خدا حافظ ای دولت پر تلاش
خدا حافظ ای خستگی ناپذیر
تو الگو شدی تاوابد بهر ما
به ....دلها دمیدی تو نور امید
نهاد ..به گیتی تو رسم نوین
چه رسمی بیانگر ز،دین مبین
نگفتی دروغ نکردی ... ،خطا
درود ....خدا برتو صد آفرین
به حق آمدی بهر یاری .. خلق
شکوفا زتو گشت ایران زمین
صلابت ادب از تو شرمنده شد
همه خوب بودید اهل یقین
مجاهد شما یید حق باورید
شهیدان شمایید نقش آفرین
تقدیم به اعضای دولت مردمی
خدمتگزار رئیس جمهورمحبوب
وعزیز مردم
راهتان جاودان یادتان ماندگار
۱۷ تیرماه ۱۴۰۳
آخرین روزکاری دولت سیزدهم
@Maddahankhomein
سیددمشقی
سیدی در دمشق ساکن بود
نام او بود سید ابراهیم
او که همراه با سه دختر خود
منزلی داشت در پناه رحیم
دختران را یکی پس از دگری
دختر کوچکی بگفت به خواب
که بگویید از برای پدر
قبر من را فرا گرفته است آب
برود تا به نزد والی شهر
که سه ساله تو را نموده خطاب
بر مرمت تو همتی بنما
تا مزارم نگشته است خراب
نگرفت این قضیه را جدی
سید ما نگشته بود مجاب
تا سه ساله به خواب او آمد
بر قصورش بر او نمود عتاب
صبح سید به نزد والی رفت
کرد بر او قضیه را تعریف
گفت والی شوند اهل کمال
جمع بر گرد بارگاه شریف
هر چه عالم ز سنی و شیعه
بود هر کس به نزد خلق عزیز
حاضر آمد به جامه ای طاهر
با ادب غسل کرده پاک و تمیز
جز به دستان سید ابراهیم
قفل آن بارگاه باز نشد
هر که زد بهر نبش قبر کلنگ
غیر او هیچ چاره ساز نشد
پس نمودند صحنه را خلوت
خرد کردند سنگ سخت لحد
کفن نازنین سه ساله ی شاه
بود سالم به حول و لطف احد
چون کفن رفت اندکی به کنار
کار سید رسید تا به هوار
گفت با پیرهن شده مدفون
زن غساله هم نبوده به کار
آن بدن را گرفت بر زانو
هی نوازش نمود و گریه بر او
رفت از هوش سید ابراهیم
بارها از نظاره ی بانو
گفت من منتقل نمی سازم
جسم این نازدانه را اصلاً
تا نسازد سه ساله را انکار
دوستی هم نوای با دشمن
در بغل داشت جسم بانو را
سید ما سه روز پی در پی
غیر وقت نماز او بنهاد
بر زمین جسم نازنین را کی؟
دید سید که دشمن بی رحم
جای سالم بر آن بدن نگذاشت
بود سرتاسر بدن پر زخم
یک کبودی به روی صورت داشت
دید گیسوی سوخته، کنده شده
پای مجروح و چشم آزرده
دید پهلوی مثل فاطمه را
جای آن گوشواره ی برده
بله سید به مرگ هم حق داشت
آنچه گفتند او مشاهده کرد
دید آن طفل کوچک و معصوم
دید آثار رنج و محنت و درد
#سید_عسکر_رئیس_السادات
#ملا_هاشم_خراسانی
#سید_ابراهیم_دمشقی
@Maddahankhomein
#مناجات_مهدوی_شب_سوم_محرم
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
سامان قلب شیعه کجایی اِمامُنا
از ما چرا همیشه جدایی امامنا
در آسمان سینه ی ما شب همیشگی ست
صبح ِ امید، کی تو میایی امامنا
قسمت نشد که ثانیه ای من ببینمت
گردد ز دیده عقده گشایی امامنا
آقا بیا که برده فراقت قرار ما
بی تو نمانده هیچ صفایی امامنا
تازه ست زخم پلک دو چشمت ز اشک خون
ابری برای خون خدایی امامنا
از غُصّه ی اسیری ناموس ِ جدّ خود
صاحب بکای صبح و مسایی امامنا
حالا دگر خرابه ی شام است روضه ات
تب دار داغ شام بلایی امامنا
صاحب عزای حضرت ریحانة الحسین
در شام یا که کرب وبلایی امامنا
حتما کنار عمّه درون خرابه ای
خونین جگر ز رأس جدایی امامنا
سر را گرفته در بغل و محتضر شده
او هم نخورده آب و غذایی امامنا
گفتا: پدر نمانده به تو جای بوسه ای
زخمی ز چوب و سنگ و عصایی امامنا
دیدم لب تو چوب جفا خورد ای پدر
دیدم به روی طشت طلایی امامنا
