دوشنبه های امام حسنی 💚
هر حوالهای که شد خیر در بساطِ ما
رویِ گوشهای از آن حک شده"مِنَ ٱلْحَسَن"
من حسینی شده دست امام حسنم
🌺اللهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفرَج 🌺
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#یا_حسن_ابن_فاطمه_ع
مَن عاشِقانه هایِ خودم را دوشَنبه ها
با یاحَسَن به "فاطِمه" تَقدیم می کُنَم
#دوشنبه_های_امام_حسنی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر نام تو زیباست اباعبدالله
چشم تو خالق دنیاست اباعبدالله
زائر کرببلا حق شفاعت دارد
قطره در کوی تو دریاست اباعبدالله
دستگیری ز گدا گردن هر ارباب است
کار ما دست تو آقاست اباعبدالله
مستجاب است دعا گوشهی ششگوشهی تو
حرمت عرش معلیست اباعبدالله
💚روزتون حسینی ای عاشقان اباعبدالله الحسین علیه السلام💚
https://eitaa.com/Maddahankhomein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚دوعالم مست وشیدای حسین است
🤍شهادت جام صهبای حسین است
💚حسینی زندگی کن تا بدانی
🤍شرافت خود به مبنای حسین است
💚مکن ظلم ومده تن در بر ظلم
🤍که این تنها تمنای حسین است
💚به صحرای منا لب تشنه ای گفت
🤍تن بی سر ز سودای حسین است
💚ندا زد زینبش یارب نظر کن
🤍که گودالی مصلای حسین است
💚به دشت کربلا افتاده بی سر
🤍شهادت چون الفبای حسین است
💚برای خواندن آیات قرآن
🤍به راس نیزه ها جای حسین است
💚گر ای موسی تورا کوهیست میعاد
🤍سر نی طور سینای حسین است
💚چه باک از آتش سوزان دوزخ
🤍به پای نامه امضای حسین است
💚برو زاهد بهشت ارزانی تو
🤍بهشت من تولای حسین است
💚دوشنبه تون متبرک به حضرت امام حسین علیه السلام
https://eitaa.com/Maddahankhomein
به آه کارگرت
شهید نان حلالی، تو نیز گمنامی
چقدر خسته شدی تا کمی بیارامی
بخواب راحت و آسوده از غم فردا
شهید آن همه اندوه بی سرانجامی
شهید اشک شب و جلد بالش خیسی
شهید روز و شبی تو شهید ایامی
شهید ثانیههای پیامک واریز
رسیدهاست پیامی ولی چه پیغامی؟!
شهید رنج فراوان و دسترنج کمی
شهید قسط جهاز و اجاره و وامی
به دسترنج شما یک قران اضافه نشد
جز این که فصل گرانی رسید و ناکامی
کسی نبود که از غصهات بکاهد آه
کسی نداد به تو در خور تو انعامی
به دسترنج کم و رنج مکفیات سوگند
به آه کارگرت، کارگر چه ایهامی؟
شهید صبح میادین کارگر هستی
که از شهادت تو کس نمیبرد نامی
مریم بسحاق
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#معدن_طبس
پدرم را خدا بیامرزد
مردِ سنگ و زغال و آهن بود
سالهای دراز عمرش را
کارگر بود، اهل معدن بود
از میان زغالها در کوه
عصرها رو سفید بر میگشت
سربلند از نبرد با صخره
او که خود قلهای فروتن بود
بارهایی که نانش آجر شد
از زمین و زمان گلایه نکرد
دردهایش یکی دوتا که نبود!
دردهایش هزار خرمن بود
از دل کوههای پابرجا
از درون مخوف تونلها
هفت خوان را گذشت و نان آورد
پدرم که خودش تهمتن بود
پدرم مثل واگنی خسته
از سرازیر ریل خارج شد
بی خبر رفت او که چندی بود
در هوای غریب رفتن بود
مردِ دشت و پرنده و باران
مردِ آوازهای کوهستان
پدرم را خدا بیامرزد
کارگر بود، اهل معدن بود
#موسی_عصمتی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
🪶🪶🪶🪶🪶🪶🪶🪶🪶
الهی هیچ دختری نگران و بی خبر از سلامتی پدرش نباشه 😔
از شب حادثه در هاله ی غم دلتنگم
من ازین فکرِ نیائی به حرم دلتنگم
وای از بیخبری های دقیق اخبار!
