eitaa logo
ذاکرین خمین🎤
1.6هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
682 ویدیو
357 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
خواستم از وفا بگویم من یاد حیدر و احمد افتادم یاد لبیک مرتضی به نبی بر که جایم بخوابد افتادم یاد پاییدنش به جنگ احد چون منافق گریزد افتادم یاد ماندن به پای یارش با شصت زخمی که دارد افتادم خواستم تا بگویم از ایمان واژه ی شیر آمدم به دهان شیر یزدان به غیر پیغمبر بی حریف است در دل میدان آنکه از قدرتش شود به عجب هر یل نامی رجز بر لب شاهدش جنگ خندق و خیبر جسد عمرو و جوشن مرحب خواستم تا بگویم از احسان یادم افتاد حیدر و انبان نیمه شبها به دوش خود می برد او برای یتیم و مفلس نان خواستم تا که عشق حق جویم باز آمد هوای او سویم در نمازش کشند تیر از پا پس به غیر از علی نمی گویم تا خودم را زدم به زهد محک یادم افتاد قصه ای ز نمک پس به غیر از علی به سیر و سلوک من نخوانم کسی برای کمک  خواستم تا بگویم از قربت لیکن افتاد یاد من غربت شاید از آنکه غصب شد حقش با وجود هزار ها بیعت خواستم از برادری گویم شرط را در برابری جویم بر محمد به جز علی نسزد از ازل تا ابد اگر پویم می شود راه مصطفی ابتر غیر حیدر اگر شود رهبر چون علی جان احمد است چو رفت بعد از او شاید احمدی دیگر از علی نیست جز نبی بهتر کی شناسد به جز نبی حیدر اهل انصاف از برش گوید ها علیٌ بشرْ وَ کیف بشر @Maddahankhomein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چقدر کشته و زخمی چقدر آواره... به جا گذاشته باران بمب و خمپاره چقدر مادر بی‌طفل و طفل بی‌مادر اضافه شد به غم بی‌قرار گهواره صدای شیون پروانه‌های سوخته‌بال رهاست در شب خاورمیانه، همواره و بوی سوختن گوشتِ تنِ مردُم می‌آید از دهن آتشی وطن‌خواره قرار بود که عاشق شویم و خوش باشیم به رغم حیله‌ی این روزگار مکّاره قرار بود یکی از پرندگان باشد نه اینکه مرگ بریزد به خاک، طیّاره نگاه کن دل من،سخت استخوان سوز است نگاه کن، قلمم پودر شد دگرباره... @Maddahankhomein
سخت است بغضی در دل آیینه ات باشد سنگینی دنیا به روی سینه ات باشد هی رد شوی هی باز برگردی به اندوهت افتاده باشد بالگردی در دل کوهت افتاده باشد گریه ای در شیب کوهستان برگشته باشد دست خالی بغض از باران ما منتظر بودیم برگردی زمان رد شد حال زمین و آسمان هر لحظه هی بد شد یعقوب وار عطر تو را در کوه ها جستیم تا صبح خط گریه را با گریه ها شستیم یوسف به چاه این بار نه تا آسمان رفته است جان در جمال روی جانان از جهان رفته است حالا ببین یک شهر دنبال تو می‌گردند دنبال رد زخمی بال تو می‌گردند حالا ببین دنیا شده درگیر چشمانت تیتر خبرهای جهان تصویر چشمانت با پای درد مردمت تا کوه ها رفتی از دره ها بی رد پا سمت خدا رفتی قامت به قدقامت پی خیر العمل بستی باور ندارم رفته ای... تو زنده ای هستی! اینجا کنار مردمی در روستاهایی در نقطه های مرزی تا ناکجاهایی بین عشایر با گل و لبخند می آیی با افتتاح چند سد و بند می آیی جایی کنار کارگرهای زغال سنگ با مردمان روستا با دردشان یک رنگ در قریه های خشک سالی آب می آری زخم زبان ها میخوری و... تاب می آری با دردهایت آمدی مثل پدر باشی کم را خودت برداشتی تا بیشتر باشی در راه خدمت سابقون السابقون