بنگر که موی من شده از داغ تو سپید
من را بده ز غُصّه رهایی، امامنا
(عَجّل وَفاتی)است به لب مثل مادرت
خواهم شوم سه ساله فدایی امامنا
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
مناجات محرمی مهدوی
حضرت رقیه علیهاالسلام
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
ای روضه خوان ماه محرم بیا پدر
دیگر بس است روضه ی صبر و رضا پدر
بی تو شده ست عین زمستان؛ بهارمان
بی تو چه فرق می کند عید و عزا ،پدر
بیش از هزار سال گذشت و تویی هنوز
در کوه و دشت بی کس و تنها چرا، پدر
شرمنده ایم چون شده ای از جفای ما
عمری اسیر غربت بی انتها پدر
آقا قسم به موی سفید رقیه جان
دیگر برای آمدنت کن دعا پدر
آقا قسم به زخم لب و روی نیلی اش
دیگر بگیر اذن فرج از خدا، پدر
بین خرابه،منتظرت مانده عمه ات
بنگر تو را صدا زده همراه ِبا پدر
سر را گرفته در بغل و گفته بین آه
خوش آمدی به خانه ی ویران ما پدر
دیگر چرا به روی سرت جای بوسه نیست
مانده به روی آن، اثر ردّ پا ؛ پدر
پرسم کدام دشمن بی شرم و بی حیا
در پیش عمه کرده سرت را جدا پدر
پاسخ نده؛ لبی که نمانده برای تو
بعد از جفای مجلس شام بلا پدر
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#حضرت_زینب_س_شام
#غزال
رسید باباجان
همانکه موی تو را میکشید باباجان
چقدر محکم زد
بگو به عمه که خوابم پَرید باباجان
بُرید امانم را
همانکه رأس تو را میبُرید باباجان
تو بین گودالی
به سوی خیمه چرا میدوید باباجان
چقدر مثل همیم
تو رو سفیدی و من مو سفید باباجان
**
تمام شد عمه
همینکه وارد بزم حرام شد عمه
یزید میخندید
ببین که با چهکسی همکلام شد عمه
امان امان از شام
چقدر دور و برش ازدحام شد عمه
نپرس باباجان
میان کوچه چطور احترام شد عمه
ولی سر بازار
اسیر زخم زبانِ عوام شد عمه
✍ #محمود_یوسفی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
◾نوحه حضرت حر(ع)
◾سبک همه جا کربلا
◾بنداول
من بدرگاه تو آمدم یاحسین
ای که بر فاطمه گشته نور دوعین
من گنهکردهام آمدم سوی تو
می کشم خجلت از روی نیکوی تو
یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین(۲)
◾بنددوم
بد نمودم به تو ای عزیز خدا
آمدم تا کنم جان خود را فدا
بگذر از من حسین تاشهیدت شوم
من به پیش همه روسپیدت شوم
یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین(۲)
◾بندسوم
کن قبولم اگر سد راهت شدم
باعث ناله و سوز و آهت شدم
گر ببخشی مرا خاک کویت شوم
آبرومندی و آبرویت شوم
یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین(۲)
#مرتضی_محمودپور
@Maddahankhomein
◾دو بیتی های
◾شهادت حضرت رقیه(س)
سر نورانیت بین طبق بود
دو دست کوچک من بی رمق بود
تمام خاطراتم رفت از یاد
چو دیدم صورتت مثل شفق بود
به چشم خویش دیدم من خزانت
چه شد سقا،چه شد اکبر...جوانت؟
جوابم را بده میمیرم امشب
چه کرده چوب با لعل لبانت؟
چرا بابا به دامانم نشستی؟
مگر قهری برویم دیده بستی؟
بغل کن دخترت را کنج ویران
تو آخر مهربان بابام هستی
امان از باد و طوفان و خزان هم
ز لعل تشنه و زخم زبان هم
پدر سربسته میگویم برایت
ز زجر و خولی و شمر و سنان هم
از آن روزی که راست بر سنان شد
زبانم لال عمه قد کمان شد
تمام نیزهداران مست بودند
سرت افتاد و گلشن در خزان شد
تو از دیر آمدی عیسی غلامت
تمام انبیا دادند سلامت
همه نجرانیان گشتند مسلمان
چرا دیر آمدی بحر کرامت
#مرتضی_محمودپور
@Maddahankhomein
مرکب او ایستاد و یک قدم دیگر نرفت...
