند درِ آتش گرفته را اما ناگهان رویِ کودکان بستند به پَرِ دامنی ولی اینبار آتشِ چوبِ شُعله وَر نگرفت پدر از خانه رفت شُکرِ خدا پهلویِ او به میخِ در نگرفت نَفَسَش بند آمده نامرد در پِیِ خود دوان دوان نَبَرش پیرمرد است میخورد به زمین بینِ کوچه کِشان کِشان نَبَرش شرم از رنگِ این محاسن کُن رحم کُن حالِ کودکانش را این چنین رفتن و زمین خوردن درد آورده استخوانش را حق بده که به یادِ او انداخت گَرد و خاکی که بر محاسن داشت مادرش را که تا درِ مسجد داغِ بابا عزایِ محسن داشت حق بده که به یادِ او انداخت عرقِ سردِ رویِ پیشانیش خونِ رویِ جبینِ جدش را عمه و رنجِ کوچه گردانیش حق بده که به یادِ او انداخت عمه‌اش را گُذر گُذر بردند از مسیری که ازدحام آنجاست یعنی از راهِ تنگ‌تر بردند حق بده که به یادِ او انداخت گیسوانش که خاک آلود اند گیسویی را که در دلِ گودال غرقِ خون رویِ خاکها بودند رویِ این کوچه‌ای که از سنگ است همه جایش نشانیِ او بود یادِ یک حنجر است این دفعه نوبتِ روضه خوانی او بود هرچه او بیشتر نَفَس میزد بیشتر می‌زدند زینب را تیغشان مانده بود در گودال با سپر می‌زدند زینب را چادرش زیرِ پایِ او پیچید بین نامحرمان زمین اُفتاد از سَرِ تَلِّ خاک تا گودال با کَمَر میزدند زینب را سَرِ شب کودکان همه در خواب تا سحر می‌زدند زینب را یک نفر در میانِ گودال و صد نفر می‌زدند زینب را حسن لطفی https://eitaa.com/Madahankhomein
من که کبوتر دلم،همیشه در هوای توست همچو نسیم قدسیان،عازم آن سرای توست دو چشم جان به سوی تو،کعبه ی کعبه کوی تو قبله ی قلب خسته ام ،تربت دلربای توست بقیع اگر چه خلوت از ، همهمه ی آدمیان پر از حضور عرشیان ، به قبر باصفای توست خیل ملک صف به صف از ، بارگه ات کند عبور که بارگاه خاکی ات ، بهشت آشنای توست هدیه هر فرشته بر ، جمع ملائک به جنان ذره ای از خاک بقیع ، به عطر جان فزای توست زائر قبر اطهرت ، زیارت خدا کند که وجه بی بدیل تو،جلوه ای از خدای توست مرا اگر که دعوتی ، بهر زیارتت کنی جان دهم از شوق وصال،که این هم از عطای توست ای که رئیس مذهبی،به مکتب خدای عشق بقای دین احمدی،به لطف گفته های توست جلوه ی رب ازلی،وارث غربت علی معنی دین نبوی،تلالو ولای توست به سن پیری ز پی،مرکب دشمنت روان به کاخ آن که به لبش،طعنه و ناسزای توست شرح نمی توان نمود،داغ تو را که گوییا هر چه غریبی و غم است،جمع شده برای توست رخت سیه به تن کند،مادر قد خمیده ات اوکه همیشه گریه کن،به مجلس عزای توست محمد مبشری https://eitaa.com/Madahankhomein
سلام الله،مولانا !سلام الله ای رهبر سلام الله یا صادق،سلام ای حضرت جعفر چه شبهایی نمازت را بنی العباس بر هم زد و بُردت با جسارتها ،همانند پدر ،حیدر میان کوچه ها بهرت ،مجسم گشت غمهایی همان ایام تاریکی،که آمد بعد پیغمبر گهی یک ابر تاریکی، به اوج آسمان دیدی همان ابری که زد رعدی ،به رخسار گل ازهر گهی باران پر بغضی،ز اشک مجتبی دیدی که راه رجعت منزل ،نشان میداد بر مادر گَه از فریاد بیجانی ،"خذینی فضّه"می آید همانا کشته شد محسن، که افتاده به رویش در و دَر گفتم به یاد آمد، حکایتهای آتش را که تفتیده کند میخی،و سوزد مو و هم معجر و باز از آتشم روضه،میان ذهن من جاری: غروب کربلا وقتی،که از تل آمده خواهر خبیثی داد فرمانی ،که سوزاندن روا باشد و خیمه خیمه ها سوزد،و چوب و پرده خاکستر حسین آن غیرت حق بر،شکسته نیزه زد تکیه شعار راد مردی را، بیان فرمود بر کافر صدای "عمه جان عمه"،فضای دشت را پیچد و دخترها به گرد او ،مثال یاس و نیلوفر به یکسو جمع می سازد،زنان دل پریشان را ز یکسو میشود فکرِ ،نجات مردِ در بستر  تپشهای دلش اما، حسین بن علی گوید هنوزش قلب زینب در میان مقتل دلبر چقدر اشکت روان گشته،وبی تابی بر این حرفم شوم خاموش یا مولا، نخوانم روضه ی دیگر همان تاریخ عاشورا ،همان عهد غدیر خم دعای حضرت ساجد،و ذکر منجی آخر اگر بر ما رسید اینک،یقین از قال صادق شد تو کوثر را شدی کوثر،و من شانئ،هو الابتر ابراهیم لایق بر حق https://eitaa.com/Madahankhomein