از همان بی خبری هاش قسم دلتنگم
رنگ از صورت شب رفت و خبر پیدا شد
از تماشای سحر با قدخم دلتنگم
آه سید عوض دخترتان می گویم
بی تو بابا به حرم آمده ام دلتنگم
#پدر_دختری
#ام_البنین_مبارز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/Maddahankhomein
دفاع_مقدس
نه یاد دوستان از یادها بار سفر بسته
نه پای وصل و دیدار شهیدان می شود خسته
هنوز از خاطرات جنگ بر سینه مدالی هست
از آن گردان که برمی گشت اما واحد دسته
کدامین چشم می بیند قنوت سرخ دریا را
که می فهمد شهیدی را که از هر ادعا رسته؟
تمام هشت سال عاشقی از لاله ها پر بود
تمام دشت ها آکنده از مردان وارسته
اذیت می شود هر کس که یک شب درک معبر کرد
اذیت می شود هر کس که در را بر خودش بسته
به اصل خویش باید رخت رجعت بست در آخر
قدم در راه باید برد محکم، نرم و پیوسته
#علی_الواریان
https://eitaa.com/Maddahankhomein
23.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷تقدیم به روح پر فتوح شهدای هشت سال دفاع مقدس🌷
قایق
نشست روی زمین، پهن کرد دریا را
کشید پارچه را، متر کرد پهنا را
درست از وسط آب، قایقی رد شد
شبیه قیچی مادر، شکافت دریا را
صدای تَقتَتَتَق... تیر بود میبارید
صدای تِقتِتِتِق... دوخت چتر خرما را
کنار قایق بابا که خورد خمپاره
بلند کرد و تکان داد خُرده نخها را
فرو که رفت در انگشت مادرم سوزن
کسی دقیق نشانه گرفت بابا را
وَ آب از کف قایق سریع بالا رفت
و تند مادر هی کوک زد همانجا را
بریده شد نخ و از توی قاب بابا دید
میان دامن خود چرخ میزند سارا
📝بنیاد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس اصفهان
#اکرم_هاشمی_سجزئی_الهه
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#هفته_دفاع_مقدس_و_یادبود_شهدا
با سلام و درود بر آنان
که شده راه و رسمِشان پیروز
از دفاعِ مقدسِ امروز
تا دفاعِ مقدسِ دیروز
پیرمان گفت: یادِ این یاران
کمتر از نعمتِ شهادت نیست
شهدا یادِ ما کنند ایکاش
هر کسی را چنین سعادت نیست
ما مهیّای کربلاهائیم
هیچ از حادثه، هراسی نیست
آبدیده شدیم و هرگز از
فتنه و توطئه، هراسی نیست
ما همه پای کار دینِ خدا
همه رزمندگان اسلامیم
همه سربند بستۀ زهرا
عاشقِ لحظههای اقدامیم
همه در انتظار فرمانیم
با ولایت همیشه هم عهدیست
ولیِ امرِ ماست، سید علی
ولی الله و نایب مهدیست
غفلت از راه رسمِ او هرگز
با بصیرت هواسِمان جمع است
وحدت و اتحادمان دیرین
همه هستیم با علی همدست
ما رکابیم و رهبری خاتم
هرچه داریم از ولی داریم
با برائت ز دشمنِ حیدر
دمبدم بیعتِ علی داریم
اقتدارِ نظام، یک جمله است:
الگوی ما، قیامِ عاشوراست
رهبر ما هم اینچنین فرمود:
رهبر ما، امامِ عاشوراست
علَمِ ما بدوشِ عباس است