گوئیا آخر رسیده قافله بر وعده گاه
پیرمردی خسته را گفتند نام دشت چیست؟
ابتدا از سینه ء خود او کشیدش چند آه
گفت آقا کربلا باشد همین اینجا نینوا
سوی زینب(س) کرد حضرت با دل پر غم نگاه
امر کردش خیمه ها بر پا شود در دشت خون
آخرین منزل بود اینجا و هم پایان راه
"عاصی"
🍃🖤🍃😭
🌹 نثار حماسه سازان عاشورا ۳صلوات
🌹مرثیه🌹
"اين همه درد دلم چشم تري ميخواهد
آتش سينه ام امشب جگري ميخواهد
قصه هاي شب يلداي فراق من و تو
تا كه پايان بپذيرد سحري ميخواهد
باز خاكسترم از شوق تو پروانه شده
شمع من شعله تو بال و پري ميخواهد
مگر احوال دلم با تو به سامان برسد
سينه آرام ندارد كه سري ميخواهد
دخترت را چه شد اينبار نبردي بابا؟
هر سفر قاعدتاً همسفري ميخواهد
حال من حال يتيمي است كه هر شب تا صبح
دامن عمه گرفته پدري ميخواهد
خون پيشاني تو آتش اين دل شده است
لاله تا داغ ببيند شرري ميخواهد
نكند بازهم اين زخم دهن باز كند
لب تو بوسه آهسته تري ميخواهد
چادرم سوخته فكر كفنم باش پدر
قامتم پوشش نوع دگري ميخواهد
اين شب آخري اي كاش عمو پيشم بود
شام تاريك خرابه قمري ميخواهد
مصطفی متولی
@Maddahankhomein
175.5K
📝سینه زنی😢
ای نور دل حیدر کردی تو به من احسان۲
در گوشه ی ویرانه بر من شده ای مهمان۲
بابا به کجا بودی ای بود و نبود من
جانم به فدای تو ای یاس کبود من
🍃باباحسین جانم۴
افتاده ام از ناقه از قافله جا ماندم۲
در غربت و تنهایی آیات خدا خواندم۲
زجر آمد و زجرم داد روزم شده شب بابا
از آن همه آزارش در تابم و تب بابا
🍃باباحسین جانم۴
آتش زده داغ تو بر حاصل من بابا۲
تا که سر تو دیدم خون شد دل من بابا۲
در گوشه ی ویرانه بوسه ز لبت گیرم
با این دل بشکسته در راه تو می میرم
🍃باباحسین جانم۴
از زندگی بی تو گردیده دلم خسته۲
آیم به سویت بابا با این دل بشکسته۲
می سوزم و می گریم بابا برای تو
تا جان من گردد بابا فدای تو
🍃باباحسین جانم
@Maddahankhomein
#معارف_حسینی
🩸عاشق و مجذوبِ سیدالشهداء علیهالسلام نه «درد تیغ» را میفهمد … و نه میداند «سرما و گرما» چیست …
🔖 سرسلسلهٔ همهٔ عشّاق و دلدادگان سیدالشهداء علیهالسلام، هفتاد و دو تن یار باوفای آن حضرت هستند که چنان جذبهٔ عشق آن حضرت، وجودشان را گرفته بود که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله پیشاپیش در وصف آنان فرموده بود:
📋 یُسْتَشْهَدُ مَعَکَ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِکَ لَا یَجِدُونَ أَلَمَ مَسِّ الْحَدِیدِ
👈 ای حسین جان! عدهای همراه تو به شهادت میرسند که درد نیزه و شمشیر را احساس نمیکنند.
