می رسد صوت اذانی با صدایی سوخته
بین اردوگاهی از آواره هایی سوخته
از لب گلدسته های پرپر آهی سوزناک
می رسد بر گوش با "حی علایی" سوخته
پهلوی تسبیح دانه دانه ای، مهر سکوت
خورده بر سجاده ای با ربنایی سوخته!
بین گندمزار آتش باد پرپر کرده است
قاصدک های رها را در هوایی سوخته
از شب شن های داغ و موج آتش مانده است
بوسه هابی سوخته بر ماسه هابی سوخته
آسمان تاریک و ماه خسته دامن می کشد
نرم و پاورچین به روی رد پایی سوخته
زیر برق آفتاب از آن جگرهای کباب
می رسد بر شامه ها بوی غذایی سوخته
بین اردوگاهی از آوارگان افتاده است
برگی از تاریخ در جغرافیایی سوخته!
خیمه ها می سوزد و عمری است ثابت مانده اند
دوربین ها روی تصویر صدایی سوخته!
#بهجت_فروغی_مقدم
#رفح
@Maddahankhomein
مسجدِ شهر بود شعبه ی رای
پیرمردی عصا زنان آمد
مادری دست کودکی در دست
بین مردم در آن میان آمد
پسری رایاولی با شوق
آمد انجا شناسنامه به دست
یک زن خانه دار با زنبیل
بین آن صف به انتظار نشست
دختری رو گرفته در چادر
دختری شال صورتی بر سر
آمدند و میان صف پیچید
عطر گلهای یاس و نیلوفر
سرِ انگشت من نشانه گرفت
جوهری را که رنگ آبی داشت
جوهری را که رنگ زیبایش
خبر از روزی آفتابی داشت
در دل ازدحامی از مردم
ورق سرنوشت در مشتم
سر صندوق رای می رفتم
صفی از مردم محل پشتم
ماشه آماده شد،هدف معلوم
خون خودکار روی کاغذ ریخت
نام تو در میان برگه ی رای
قطرهقطره به اشک من آمیخت!
یاد آن سرو ها که سر دادند
پای این سررسید، افتادم
یاد آزادگیِِ صد جانباز
یاد صدها شهید افتادم!
به دعای فرج شهادت داد
سرِِ انگشت های جوهریام
باد تندی وزید و باز زدم
گره محکمی به روسری ام!
وقت برگشت با خودم گفتم
یعنی امروز روسپید شدم؟
ناگهان روی عکس دیواری
چشم در چشمِ یک شهید شدم!
صف مردم شلوغ تر شده بود
مادری با دو تا جوان امد
خسته، اما امیدوار و صبور
پیرمردی عصا زنان امد!
#بهجت_فروغی_مقدم
اگر اسیر تبی، گریهکن برای حسین!
اگر که جان به لبی، گریهکن برای حسین!
اگر که راه گریزی نماند و از غمها
نجات میطلبی، گریه کن برای حسین
اگر که مضطر ومظلوم و یکه و تنها
در انتهای شبی گریه کن برای حسین
اگر در آتش تب مثل حضرت سجاد
به رنج و در تَعَبی گریه کن برای حسین
شبیه حضرت زینب، اگر در اوج بلا
صبور و ملتهبی، گریه کن برای حسین
اگر کنار فراتی و تشنه چون عباس
به علت ادبی، گریه کن برای حسین
اگر که خواسته ای اشکت آبرو گیرد
از اصل با نسبی، گریه کن برای حسین
برای آن لب عطشان ظهر عاشورا
_فدایش اُم و ابی_ ، گریه کن برای حسین!
اگر که خواستهای دیده را دهی عادت
به ذکر مستحبی گریه کن برای حسین
'حسین جنس غمش فرق می کند' ، اصلا
بدون هر سببی گریه کن برای حسین!
#بهجت_فروغی_مقدم
https://eitaa.com/Maddahankhomein
مشتاق زیارت حسین آمده ایم
محتاج شفاعت حسین آمده ایم
ما پای پیاده از عدم تا به وجود
با نیت بیعت حسین آمده ایم!
#بهجت_فروغی_مقدم #اربعین
من آمدهام گرد و غباری باشم
دور و بر تو گوشه کناری باشم
یااینکه بهرویآتشتدودشوم
یابرلب چاییاتبخاریباشم!