صبرِ ما صبرِ حضرت زینب
راهِ ما راهِ کربلای حسین
نهضتِ ماست، نهضتِ زینب
هر چه تحریممان کند دشمن
استقامت کنیم افزونتر
هر چه خون خواهد این شجر، هستیم
گر چه هر روز هست گلگونتر
عالَم از شیعه درس میگیرد
ضامنِ فتحِ قدس، الله است
از حرم، سوی محوِ اسرائیل
راهِ قبل از ظهور، این راه است
رگ رگِ ما، فدای خونِ حسین
ذکرِ ما، کلُّ یومٍ عاشورا
کربلا شاه راهِ ایمان است
حرف ما: کلِ ارضْ، کرب و بلا
ما کجا لشکرِ حسین، آری
همه عالم فدائیِ اصغر
به جوانان هاشمی سوگند
خونِ ما نذرِ گیسوی اکبر
گیسویی که بخاک و خون آغشت
قدِ سَروی که نذرِ مولا شد
پس به زانو نشست، بابایش
پیشِ جسمی که ارباً اربا شد
حاج محمودژولیده
https://eitaa.com/Maddahankhomein
(هفتهی دفاع مقدس گرامی باد)
#آن_روزها
خوشا روزهایی که آسان گذشت
به صدق و صفای فراوان گذشت
چه خوش بود آن روزگاران دور
که در سینهها عشق بود و سُرور
چه خوش بود آن روزهای قشنگ
که حرفی نبود از نفاق و ز جنگ
اگر بعدها ناگهان جنگ شد
و ایران ما ، ناهماهنگ شد
همه فتنهها بود از غربِ دون
خصوصاً ز اِمریکه بدشگون
سگی را علَم کرد و بیداد کرد
علیه وطن بانگ و فریاد کرد
بناگاه شد حملهور بر وطن
چو اعراب جاهل ز عهد کهن
تعرّض نمودند بر خاک ما
ز غفلت به مردان چالاک ما
چه خونها که کردند در شیشهها
شغالان درمانده در بیشهها
چه شیرافکنانی که در آن زمان
تقابل نمودند با روبهان
زمین وطن را شط ِ خون گرفت
چه جانها که صدّام ملعون گرفت
در آخِر پس از هشت سال غمین
برفتند از خاکِ ایران زمین
وطن شد گلستان ز خون شهید
ز بس لاله در خاک ایران دمید
:::
چو بگذشت زآن روزها بیست سال
چه گویم به جز آه و رنج و ملال؟
پس از آنهمه خون که جاری شده
درخت وطن ، آبیاری شده
چرا میوهی تلخ بار آورد؟
چرا آبروی وطن را بَرد؟
درخت وطن را چرا سایه نیست
چرا بهر این مَردم آسایه نیست؟
چرا مظهر وحدت و ائتلاف ـ
فقط بر سر خود کشاند لحاف؟
درین خاک گویا خطایی شده
به خون شهیدان جفایی شده
مدیر وطن! لحظهای گوش کن
فروش وطن را ، فراموش کن
مشو بیجهت پیروِ اجنبی
که پیداست ازچه به تاب و تبی
چو خواهی وطن را بپاشی ز هم
خیانت نمایی به مُلک عجم ـ
به «برجام» بستی دلِ کج خیال
که حاصل ندارد به غیر از ملال
ز بس که ز بیداد تو خستهام
دل از مثنوی بر غزل بستهام
:::
مكن داد و بیداد و توفندگی
برون كن ز سر جهل و یکدندگی
مزن تیشه بر ریشهی این وطن
که فردا نیفتی به شرمندگی
بپرهیز از تهمت و افتراق
نما اجتناب از پراکندگی
مباش اهل زهدِ ریا و دروغ
حذر کن ز داغ سر افکندگی
ز افتادگان دست گیری اگر
شپی مایهی فخر و بالندگی
چو خواهی موفق شوی در امور
به درگاه خالق ، نما بندگی
که جز راه حق هرکه پوییده است