بودی توآیه ی انا الیه الراجعون بودی هرگز نبوده پرچمت بر خستگی تسلیم تو خستگی را خسته کردی سیدابراهیم پیدا تویی و ما میان مه گرفتاریم ما داغ سنگین نبودت را به دل داریم دنیا پریشان تر شده انگار بعد از تو دریا خروشان تر شده بسیار بعد از تو حالا مقیم حضرت خورشید روح تو روح بلند و روح پاک و پر فتوح تو شعر تنت منظومه ی پاک سیاوش شد آیات نورانی ابراهیم و آتش شد اخلاص پای ثابت مردان میدان است آری حماسه قصه ی بگذشتن از جان است ما کم نداریم از سیاوش ها و رستم ها مردان مرد عرصه ی مرصاد ...محکم ها هر برهه از تاریخ را ما امتحان دادیم در کربلا ها ایستادیم و جوان دادیم خیبر به خیبر یا علی گفتیم و جنگیدیم در لحظه ی والفجرها در خون درخشیدیم شد یک نفر کم ، ما ولی صدها نفر گشتیم کشتند ما را ما ولی هی بیشتر گشتیم ما ملت راه حسینیم و رشادت ها انگشتر خونین در وقت شهادت ها نصر من الله شب پیکارهای سخت فتح قریب عن‌قریب کارهای سخت حاشا اگر پرچم به دست ناکسان باشد هر انتخاب ما خودش یک امتحان باشد هر چند پر پیچ و خم و هر چند تاریک است با نور «مصباح الهدی » این قله نزدیک است @Maddahankhomein
حدیثِ «ذکرُ علیٌ عبادة» خود گویاست  که برترینِ عبادات، صحبت از مولاست    به کعبه چون نگری ذکر یا علی دارد سخن ز قبلهٔ د‌ل‌ها، ز آیت عظماست صدای قلب پیمبر علی علی علی است نوای ناطقِ قرآن صدای این آقاست @Maddahankhomein
برای فلسطین مقاوم برجای نمانَد اثر از اَبترها کوتاه شود شرّ شرور از سرها در محکمه‌ها به جای محکومیت صادر شده مُشت‌مشت خواب‌آورها ای کاش که از خواب گران برخیزد وجدان به خواب‌رفته در بسترها تغییر بده نشانه‌‌ات را ای سنگ! اینبار هدف بگیر آن‌سو ترها شاید که سکوتشان ترَک بردارد یک عده جماعت تماشاگرها با وعدهٔ نصرت خدا، نزدیک است پیروزی خون سرخ بر خنجرها هان! منتقم کربُبلا می‌آید با لشکری از خون علی اصغرها آن روز به انتقام گُر می‌گیریم چون آتش مانْده زیر خاکسترها... @Maddahankhomein
اای ستاره باورت نمی شود درمیان باغ بی ترانه زمین غنچه های نورس امید لب به خنده وانکرده مرده است پرچم بلند سرو راستی سر به خاک غم سپرده است ای ستاره باورت نمیشود این سپیده ها سپیده نیست رنگ چهره زمین پریده است سرخی و کبودی افق قلب مردم به خاک و خون تپیده است دود و آتش به آسمان رسیده است ای ستاره ای ستاره غریب از بشر مگوی و از زمین مپرس زیر نعره گلوله های آتشین از صفای گونه های آتشین مپرس زیر سیلی شکنجه های دردناک از زوال چهره های نازنین مپرس پیش چشم کودکان بی پناه از نگاه مادران شرمگین مپرس در جهنمی که از جهان جداست در جهنمی که پیش دیده خداست از لهیب کوره ها و کوه نعش ها از غریو زنده ها میان شعله ها بیش از این مپرس ای ستاره ای ستاره غریب ما اگر ز خاطر خدا نرفته ایم پس چرا به داد ما نمیرسد ما صدای گریه مان به آسمان رسید از خدا چرا صدا نمرسد