#بهجت_فروغی_مقدم
#اربعین
دریایجمعیت بود تاچشم کار میکرد
تنهاییِ من آیا آنجا چهکار میکرد؟
می رفت درغباری ازجمعیتقطاری
سیلپیادهها را باخود سوارمیکرد
حتی به جرعه آبی یا شربت گلابی
هر کس هر آنچه را داشت آنجا نثار میکرد
میشد اگر که میخواست نادیدهام بگیرد
اما مرا هم او داشت آنجا شمار میکرد
هروقت خسته بودم، ازپا نشسته بودم
دل را برای رفتن امیدوار میکرد
آن چشمهای زیبا در جزر و مد دریا
جز عشق هر غمی را بیاعتبار میکرد
هر کس که دست خالی میرفتاز آنحوالی
با سکههایی از اشک سرمایهدار میکرد
می رفتم ازمسیرش،دلداده و اسیرش
دریای جمعیت بود تا چشم کار می کرد!
#بهجت_فروغی_مقدم
#اربعین
بسم الله الرحمن الرحیم
#رسول_اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
پاکیزه است دامن و پاک است گوهرت
حتی اگر شکمبه بریزند بر سرت
حتی اگر به ضرب سر سنگ بشکنند
دندانی از میان دهان معطرت
هرگز به زهرچشم نگاهی نکرده ای
حتی به آن کسی که نکرده است باورت
سر تا به سر سلامی و سرریز می شود
گل های صد پر صلوات از سراسرت
هر روز صبح عرض ادب می کند طلوع
بر آستان پاک و بلند و منورت
غرق است هر گلی که به دنیا شکفته است
در موج موج رایحه مشک و عنبرت
از اولین سپیده تاریخ تا ابد
از ما سلام بر تو و آل مطهرت!
#بهجت_فروغی_مقدم
https://eitaa.com/Maddahankhomein
بی تو دنیا خبر از خنده خورشید نداشت
زندگی بیتو به غیر از شب تردید نداشت
تا که در دامنش انسان به تکامل برسد
آفرینش به خودش ذرهای امید نداشت
پیش از آنی که نگاه تو چراغ اندازد
خاک بیش از قدمی پیشخودش دید نداشت!
معدن سنگ جهان بود دل مردم شهر
که بغیر از بت و بتخانه موالید نداشت
بی بهاران تو ای ماه ربیعالاول
فصل درفصل خزان بود و جهان عید نداشت
بی عبور از وسط نام تو هنگام نماز
"حمد" راهی به دل "سوره توحید" نداشت!
#بهجت_فروغی_مقدم
دنیا تمام تشنهٔ نور است نازنین
دیگر زمان، زمان ظهور است نازنین
از بسکه در هم است شب و روز روزگار
انگار روز حشر و نشور است نازنین
برگرد سوی وادی کنعان عزیز مصر!
دلها بدون نور تو کور است نازنین
تزویر زیر نام تو بازارها زده است
کالای زور و زر به وفور است، نازنین
دنبال ردّ شعلهای از چشمهای تو
موسای سینه راهی طور است نازنین
خورشید قرنهاست که بر روی نیزههاست
یا در میان تشت و تنور است، نازنین
ای آخرین ذخیرهٔ هستی ظهور کن
دنیا تمام تشنهٔ نور است، نازنین!
#بهجت_فروغی_مقدم
https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
گمان نکن که برای زیارت آمده اند
حرامیاند و به سودای غارت آمده اند
میان خیمه زینب دوباره آتش و دود
برای خواندن ذکر مصیبت آمده اند
امان ز شام که نسل یزیدیان زمان
در آن به نیت تجدید بیعت آمده اند
بگو به دست بیارند قلب زینب را
اگر به نیت سود و تجارت آمده اند
دوباره بر سر تقسیم نام و نان جنگ است
در این گروه که با قصد قربت آمده اند
حرم اسیر حرامی ولی نمی ماند
چنین که رشته رگ ها به غیرت آمدهاند!
بگو به قاسم و عباس ها که برخیزند
دوباره اهل حرم در اسارت آمده اند!
#بهجت_فروغی_مقدم
هر لحظه ی ماه رمضان راحت روح است
هر دم که بر آریم در این ماه "فتوح" است
هر گوشه ی این عرش پر از "فرش سلیمان"
هر تکه از این "تخت روان" "کشتی نوح" است
هر ذکر به درگاه اجابت، "زکریا"
هر توبه که از سینه ی پر سوز ،"نُصوح" است
تابیدن "قدر و فلق و کوثر و توحید"
از شیشه ی این پنجره هر دم به وضوح است
هر آتش سوزنده ای از آه در این ماه
شوینده ی هر لکه به هر سطح و سطوح است
هر جرعه ی این آب شرابی است "طهورا"
هر لحظه ی این شام و سحرگاه"صُبوح" است!
#بهجت_فروغی_مقدم
https://eitaa.com/Maddahankhomein
شروع می کنم این سال را به نام علی
به زیر سایه مهر علیالدوام علی
در انتظار نشستن بس است، بس! این بار
بلند می شوم از جا به احترام علی!
#بهجت_فروغی_مقدم
@Maddahankhomein