ز کف داده آسایش و زندگی
:::
الا هموطن! چشم خود باز کن
پیام دل خسته احراز کن
چرا رنگ بازد حجاب و عفاف؟
چرا رفته از دستِ ملّت کلاف؟
چرا روسری زنان ، باز شد؟
مگر حیلتی دیگر آغاز شد؟
چرا شور اسلامی از یاد رفت؟
چرا ریشها نیز بر باد رفت؟
چرا خودفروشی فراوان شده؟
چرا خوی دَد خوی انسان شده؟
چرا رَخت بسته وفا از وطن؟
چرا نیست دیگر کسی مؤتمن؟
چرا دور گشتیم از رسم خویش؟
چرا سینهی مادران گشته ریش؟
چرا ما گدای اروپا شدیم؟
ز مُدهای بیگانه جویا شدیم؟
چرا پیرو کافران گشتهایم؟
چرا مات و حیران و سرگشتهایم؟
چرا ما دچار دوبینی شدیم؟
خریدار اجناس چینی شدیم؟
چرا خویشتن را به غفلت زدیم؟
چرا گام در راهِ ذلت زدیم؟
چرا چشم بر فتنهها دوختیم؟
ببین ناگهان تا کجا سوختیم؟
ز دامان آلوده چیزی مجو
ز شرم و حیا هیچ چیزی مگو
چو ناموس خود را فروشی به مُد
ضرر کردهای بیخرد ! خود بخود
که گوید کلاساست این زندگی؟
بوَد داغِ مُهر سر افکندگی
تعصب به ناموس، مردانگیست
ندارد کس آن را اگر، مَرد نیست
مَرو راهِ غرب ای تو گمکرده راه
که در پیش پای جهان کنده چاه
چهی كه تو را سوی دوزخ ره است
كه بیشک سزاوار هر گمره است
چرا اعتیاد این بلای جهان ـ
فتاده به دامان نسل جوان؟
چه خوش بود آن روزگاران دور
که در هر سری فکر بود و شعور
نه سیگار و قلیان و تریاک بود
نه مشروب و معتاد کنیاک بود
اگر بود بین جوانان نبود
چنین معضلاتِ فراوان نبود
چه گویم از آن روزهای قشنگ
که امروزه گشته مُبدّل به ننگ
الا ای جوان! در خود اندیشه کن
فرار از رفیقان بی ریشه کن
چو عمر گرانمایه از دست رفت
دگرباره آن را نیاری به دست
مَرنج از سخنهای امروزِ من
که آگهْ نِئی از غم و سوز من
که اشعار من، غصهی دل بوَد
یکی قطره از بحر مشکل بوَد
اگر (ساقی) این قصه آغاز کرد
ز عهد گذشته ، سخن ساز کرد
تو را خواست پندی دهد رایگان
که از مکر شیطان شوی در امان
مشو غافل از خویش و هشیار باش
ز رخوت برون آی و بیدار باش
که شیطان تو را آبرو میبَرد
تو را خامش از هایوهو میبَرد
به خاک مذلت زند آدمی...
به هر خانه کوبد سیه پرچمی
شعف رخت بندد ز هر خانهای
نمانَد جوانی ، به کاشانهای
نباشد جوانی سترگ و غیور ـ
که دافع شود بر وطن با غرور
شود مالکُ المُلکِمان اجنبی
بسوزد وطن را ، ز لامذهبی
شود خون پاکِ شهید وطن
بدینگونه پامال مکر و فتن
دوباره بگویم به صوت جلی
که آیینهی دل ، کنم منجلی :
خوشا روزهایی که آسان گذشت
به صدق و صفای فراوان گذشت
چو آن روزها را به یاد آورم
فزون میشود رنج و درد سرم
ولی یاد آن روزها هم به خیر
که با مرغ دل مینمودیم سیر
چه خوشحال بودیم و آسوده ما
فسوسا که طی گشت، آن روزها
سيد محمدرضا شمس (ساقی)
https://eitaa.com/Maddahankhomein