صاحب رَافت وُ رفتارْ اباعبدالله پدرِ مکتبِ ایثار اباعبـدالله نَبَوی مَسلَک و زهرا صفت وُ مولا خُو روحِ صدق وُ سخنِ یار اباعبدالله وارثِ کرب وُبلا باعث وُ بانیِّ وِلا بیرقَت پرچم سالار اباعبدالله تو که از نَسل حسین وُ حَسنی یاصادق خوانده ای مَدح علمدار اباعبدالله حضرت شیخ الائمّه پسرِ فاطمه ای چاره یِ دردِ گرفتار اباعبدالله نوه ات والیَّ طوس است وُ هوایِ پابوس کرده این عاشقِ تو زار اباعبدالله ذاکر شاه وَفا تذکِرِه می خواهم با ذکرِ تو از شَهِ دربار اباعبدالله تو که با روضه ی ِشاهِ شهدا مانوسی کُنیه اَت اعظمُ الاذکار اباعبدالله جمعه ها دیده به راهِ دلبرم می دوزی بینِ هر ندبه زَدی جار اباعبدالله حسین ایمانی https://eitaa.com/Madahankhomein
مباد آنکه عبای تو یک کنار بیفتد میان راه،تن تو بی اختیار بیفتد تو را خمیده خمیده میان کوچه کشیدند که آبروی نجیبت از اعتبار بیفتد دگر غرور تو را چاره جز شکسته شدن نیست اگر محاسن تو دست این سوار بیفتد توقع اثری غیر آبله نتوان داشت مسیر پای برهنه ت اگر به خار بیفتد چه خوب شد که لباست به میخ در نگرفت و  چه خوب شد که نشد پهلویت ز کار بیفتد اگر چه سوخت حریمت ولی ندید نگاهت ز گوش دخترکان تو گوشوار بیفتد هنوز هم که هنوز است جلوه های تو جاریست که آفتاب ،محال است در حصار بیفتد علی اکبر لطیفیان https://eitaa.com/Madahankhomein
دشمن هجوم آورد ، برخانه ات شبانه ازگلشن ولایت، آتش زند زبانه ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق یاد علی نمودی ، قلب تو رافسردند وقتی تو را زخانه، پای پیاده بردند ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق کردی به زیر لب ها، لعن بنی امیه جاری شده دمادم ، اشک تو بررقیه ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق دشمن به تنگ آمد، از استواری تو جدت رسول آمد ، آن جا به یاری تو ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق زهرستم شرر زد، برجسم وجانت آقا مانده به جان شیعه ،داغ گرانت آقا ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق خورشیدی ومزارت، در زیر آفتاب است از سوز غربت تو ، قلب همه کباب است ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق سیدهاشم وفایی https://eitaa.com/Madahankhomein
باید غزل سرتاسرش آتش بگیرد شاعر بسوزد دفترش آتش بگیرد از داغ پی‌درپی سزاوار است شیعه با گریه مژگان ترش آتش بگیرد وقتی کبوتر در قفس محبوس باشد ای وای اگر بال و پرش آتش بگیرد وقتی زنی پشت در خانه‌ست هرگز خانه نبایستی درش آتش بگیرد سخت است پیش چشم مردی که به نیزه‌ست دار و ندار خواهرش آتش بگیرد گیرم به غارت رفت گردنبند طفلی دیگر چرا پس معجرش آتش بگیرد؟ فرزند ابراهیم در آتش بعید است یک تار از موی سرش آتش بگیرد مرد خراسانی! ببین هارون مکّی حاشا که یکدم باورش آتش بگیرد تا پنج تن یار حقیقی نیست باید شیعه نگاهِ بر درش آتش بگیرد علی سلیمیان https://eitaa.com/Madahankhomein
هرچه از درد و بلا بر سر حیدر افتاد داد بیداد که یک روز به جعفر افتاد یا رب این شعله چرا ول کن این طایفه نیست؟! باز از خیمه گذشت و روی این در افتاد سجده اش خورد به هم بس که تکانش دادند سر سجاده ی خود با دل مضطر افتاد با عصا هم بدود باز زمین می افتد بی عصا رفت و به هر کوچه مکرر افتاد پس کجایند دراین واقعه شاگردانش؟ پیش چشمان همه حرمت منبر افتاد تا زمین خورد صدا زد ز جگر وا اُمّاه پشتِ در یاد زمین خوردن مادر افتاد مادرش خورد زمین، خورد زمین، خورد زمین جلوی چشم علی، فاطمه با سر افتاد فضه آمد کمکش ورنه مصیبت می‌شد فضه با دیدن او پهلوی کوثر افتاد گریه‌ی غربت زن قاتل شوهر باشد پس عجب نیست بگوییم که حیدر افتاد آخر روضه‌ی ما حرف حسین است حسین دشنه با حنجر خشکیده ی او در افتاد ولی الله به یک ضربه تنش برگشته گذر شمر به این ناحیه آخر افتاد کینه اش با دوسه تا ضربه به پایان نرسید آنقدر زد روی تل یکسره خواهر افتاد بانوک چکمه تنش این سو وآن سو می شد بانوک نیزه سرش این ور و آن ور افتاد آنکه درسجده فقط پای خدا می افتاد وقت قتل علی اکبر شد و بدتر افتاد سیدپوریا هاشمی https://eitaa.com/Madahankhomein