#غزل #کاروان_اسرا
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
کوفه و شام و حلب یکسره تسخیر نگاهش
دارد از نیزه اشارات مکرّر به کجاها
سورۀ کهف گل انداخته این بار و زمین را
میبرد غمزۀ قرآنی دیگر به کجاها
بر سر نیزه تجلّیِ سر کیست؟ خدایا!
پر زد از بام افق نیز فراتر به کجاها
بین خونگریه، پیامآور خورشید صدا زد:
«میروی با جرس شوق، برادر! به کجاها؟»...
چه زبون است یزید و چه حقیر ابن زیادش
شهر را میکشد این خطبۀ محشر به کجاها...
محمدحسین_انصارینژاد
https://eitaa.com/Madahankhomein
#حضرت_زینب #مصائب_شام
#دروازه_کوفه #کاروان_اسرا
اینجا بریدنِ سر مظلوم عزت است
نایاب بین مردمِ این شهر غیرت است
بهر نگه به قافله ی بی پناه تو
دروازه ی ورودی کوفه قیامت است
اینجا میان این همه نامحرمانِ پست
یک تکه پاره پاره ی معجر غنیمت است
باران سنگ وهلهله یک سو ولی «حسین»
سوزان تر از تمامی اینها اهانت است
خرما و نان برای رقیه می آورند
اینجا چقدر بودنِ عباس نعمت است
فهمیدم از جسارت بر نام مادرم
بالاترین عداوت شان با سیادت است
🔸شاعر: #سیدحسین_میرعمادی
https://eitaa.com/Madahankhomein
#مرثیه_امام_سجاد #امام_سجاد
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
شاعر به حیرت است تو را دید یا شنید
گفت از الست و قافیه قالو بلی شنید
صبح از مدینه خواند و شب از کربلا شنید
از یار آشنا سخن آشنا شنید
چشم تو بود روز ازل غمزه ساز شد
نورت ظهور کرد و ابو حمزه ساز شد
دست تو ربنای قنوت اجابت است
سجاده ی تو قبله ی اهل عبادت است
اشکت نزول آیه ی باران رحمت است
لبهای تو صحیفه ی عرفان و حکمت است
هرکس کلاس درس تو را مستعد شده ست
پای دعای خمسه عشر مجتهد شده ست
از بس به نام مادر تو ماه و سال ماست
آغشته با دعای تو رزق حلال ماست
شد مادرت عروس علی، خوش بحال ماست
ایرانی است مادر تو، این مدال ماست
ما را علی غلام حسینش خطاب کرد
از ما عروس فاطمه را انتخاب کرد
در شام، غیرِ بغض تو در سینه ها نبود
مسجد محلِّ رویش آیینه ها نبود
جز بوسه ی معاویه بر پینه ها نبود
منبر که جای بازی بوزینه ها نبود
منبر برای حج تو میقات عشق بود
حق با علی ست، خطبه ات اثبات عشق بود
🔸شاعر: #محسن_ناصحی
https://eitaa.com/Madahankhomein
#مرثیه_امام_سجاد #مصائب_شام
#دروازه_کوفه #کاروان_اسرا
به سنگ نام تو را گفتم و به گریه درآمد
به گوش کوه سرودم تو را و چشمه برآمد
سکوت نقرهای ماه را شکست غم دل
در آن زمان که از آن ماه بیکفن خبر آمد
شکست صخره از این داغ جانگداز و به یادت،
به رود رود عطش با هزار چشم تر آمد
پس از تو هر گل خونیندلی که سر زد از این غم
به سوگ لالهرخان شهید، خونجگر آمد
به طعنه گفت بیابان به سنگ: «شرم نکردی
ز درد آبلهپایی که خسته از سفر آمد؟»
به گریه گفت که: «سنگم ولی شکستهترینم
به راه آن گل زخمی که از پی پدر آمد»
پدر به قافلهسالاری آمد از سر نیزه
ز دست خار بیابان جهان به گریه درآمد
🔸شاعر: #نغمه_مستشار_نظامی
https://eitaa.com/Madahankhomein
#مرثیه_امام_سجادعلیه_سلام
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
عالم مريد اوست كه پير مراد بود
زين الموحدين شد و زين العباد بود
با غصه ها قرين شد و يعقوب گريه شد
از كربلا به روى دلش غم زياد بود
با دست بسته در پى هجده سر به نى
آواره بين كوفه و شام و بلاد بود
تا لحظه ى شهادت او روضه اش فقط
"يك جرعه آب بر لب عطشان نداد" بود
يك لحظه هم ز خاطر آقا نمى رود
زلفى كه روى نيزه در آغوش باد بود
عارض بر او تبى شده و سد راه كرد
عباس شاهد است كه مرد جهاد بود
🔸شاعر: #محمدحسین_مهدی_پناه
https://eitaa.com/Madahankhomein
#مصائب_حضرت_زینب
#دروازه_کوفه #کاروان_اسرا
به ما تنها اهانت میشد ایکاش و جسارت نه!
شهادت بود ارث خاندان ما، اسارت نه!
نوامیس رسولالله در آن خیمهها بودند
به آتش میسپردم خیمه را، اما به غارت نه!
«قَتَلْتُم عِترَتی او اِنْتَهَکْتُم حُرمَتی» یعنی
که آیا روضهای هم هست بیش از این عبارت؟ نه!
اگرچه آیهی تطهیر بر روی زمین افتاد
ولی ای کاش با دستان مشتی بیطهارت نه!
به دیدار کریم ابن کریمی رفت در گودال
نیامد شمر هم با دست خالی از زیارت، نه!
دریغا! کشتن ششماهه با تیر سهپر در جنگ
دل سنگ و نشان ننگ میخواهد، مهارت نه!
به رزمی نابرابر آبروی خویش را بردند
کسی دیده به این اندازه در جنگی خسارت؟ نه!
به نرخ گندم ری میوهی قلب نبی را کشت
به ابن سعد سودی میرسد از این تجارت؟ نه!
سرافرازی نصیب سربلندان سر نی شد
به دشمنها رسید آیا نصیبی جز حقارت؟ نه!
به سمت شهر پیغمبر که آمد کاروان ما
بشیر از ما خبر میبرد، اما با بشارت نه...!
حسینبنعلی شمع همیشه روشن دلهاست
بهسعی دشمنان خاموش میشد این حرارت؟ نه!
به لب آوای؛ "اَینَالمُنتقِم؟" دارد جهان بیتو
که دارد اشتیاق دیدنت را، انتظارت نه!
🔸شاعر: #مجتبی_خرسندی
https://eitaa.com/Madahankhomein
#کاروان_اسرا #حضرت_زینب
می روی منزل به منزل باشتاب آقای من
بسکه خوردی سنگ..گردیدی گلاب آقای من
از همان بالای نیزه سر بگردان..کن نگاه..
چهره ام مکشوفه شد دور از نقاب آقای من
بیکس و تنهایی ام را پر کن ای لب تشنه سر
گفتگویی گر کنی دارد ثواب آقای من
تا تو هستی پیشِ چشمانم ..ندارم واهمه
بی تو می افتم فقط در اضطراب آقای من
بعدِ تو کارم شبانه روز گریه کردن است
نقش می بندد به چشمانم سراب آقای من
سنگ بر پیشانی ات تا خورد مُردم یا حسین
مثلِ زلفِ تو منم در پیچ و تاب آقای من
غم نخور هرجا که باشم پرچمت بالا برم
می کنم در شام قطعاً انقلاب آقای من
شاعر: #محسن_راحت_حق
https://eitaa.com/Madahankhomein