eitaa logo
مجمع الذاکرین خمین🎤
1.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
377 ویدیو
228 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم حضرت سکینه(ع) شاهان جهان واله و حيران سکینه هستندگدایی به سره خوان سکینه او دخترک ناز حسین است بدانید جبريل شده خادم و دربان سکینه ملک و ملك و عالم و آدم همه یکسر هستند همه ريزه خور خوان سکینه دانی زچه مشكلت شودحل به جهانی دست طلب انداز به دامان سکینه یکسر همه ی جن و ملك ، عالم و آدم باشند سر سفره احسان سکینه او دخت حسین است نگر حشمت و جاهش اینگونه نگر مرتبت و شان سکینه هرشب زغم هجر پدرگشت پريشان عالم شده امروز پريشان سکینه اوکنده ز بن كاخ پرازظلم وستم را (مجنون) بنگر بردل سوزان سکینه شاعر:حاج آرمین غلامی https://eitaa.com/Maddahankhomein
راوی کرب و بلا دارد روایت می کند از جدایی سر و تن ها حکایت می کند شد سکینه معنی اش آرامش قلب حسین بشنو از دریا زمانی که شکایت می کند چون روایت می کند از کربلا یک روضه اش تا همیشه مجلس مارا کفایت می کند راوی کرب و بلا با روضه های مستند تازه در روز قیامت او قیامت می کند نام زیبایش برای بردن قلب حسین با رقیه با علی اصغر رقابت می کند تا رقیه می رسد محو سکینه می شود هرچه می گوید حسین،عباس اطاعت می کند آه «اَیْنَ عمِّیَ الْعباس» او هم نکته ای ست که خیال بچه‌ها را آه راحت می کند شمر یک بیماری سخت است که در قافله به تمام مردها دارد سرایت می کند درتمام راه هم بر ضرب و شتم بچه‌ها شمر فرمان می دهد خولی اطاعت می کند شاعر: https://eitaa.com/Maddahankhomein
مدح گل باغ ولایی یا سکینه چو زینب با وفایی یا سکینه سکینه مرتضی را نور عینی عزیز فاطمه، دخت حسینی به دریای شرف تو دُرِّ نابی ز نسل مصطفی جان ربابی گلی از گلشن آل عبایی تو تالیِ گل خیر النسایی صفای بیت مولای غریبی به سان عمه جانت غم نصیبی تو دیدی کربلا و رنج و ماتم کنار عمه در ماه محرم چنان زینب صبوری ات عجیب است تو دیدی یوسف زهرا غریب است تو دیدی کربلا، گل های پرپر به دست دشمن بی دین کافر تو دیدی غرق خون جسم برادر که گشته اربا اربا پاره پیکر تو دیدی اکبر در خون تپیده کنار پیکرش بابا رسیده تو گشتی زین مصیبت زار و محزون که شد قنداقه ی اصغر پر از خون تو دیدی غرق در خون حنجرش را کنار خیمه دیدی مادرش را تو دیدی اصغر شش ماهه جان داد به روی دست بابا امتحان داد تو دیدی خجلت سقای طفلان سرافراز است در بین شهیدان تو دیدی دست او از تن جدا شد به راه دین حق جانش فدا شد بدیدی تو لب عطشان عباس تو دیدی تیر بر چشمان عباس تو دیدی که عمو فرقش شکسته کنار پیکرش بابا نشسته تو دیدی کشته ماه علقمه را شنیدی عطر و بوی فاطمه را تو دیدی که پدر شد قامتش خم شد از داغ برادر صبر او کم تو دیدی بر زمین افتاده پرچم تو دیدی غربت مظلوم عالم تو دیدی که پدر، جان بر لب آمد کنار خیمه گاه زینب آمد تو دیدی ناله‌های خواهرش را سرشک غم وداع آخرش را تو دیدی با برادر گفت و گویش تو دیدی عمه می بوسد گلویش تو دیدی غربت و صوت حزینش که سنگ کینه بشکسته جبینش تو دیدی تیر کین قلبش دریده ز قلب نازنینش خون چکیده تو دیدی شمر بر سینه نشسته دل فرزند زهرا را شکسته تو دیدی شمر دون خنجر