#پدر
#سبک_دشتی
دلم گردیده گِردابِ غم و درد
امان از دستِ این دنیای نامرد
پدر رفته زِ دستم داد و بیداد
کنم از خاطراتش دائماً یاد
عجب رسمی تو داری ای زمونه
ببین اشک منو آهِ شبونه
رضا بودم دو چشمونم شود کور
ولی بابا نمیرفت خانه ی کور
بنالم از فراقت در دلِ شب
غم دنیا به جونم شد لبالب
ببارد دیده چون ابر بهاری
منو داغ تو چشم انتظاری
قسم بر نامِ تو تا هست دنیا
فراموشت نخواهم کرد بابا
به امیدی که بابا از در آیه
که فکرش پا به پایمهمچو سایه