#مرثیه_حضرت_ام_البنین
روزی که پا به عرش معلا گذاشتی!
بر هر چه داشت نقش «تو» را، پا گذاشتی
در هیئت کنیزی اولاد فاطمه
اینگونه پا به خانهٔ مولا گذاشتی
میریخت از نگاه تو احساس مادری
مرهم به زخم زینب کبری گذاشتی
«مولا صدا بزن، نه برادر! حسین را...»
این جمله را تو بر لب سقا گذاشتی
در کربلا برای دل سنگ کوفیان
چار آینه به رسم تماشا گذاشتی
با تو بقیع داغ دلش تازه شد که تو
پا جای پای غربت زهرا گذاشتی
پیش از تو نوحه، شور حماسی نمیگرفت
رسم خوشیست آنچه که بر جا گذاشتی
از خوان نوحهخوانی تو آب میخورد
چشمان خیس ما که بر آن پا گذاشتی
🔸شاعر: #سیدجواد_میرصفی
_https://eitaa.com/Madahankhomein
السلام علیک یاصاحب الزمان(عج)
#جمعه_های_دلتنگی #مولاجان
""""""""""""""""""""""""""""""
در شهــر عشــق ، شاه ترین شهـریار ، تو
بر خلقــت زمیــن و زمــان ، اعتبــار ، تو
روشـن به نام توست دلِ کوچه های شهر
با چتــر نور ، بر ســرِ ما ، سـایه سـار ، تو
آیینــــهٔ تمــــام نمــــایِ تمــــامِ عشــــــق
تصــویرِ قـابِ آینـــه را خـوش نــگار ، تو
بر قـامت بلنـــد غـزل ، خوش نشسـته ای
بر شاخه های خشکِ غزل ، برگ و بار ، تو
هر چشمه جرعه ایست فقط ، از یَمِ شما
ای مایــهٔ زلالـــیِ هر چشمـــه ســـار ، تو
باران تـریـن ! اسیــر غم خشکســالی ام
بر این کویــر ، نـم نـمِ بـاران ! ببــار ، تو
بر صورتِ سیــاهِ زمیــن خـو گرفته ایم
ای مَــه ! بتـاب بر دلِ این شــامِ تار ، تو
افســرده در کنارِ زمستـان نشســته ایم
بر انجمــاد قلب زمیـــن ، نـو بهــار ، تو
غـــم ، خانه کرده است به قلب زمینیان
ما غصّــه پروریم ، ولــی غمگســـار ، تو
در بیقــراری و غـمِ هجـرانت ای عــزیـز!
از دست رفتــه ایم ولــی ، برقـرار ، تو
فیــروزه ایست رنگ دلم رو به جمکران
هستی به پنج گنبــد خود ، آشـکار ، تو
از سیــزده ستــاره سرشتـه ست نورتان
مــاه شـب چهـــاردهــمِ این تبـــار ، تو
از بغــض کوچه و در و دیوار و فاطمـه
تا کربـــلا و شــــام بـلا ، داغـــدار ، تو
دسـتت گرفته قبضــهٔ شمشیـر حیدری
شایستـهٔ صیـانت از این ذوالفقـار ، تو
پایان هفتــه ، غــرق تماشـای حسرتیم
در ندبه های جمعــه ، غـمِ انتــظار ، تو
چون "کیمیا"، به پای شمـا خاکسار ، من
بر بیت بیتِ هــر غــزلـم ، اعتبــار ، تو
""""""""""""""""""""""""""""""""""
✍رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۰/۱۰/۲۴
https://eitaa.com/Madahankhomein
شب هفت حضرت زهرا س
و زبانحال حضرت علی(ع)
سبک دوباره مرغ روحم...