کشیده سر بابای مظلومت بریده تو دیدی آتش بر خیمه ها را سر بابا به روی نیزه ها را تو دیدی دیده گریان قلب سوزان تن بابا به زیر سم اسبان تو دیدی عمه ی قامت خمیده بزد بوسه به رگ های بریده تو دیدی بر یتیمان بی بهانه عدو می زد به کعب و تازیانه به زخم عمه ات دشمن نمک زد تو را و عمه هایت را کتک زد تو دیدی رنج و ماتم در اسیری تو دیدی در سفر رنج کثیری تو دیدی رنج و داغ و ابتلا را تو دیدی کوفه و شام بلا را تو دیدی که بزد در شهر کوفه سر بابا به روی نی شکوفه سر بابا به روی نی مقابل سرش را عمه زد بر چوب محمل عدو بنموده روزت را چنان شام بزد بر رویِ تان سنگ از لب بام دل تو زین مصیبت‌ها کباب است که جای عمه در بزم شراب است بسوزانده عدو از کین دل او شرر زد از ستم بر حاصل او یزید و رو به رویش تشت زر بود میان تشت زر رأس پدر بود عزیز تو دم از محبوب می‌زد به لب هایش عدو با چوب می‌زد (رضایم) عبد درگاه سکینه که می گریم به یاد آن حزینه عزیز فاطمه دردم دوا کن نصیب نوکرت کرب و بلا کن https://eitaa.com/Maddahankhomein
عزای عاشوراست😢 بار دیگر عزای عاشوراست از غمی بی قرینه باید گفت دو سه خط سوگواره غربت در عزای سکینه باید گفت قطره از وصف بحر درمانده من کجا، مدح دختر ارباب ای که بوده حسین مداحت السلام ای سکینه بنت رباب در کرامات حضرتش کافیست شیر او را رباب داده، همین در غریبی او فقط بنویس به عمو مشک آب داده، همین کربلا بود دشتی از روضه او بلاهای خویش را دیده در عبایی پر از علی اکبر روح بابای خویش را دیده روضه می خواند دور دارالحرب نعش ها را یکی یکی که شمرد دید بابا علیِ اصغر را به امیدی گرفت و با خود برد پدر آمد ولی چه آمدنی! غرق خون کرد چشم قافله را دید دور جنازه اصغر همه گفتند لعن حرمله را از وداع سکینه و ارباب جگر کائنات خون شده بود آه از آن دم که دید این دختر زین باباش واژگون شده بود با تنی خون گرفته از گودال آمدی ذوالجناح بی بابا کاش می شد رها نمی کردی وسط تیر و نیزه ها او را پدرم را غریب بین دو نهر نحر کردند با لب عطشان السلام علیک ای بی سر السلام علیک ای عریان امیر عظیمی https://eitaa.com/Maddahankhomein
دوبیتی های اول ناگاه کتاب گریه را وا می کرد آن قدر که پشت ناله را تا می کرد در مجلس روضه ی امام صادق یاد لب خشکیده ی بابا می کرد دوم بانو! بنشین، بخوان، بگو حرف بزن از تیر نشسته بر گلو حرف بزن بانو! دم آخری کمی آب بخور از خاطره دست عمو حرف بزن سوم از سایه سنگ رد شده لشگر من زنجیر نشسته روی زخم پر من این غصه، شبانه، بی صدا پیرم کرد: تشت و سر و چوب و گریه خواهر من چهارم چوبی که به لب اشاره می کرد آن روز از عمه جگر پاره می کرد آن روز ترسیدم از آن چشم حرامی ناگاه... وقتی که مرا نظاره می کرد آن روز پنجم در قاب عطش اگرچه تصویر‌ شده از خوردن آب تا ابد سیر شده او بعد هزار و چارصدسال هنوز ایستاده در خیمه، ولی پیر شده ششم نه که بدن عزیزمان سر دارد نه پیرهن کهنه ای در بر دارد غارت شده زیر دست و پا...ای مردم! این جسم غریب مانده مادر دارد هفتم در باغ عزای کربلا تاک شده آیینه ی لبهای عطشناک شده جَرّوهَا عِدّ‌‌ه مِن اَعراب امّا انگار سکینه با پدر خاک شده هشتم می دید خود حضرت زهرا ای وای افتاده تن ماه به دریا ای وای تا خطبه بخواند از اسیری و عطش از منبر نیزه رفته بالا ای وای نهم از شام اسارتی که مهتاب نداشت راهی به سرای چشم او خواب نداشت بابا، غریب و تشنه بود و دختر جز اشک نگاه خشک خود آب نداشت دهم چشم تو پر از صحنه ی درگیری بود یک قافله دست و پای زنجیری بود فکرش دل سنگ را شکست ای بانو تیری که به سینه خورد عجب تیری بود شاعر: https://eitaa.com/Maddahankhomein
