داستان کوتاه و عبرت آمیز
💎 مردی جهانديده چهار فرزند داشت. براي آنكه درسي از زندگي به آنها بياموزد آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابیای فرستاد که در فاصلهای دور از خانه شان روییده بود.پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند، از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند.
پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و درهم پیچیده. پسر دوم گفت: نه… درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.پسر سوم توضيح داد: نه… درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین… و با شکوه ترین صحنهای بود که تا به امروز دیدهام. و سرانجام پسر آخري گفت: نه!!! درخت بالغی بود پربار از میوه ها… پر از زندگی و زایش
مرد لبخندی زد و گفت: همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید!
شما نمی توانید درباره یک درخت یا یک انسان بر اساس یک فصل قضاوت کنید. لذت، شوق و عشقی که از زندگیشان بر میآید فقط در انتها نمایان میشود، وقتی همه فصلها آمده و رفته باشند!
بنابراين اگر در زمستان تسلیم شوید، امید شکوفایی بهار، زیبایی تابستان و باروری پاییز را از کف داده اید! مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل، زیبایی و شادی تمام فصل های دیگر را نابود کند!
و تو اي دوست من زندگی را فقط با فصل های دشوارش نبین؛ در راه های سخت پایداری کن. لحظه های بهتر بالاخره از راه می رسند.
ⓟⓔⓓⓐⓡ&ⓜⓐⓓⓐⓡ 💓
❣☞ @madarpedar ↜❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرآن منبع انژی مثبت
ⓟⓔⓓⓐⓡ&ⓜⓐⓓⓐⓡ 💓
❣☞ @madarpedar ↜❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا که بودیم ، نبودیم کسی
کشت ما را غم بی هم نفسی
تا که خفتیم همه بیدار شدند
تا که مردیم همگی یار شدند
قدر آن شیشه بدانید که هست
نه در آن لحظه که افتاد و شکست
ⓟⓔⓓⓐⓡ&ⓜⓐⓓⓐⓡ 💓
❣☞ @madarpedar ↜❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند لحظه انسانیت 💙💙
ما برا خدا چیکار کردیم که این همه ادعا داریم که چرا خدا واسمون کاری نمیکنه .....
دوست من ...دنیا ، دنیای خدمته؛نه دنیای زرنگی
ⓟⓔⓓⓐⓡ&ⓜⓐⓓⓐⓡ 💓
❣☞ @madarpedar ↜❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ⓟⓔⓓⓐⓡ&ⓜⓐⓓⓐⓡ 💓
❣☞ @madarpedar ↜❣
شبی پسر کوچکی یک برگ کاغذ به مادرش داد. او با خط بچگانه نوشته بود:
صورتحساب:
کوتاه کردن چمن باغچه 5 دلار
مرتب کردن اتاق خوابم 1 دلار
مراقبت از برادر کوچکم 3 دلار
بیرون بردن سطل زباله 2 دلار
نمره ی ریاضی خوبی که امروز گرفتم 6 دلار
جمع بدهی شما به من: 17 دلار
مادر که به چشمان منتظر پسر نگاهی کرد، چند لحظه خاطراتش را مرور کرد، سپس قلم را برداشت و پشت برگه ی صورتحساب او این عبارات را نوشت:
بابت سختی 9 ماه بارداری که در وجودم رشد کردی، هیچ،
بابت شب هایی که بر بالینت نشستم و برایت دعا کردم، هیچ،
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی، هیچ،
بابت غذا، نظافت تو و اسباب بازیهایت، هیچ،
و اگر تمام اینها را جمع بزنی خواهی دید که هزینه ی عشق واقعی من به تو هم هیچ است...
وقتی پسر آنچه را که مادرش نوشته بود خواند، چشمانش پر از اشک شد و در حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد، گفت: مامان دوستت دارم.
آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت: قبلا به طور کامل برای یک عمر پرداخت شده!
ⓟⓔⓓⓐⓡ&ⓜⓐⓓⓐⓡ 💓
❣☞ @madarpedar ↜❣
5.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مامان ❤❤
ⓟⓔⓓⓐⓡ&ⓜⓐⓓⓐⓡ 💓
❣☞ @madarpedar ↜❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پنجشنبه
ⓟⓔⓓⓐⓡ&ⓜⓐⓓⓐⓡ 💓
❣☞ @madarpedar ↜❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.☃ زمستانی که ...
📆 #هجدهمین روز اسفند ماهش از آن توست
🎊 تولدت مبارک اسفند ماهی جانم ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️♥️♥️♥️
💞💞مادرم
همیشه زنده باشے
دور سرت بگردم 💞💞💞