📋... یَکُونُ الْحَرْبُ بَرْداً وَ سَلَاماً عَلَیْکَ وَ عَلَیْهِمْ
▪️جنگ برای تو و یارانت سرد و سلامت خواهد شد.
📚الخرائج و الجرائح، ص۸۴۸
🔖 بعد از اصحاب سیدالشهداء علیهالسلام، دلسوختگان غمِ آن حضرت هستند که چنان داغ سیدالشهداء علیهالسلام و عظمت مصیبت آن حضرت، آنها را به عزاداری و گریه واداشته، که دیگر شکایتی از «سرما و گرما» نداشته و در هر شرایطی عزای سیدالشهداء علیهالسلام را به پا میدارند؛ کما اینکه در روایت آمده است:
📋 لَمَّا قُتِلَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِالسَّلاَمُ لَبِسْنَ نِسَاءَ بَنِي هَاشِمٍ اَلسَّوَادَ وَ اَلْمُسُوحَ
▪️هنگامی که حسین بن علی علیهماالسلام به شهادت رسید، زنان بنی هاشم لباسهای سیاهِ عزا و کهنه پوشیدند و مشغول عزاداری شدند.
📋 وَ كُنَّ لاَ يَشْتَكِينَ مِنْ حَرٍّ وَ لاَ بَرْدٍ
👈 هنگام عزاداری شکایتی از سرما و گرما نداشتند (و گویا سرما و گرما را نمیفهمیدند.)
📋 وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَاالسَّلاَمُ يَعْمَلُ لَهُنَّ اَلطَّعَامَ لِلْمَأْتَمِ
▪️و حضرت علی بن حسین إمام سجاد علیهماالسلام برای آنها غذا آماده میکرد تا عزاداری کنند.
📚المحاسن؛ ج۲ ص۴۲۰
✍ آدم که عاشق میشود فکر خطر نیست
در عاشقی اصلاً ضرر مدّ نظر نیست
“دربدری دارد به دنبال خودش عشق”
عاشق نبوده آنکسی که دربدر نیست
پروانه را دیدم که خاکستر نشین شد
پروانه یادم داده عاشق فکر پر نیست
قدر جوانی را بدان و گریه کن باش
من شک ندارم وقت پیری بی اثر نیست
گریه برای این تبار محترم بود!
سر تا سرش سود است و اصلاً هم ضرر نیست
غیر از تو خرج هرکه شد خونش هدر رفت
خونی که میریزم به پات اسمش هدر نیست
این کاسه را باید پر از مِهر علی کرد
اینجا گدا اصلا به فکر سیم و زر نیست
بنشین و اینجا گریه کن! آنجا بخندی
فردا که محشر شد خبر از چشم تَر نیست
@Maddahankhomein
#حضرت_رقیه_س
سه سال بیش نبودش که رفت مهمانی
شبیه خوانی رنجش چه گشت طولانی
عجیب نیست در این سن چشید هر زهری
که گشته بود از آن صد سپاه قربانی
سوای درد یتیمی چقدر سنگین است
شکیب بر حملات جنود شیطانی
شکیب بر عطش آتش عذاب سلسله ها
برای خانه گزیدن به کنج ویرانی
بر آن عذاب که بردش ز یاد زینت را
چو گوش رفت برش آنچه را که می دانی
نمی کنم سخنی از تشر که هیچ نبود
به پیش آن همه ظلمی که گشتش ارزانی
ز پای نازک او هست شرمگین و خجل
هنوز خار زبان بسته ی بیابانی
هنوز وحشت ظلمت، هنوز نی, هر چه
که گشت اسلحه در دست لشکری جانی
هنوز دیده ی هر کس دلش به شام رود
شود ز قصه ی حزنش عجیب بارانی
اگر که جان بدهد شاعری میان سرود
عجیب نیست از آن صحنه های بحرانی
عجیب نیست تو را عسکری به شرح غمش
به رغم بحر بلا بر ادامه نتوانی
#سید_عسکر_رئیس_السادات
@Maddahankhomein