کند تکیه بر اقتدارت خیام که رکن خیامی و والا مقام   سکونی به سکّانِ فُلک نجات از این رو سکینه تو را گشته نام گواهم همین تلّ در پیش روست تو را سجده برده ست دشت قیام به نفس نفیس تو هم باز گشت ضمیرِ "علیکنَّ مِنّی السّلام" تو آن کعبه ی تیره پوشی که نور حجاب تو را کرده است استلام کمالی چنین و جلالی چنان علی وار و زهرا نشانی تمام نرفته نخ معجرت دست باد ندیده جمال تو را صبح شام تجلّی زهرا! نبود این بعید که خیر النّسایت بنامد امام بکش تیغِ آه و دو دم سر بده الا ذوالفقار علی در نیام بخوان خطبه تا یادمان آوری "کلامُ الامیرِ امیرُ الکلام" به تعظیم شانت جهانی اجیر امیری تو و شام و کوفه اسیر علی خویی و زین أب منصبی از آن رو که آیینه ی زینبی وقاری که جلباب پوشیده است حیایی که در نور پیچیده است از آن خانه ای که تویی و رباب نرفته حسینت به پای شتاب عفیفه، جلیله، کریمه، لقب تو نور خدایی نسب در نسب چه نوری که بر عالمی چیره شد به خورشید کی میتوان خیره شد؟ ندیدند جز نور در محضرت گره های کوری‌ست بر معجرت به یک آه تو خم شود پشتِ دین بیا مثل زینب به منبر نشین علی گونه با خطبه کولاک کن بخوان مسجد کوفه را خاک کن بخوان تا بلرزد زمین و زمان بگو اسکتوا لب ببندد جهان که کوفه علی را تجسّم کند که زنگ شتر دست و پا گم کند که مسجد بلرزد ستون تا ستون بکش کار ما را به مرز جنون بدا آنکه شد گرمِ توهین تو کند کاخ را خاک، نفرین تو به زینب ولی اقتدا می‌کنی تو هم جای نفرین دعا می‌کنی 👋باما بروز باشید🔰🔰 https://eitaa.com/Maddahankhomein
به مناسبت پنجم ربیع الاول رحلت حضرت سکینه سلام الله علیها تو یادگارِ زینب و صوتِ حزینه ای چون مادرت رباب؛ توهم بی قرینه ای پیرِ تمام گریه کنانِ مدینه ای از بسکه غرقِ ذات خدایی «سکینه ای» هفتادوچند سال؛ سکوتِ تو حرف داشت بی شک حسین؛دست به قلب توهم گذاشت از کودکی روایت تو اعتبار داشت شاگرد زینبی و کلامت وقار داشت هر خطبهٔ تو طنطنهٔ ذوالفقار داشت زینب کنار خویش، شبیه تو یار داشت در ذات حق چنان علی اکبر فنا شدی مستغرق جمال و جلال خدا شدی تعظیم در برابر تو کرده آفتاب یک لحظه هم رخ تو نبوده است بی حجاب روز وصال، از طرف آل ِبوتراب تو داده ای به دست اباالفضل مشک آب در هر کجا کنار علمدار بوده ای مشگل گشای کار علمدار بوده ای وقت وداع ،بوسهٔ آخر به تو رسید ارثیه های کوچه و مادر به تو رسید از آن همه بدن ، تنِ بی سر به تورسید رگهای نا مرتب حنجر به تو رسید تو با گلوی پاره شده هم سخن شدی باضرب تازیانه جدا از بدن شدی بازارهای شام غرور تورا شکست راهِ عبور قافله را تا غروب بست برنیزه ها سر پدرت رفت روی دست چشمانِ خیره ای به تماشایتان نشست عباس با نگاه ِ به تو سر به زیر شد بر نیزه از خجالت چشم تو پیر شد 👋با