هرشب بیاد رویت، ای بانوی یگانه
آیم کنار قبرت، از خانه مخفیانه
از آتش فراقت در سوز و در گدازم
از عمق سینه من آتش کشد زبانه
آن شب که غسل دادم جسم ترا به زاری
بر پیکر تو دیدم آثار تازیانه
رخساره ی تو نیلی دیدم ز ضرب سیلی
کز چشمه سارِ چشمم شد خون دل روانه
بودی تو بهتر از جان، اما دریغ و افسوس
پنهان به خاک کردم جسم ترا شبانه
تا می دهم تسلی از داغِ تو حسن را
مظلوم کربلایت گیرد ترا بهانه
در خانه زینب تو مشغول خانه داری
گوید به ناله " مادر برگرد سوی خانه"
خونِ جگر ز دیده، حیدر نموده جاری
پیوسته شکوه دارد از گردش زمانه.
#مرحوم_ژولیده_نیشابوری
https://eitaa.com/Madahankhomein
#حضرت_مادر
#حضرت_ام_البنین_س
ای عروس سفید بخت علی
که سرآمدترینِ دنیایی
در مقامت چه میتوان گفتن
که تو اُمّ الائمه ،زهرایی
ای مزار تو کعبه ی خاکی
این دل بیقرار،زائر توست
توهمانی که ذات حق فرمود
خلق دنیا فقط بخاطر توست
منم ام البنین که آمده ام
بازهم در سکوت قبرستان
با نگاهی پُراشک میگویم
السلام علیکِ زهرا جان
ام کلثوم و زینبت هرشب
سرشان هست روی دامن من
آب دست حسین میدهم و
مادری میکنم برای حسن
ای وجود چهار فرزندم
به فدای چهار فرزندت
حاضرم از صمیم دل همه را
بدهم در ازای لبخندت
***
سالیانی گذشت و ام بنین
خسته افتاده بود در بستر
عرق سرد روی پیشانی
ونگاهی که مانده بود به در
آسمان دلگرفته از بغضش
شهر در آرزوی لبخندش
دور خود را نگاه کرد و نبود
اثری از چهار فرزندش
نه توانی به دستها مانده
نه دگر قوتی به زانویش
درهمین حال ناگهان حس کرد
درکنارش نشسته بانویش
از دلش غصه رفت تا زهرا
سر او را گرفت بر دامن
گفت ام البنین نگاهم کن
این منم مادر حسین وحسن
مادر بچه های من بودی
از حضورت همیشه ممنونم
ای فدایت پسر فداکردی
به فداکاری تو ،مدیونم
به تلافی اینکه گهگاهی
دامنت بود جای بغض حسن
تاکه افتاد بر زمین پسرت
سر او بود روی دامن من
تا گرفتی تو اشک زینب را
دیدم افتاد شعله بر جگرت
یاد آن لحظه پاک میکردم
خاک وخون را زصورت پسرت
تا نباشد مقابل احدی
ساقی سرشکسته عباست
در قیامت شفاعت همه را
میسپارم به دست عباست
✍مهدی کبیری
https://eitaa.com/Madahankhomein
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
غزل پیوسته - شهادت حضرت ام البنین سلام الله علیها
مشغولِ ذکرت کُن مرا تا که نفس دارم
با من بمان تا که بگویم کار و کَس دارم
من این غلامی را به شاهی می دهم ترجیح
جارو زدم این خانه را فریادرس دارم
شکرِ خدا در سینهاَم حُبِّ تو را دارم
وَ نفرت از زجر و سَنان... شمر و شَبث دارم
آن ساعتی که میدَمد در صورش اِسرافیل
با ذکرِ تو محشر کنم چون این جرس دارم
من ذرّهای از مُلکِ ذرّهپرورم آری
گرد و غبارِ زیرِ پای قنبرم آری
از حیدریونم به لطفِ حضرتِ منّان
دارم درونِ سینهام حُبِّ شَهِ مردان
من معتقد هستم سعادت جز ولایت نیست
مسعود خواهد شد غلامِ شاهِ مظلومان
از دین به جز حیدر نفهمیدم... نمیفهمم
دین مرتضی... آئین علی... او معنیِ ایمان
مولا نظر کرده اگر از سینهزنهایم
کربوبلا رفتم همین که خواندم از اِیوان
من از کبوترهای ایوانِ طلاییام
المنةُلله که در روضه رضاییام
امشب اَدب کردم که اوّل گفتم از مولا
دارم به لب ذکرِ کنیزِ خانهیِ زهرا
حتماً خودِ امُّالبنین برده دلم را از...