چکید حادثه ای سرخ روی گلدان ها دوید خون قلم در میان دیوان ها پرید پلک زمین بعد از آن خبر آمد که ماه گمشده در ازدحام طوفان ها نسیم دربه در از فتح کوه برگشته دقیقه های پر از التهاب دوران ها مرور میشود ورنگ شرمساری مه عبور میکند از بغض خیس باران ها کبوتران رها فاتحانه برگشتند بهشت میشود آغوش گرم مهمان ها ببند حجله ی‌نور شهید را امشب چراغ گریه بیاویز در شبستان ها برو سفر به سلامت برو خیالت تخت که بعد کوچ تو خالی نمانده میدان ها به خادمان کمر بسته در مسیر خطر بگو که شهر پر است از مرام سلمان ها چقدر در دل شهر از نبودنت بغض است چقدر روضه ی جانکاه در خیابان ها چقدر لشکر آماده در صفت هستند به وقت حادثه ناقابل است این جان ها آهای دشمن این سرزمین که سرها را شبیه کبک فرو برده در گریبان ها میان جنگل اندوهمان نیندازید مترسکان ریا را به جان ایمان ها اگر چه باغ عزادار سروهایش شد یقین که سست نخواهد شد عهد و پیمان ها @Maddahankhomein
برای آنکه بیایی به جاده می نگرم برای تو چِقَدَر حرف دارد این جگرم هنوز هفته به هفته پرم زمینگیر است هنوز بال ندارم به آسمان بپرم کویر خشکم و چشم انتظار بارانم هنوز میوهء کالم ، هنوز بی ثمرم دوباره کیسه خالی برایت آوردم هنوز شکرخدا من گدای پشت درم چقدْر جمعه گذشت و چقدْر مادرمن... نیامدی چقدَر پیر تر شده پدرم بدون تو چقدَر درد بی دوا دارم بدون تو چه بلاها که آمده به سرم همیشه دست نوازش تو میکشی به سرم همیشه خوبی و...من هم همیشه دردسرم مگر خود تو نگفتی مواظبم هستی برس به داد دلم در گناه ، غوطه ورم خودت اجازه نده بعد از این گناه کنم خودت مراقب من باش، بی تو درخطرم مگر دعای خودت کار را درست کند که من قنوتْ بگیرم، دعای بی اثرم دلم خوش است به این روضه ها و هیاتها به این بهانه مگر ره به کوی تو ببرم برای کرببلا و برای شش گوشه میان روضه دلم تنگ شد برای حرم محمدجواد پرچمی @Maddahankhomein
عمرییست در شعرم پر از،اما،اگر،شاید خوف و رجائم را بفهمد یک نفر شاید تا خیمۀ سبزت چه چیزی میبرد ما را؟ دست دعا ،پای زیارت ،چشم تر شاید وقت ملاقتت چه اوقاتیست معمولا؟ درجمکرانت غرق ندبه یک سحر شاید نامم به گوشت خورده یا نه؟گر بشناسی ما را به نام عاشقان در بدر شاید .... دیگر سراغی از منِ تنها نمیگیری دور و برت داری کسانی خوب تر شاید این سالها یا تو جوابم را نمیدادی یا من شدم چیزی میان کور و کر شاید من خسته ام،من خسته ام،من خسته ام، خسته از اینهمه خوف و رجاء، اما، اگر ،شاید حمیدرضا محسنات @Maddahankhomein
او تا نفس کشیده من انگار طاهرم وقتی که با امام زمانم معاصرم چون آینه غبار گرفته ست باطنم ازبسکه هر دقیقه رسیدم به ظاهرم عمری به جای زهد به دنبال زاهدم عمری به جای ذکر به دنبال ذاکرم یک ذره هم تلاش نکردم به خاطرت اما تو هی مبارزه کردی به خاطرم هرجمعه غائبم ز حضورت ولی چرا؟ با اینهمه تو غائبی و بنده حاضرم وقتی که نیستم نفسی نیز منتظر با اینهمه نماز، مسلمان کافرم مثل مسافرت به مسیری که تازه است توی مسیر هستم و محو مناظرم یک بیت باب میل تو هرگز نگفته ام خیر سرم اگر که بگویند شاعرم ✍مهدی رحیمی @Maddahankhomein
بسم‌ الله الرحمن الرحیم بخوان ز چهره ام آه دل غمين مرا به ديده بوسي پايت ببين جبين مرا دوباره گريه ي دوري دوباره گريه ي شرم كشيده است روي ديده آستين مرا دلم ديار گناه است با نگاهي باز بيا و فتح كن اي شاه سرزمين مرا تو نيستي و غمت مونس دلم شده است بگير از منِ غمديده همنشين مرا به جز نگاه تو كه بارها امانم داد كه دفع كرده بلاهاي در كمين مرا مرا به كرب و بلا بردي اربعين اما بيا و پاي پياده ببر مدينه مرا @Maddahankhomein