ما بروز باشید🔰🔰 https://eitaa.com/Maddahankhomein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یارم باش کاش این شب فراق به زودی سحر شود صبح امید با تو قرین ظفر شود چشم انتظار مانده جهانی برای تو در موقع حضور تو حشری دیگر شود عمری به شوق در همه جا ندبه خوانده ام "شاید ز آن میانه یکی کارگر شود" تنها امید و حسرت من بوده یک دمی چشمم برای دیدن تو مفتخر شود ایکاش در حوالی این شور زارها از بارش نگاه تو دل بارور شود عمریست دردلم غم تو لانه کرده است ممکن نشد که قسمت من بال و پر شود ابری گرفته باغ دلم را به صد امید هر صبح و شام دیده بیاد تو تر شود ای منتظر بیا که نمانده است فرصتی بی فیض روی تو گل عمرم هدر شود صدبار با خیال تو مدهوش شد دلم وصل تو کاش قسمت این رهگذر شود التماس دعا https://eitaa.com/Maddahankhomein
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم غزل مصیبت فاطمیه و حضرت محسن علیه السلام مابینِ دیوار و دری آتش گرفته گـلبرگ یاس پرپری آتش گرفته میخِ در خانه چه داغ و بی حیا بود زخمی ست قلب مادری...آتش گرفته افتاده درب نیمـسوز خانه رویش... شاید همین جا پیکـری آتش گرفته آتش زبانه می کشد پس می شود گفت مابین روضه معـجری آتش گرفته بستند بازوهای قـرآن مـُبین را از غصه قـلب کـوثری آتش گرفته دستی گِره شد برکمربندی بمیرم... با ضربه یِ قنفذ پَری آتش گرفته آقـای افـلاکی ما را می کشیدند در روضه جان دختری آتش گرفته ذکر خـَلیل الله یا زهـراست آری کُفر است گویم مادری آتش گرفته اما همین که از در و دیوار گفتیم با آه و نـدبه دلبـری  آتش گرفته https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم هیزم رسید و آتشی از در بلند شد ای وایِ من که ناله‌ی مادر بلند شد مامور شد به صبر علی، از سکوت او سو استفاده کرد ستمگر بلند شد با جمعی از ارازل و اوباش ریخت و پایش برایِ کُشتنِ مادر بلند شد در را شکست او، کمرِ شیعه را شکست طوری که وای وایِ پیمبر بلند شد طوری زدند خاطرشان جمع جمع شد طوری زدند ناله‌ی حیدر بلند شد با این همه همینکه علی بین کوچه رفت دیوار را گرفت از آن در بلند شد دستش رسید دامن مولا ولی شکست از بس قلاف تیغ مکرر بلند شد زینب شنید گریه‌ی در آه میخ را زینب گریست دادِ برادر بلند شد کُنج خرابه هم چقدر یاد مادر است وقتی دوباره گریه‌ی دختر بلند شد * * * این راه فاطمه است که سر بر ولی دهیم اینگونه بود شیعه اگر سر بلند شد حسن لطفی https://eitaa.com/Maddahankhomein
سکوت غصه دار حنجرت نه از لباس کهنه ات نه از سرت شناختم تو را به بوی آشنای مادرت شناختم تو را نه از صدای دلنشین روزهای قبل که از سکوت غصه دار حنجرت شناختم تو شعر عاشقانه بودی و من این قصیده را میان پاره پاره های دفترت شناختم قیام در قعود را، رکوع در سجود را من از نماز لحظه های آخرت شناختم غروب بود و تازه من طلوع آفتاب را به روی نیزه، از سر منوّرت شناختم شکست عهد کوفه این گناه بی شمار را به زخم های بی شمار پیکرت شناختم تو را به حس بی بدیل خواهر و برادری به چشم های بی قرار خواهرت شناختم اگرچه روی نیزه ای ولی نگاه کن مرا نگاه کن منم سکینه دخترت شناختی؟ رضا حاج حسینی https://eitaa.com/Maddahankhomein