شهرِ نجف تا کربلا و مشهدِ رویا
از مادرِ عبّاس در صحنِ تو میخوانم
سیراب کن با کاسهای از کوثرت ما را
مانندِ زهرایی تو به این روضه حسّاسی
پاره شده مشکِ عمو افتاده در صحرا
من سائلِ هر سالهیِ این خانهام سلطان
میخواهم از مادر نگاهت را به جایِ نان
نانِ شما نانِ تنورِ خانهیِ زهراست
هر کس غلامِ خانهزادت میشود آقاست
اولادِ خود را خرجیِ نامِ علی کردی
هر کس که بالا برده این پرچم سرش بالاست
امُّالبنینِ بی پسر در روضه های تو
دریایی از عشق و کمال و معرفت پیداست
هرگز به لب اسمِ پسرهایت را نیاوردی
محوِ امامی روضهیِ هر روزهات غوغاست
با روضههایت درسِ عرفان میدهی بیبی
جانم حسین میگویی و جان میدهی بیبی
مادر نبودی دستِ ساقی از بدن افتاد
مشک از دهانش شد جدا آب از دَهن افتاد
تیر آمد و با خود توانِ چشمها را برد
شیرِ حرم استادِ جنگِ تن به تن افتاد
شاهِ کرم اُفتان و خیزان از حرم آمد
پیچید بوی فاطمه یادِ حسن افتاد
عبّاسِ تو افتاده بود از پا که در گودال...
آخر به چنگِ گرگها یک پیرهن افتاد
خنجر پسِ سر ضربههای مُهلکی میزد
دلبر زمین خورد و یکی برد و یکی میزد
پیراهن و عمّامه و خووُد و عبایش رفت
انگشت افتاد و نگینِ دستهایش رفت
وای از غروبی که برای غارتِ آویز
نامرد شد مردی و دینش با حیایش رفت
وا کردنِ آویزه که وقتی نمیگیرد
با گوشواره لالههایِ گوشهایش رفت
از مشکِ خالی کن گذر این روضه دشوار است
ششماهه بر نی... حرمله هم پابهپایش رفت
از اضطرابِ کوچه و ویرانه بیزارم
یابنالحسن برگرد که خیلی گرفتارم
#حسین_ایمانی
https://eitaa.com/Madahankhomein
#حضرت_ام_البنین_س_مصائب
عمری برای داغ زهرا گریه کردی
هرنیمه شب همپای مولا گریه کردی
درپای تو خاک بقیع ازاشک گل شد
وقتی که گفتی واحسینا گریه کردی
اول برای زینب و داغ حسینش
بعدش برای دست سقا گریه کردی
یکبار دیدی که رباب از حال رفته
صدبار مثل موج دریا گریه کردی
دیدی رقیه نیست جای او سکینه
هربار که میگفت بابا گریه کردی
خوب است که شام غریبان را ندیدی
با روضه های خارِ صحرا گریه کردی
حرف سه شعبه آمد و ازحال رفتی
دیدی کسی می افتد از پا گریه کردی
گرم عزای بچه های خود نبودی
با گریه های زینب اما گریه کردی
تشت طلا و خیزران که ندیدی
ابری شدی با حرف زنها گریه کردی
حرف کنیز آمد سکینه زود تب کرد
لطمه زدی هی صورتت را، گریه کردی
بی بی نبودی موی دختر بچه ها سوخت
قد تمام سینه زنها گریه کردی
شاعر: #مهدی_نظری
https://eitaa.com/Madahankhomein