eitaa logo
ذاکرین خمین🎤
1.6هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
708 ویدیو
369 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
❃﷽❃ وقتـی از تیــغ غـمـت حــکـم ممــاتـم دادند شـــهـد شیــــرین تـو را بـا صلــواتـم دادند با اذان لـــب تو اذن صـــلاتـــــم دادند « دوش وقـت سـحـر از غصه نجـاتم دادند ونــدر آن ظلمـت شــب آب حــیاتـم دادند» در شـــب قــــدر قــریــــن بـرکاتــــم کردند فکـــری از راه وفــا بهـــر نجـــاتـم کردند ســــاکــن بارگه صــــبـر و ثبـاتـــــم کردند « بــی خــود از شعشعه ی پرتو ذاتم کردند بـاده از جـــام تـجــــلی صــفـاتـــم دادند » آمد از جـــانـب گل جـلوه ی تابنــده شبــی سحر از چهره ی او ساختـه زیبنـده شبـــی بـود بـر عاشــق دلباخــته بالـنـده شبـــی «چه مبارک سحری بود وچه فرخنده شبی آن شـب قــدر که ایــن تازه بـراتـــم دادند» می بــرد نام تـو از دیـــده و دل گــرد ملال چـکد از لعل لبــت در همـــه جـــا آب زلال پرده از چــهـره بینداز که شد وقــت وصال « بعـد ازین روی من و آینه ی وصف جمال که در آنجـا خــبـر از جلوه ی ذاتــم دادند» ای که دادی به جگرسوخته منزل چه عجب برده ای جــان مرا جــانب ساحل چه عجب شده ای راهــبر گـم شـده محـمل چه عجب «من اگرکامروا گشتـم وخوشدل چه عجب مـستحــق بودم و اینــهـا به زکاتــم دادند» کــرم و لطف تو ای دوست مرا خجـلت داد عـشـق تو آمـد و بـر عـاشـق تو عـــزت داد جلوه ات باز مــرا جــرآت این صحـبت داد « هاتـف آن روز به من مژده این دولت داد که بـدان جـور و جـفا صبر و ثباتـم دادند» شـــبنم از دیـده ی تـــر در چــمنم می ریزد شـمعـم و شـعلـه ز افــروخــتـنــم می ریزد عطــر از مهر تو بر جــــان و تنــم می ریزد « این هـمه شهدو شکر کز سخنم می ریزد اجــر صـبری ست کزان شـاخ نباتم دادند» ای حــرمخــانه وصلت همه جا رشک جنان آمـــدم جــــانــب درگاه تـو جـــارو کشـــان تا کـنم بـنده گی کــوی تو را از دل و جــان « کیمیایی سـت عجـب بنـده گی پیر مغان خاک او گــشتـم و چندین درجـاتـم دادند» ماه و خــورشــید در آیــینـه او پـنهـان بود هر سخـــن با نفسـش آیـه ای از قــرآن بود آنچـــه «یاسـر» ز طلوع رخ او بر جان بود « همـت (حافـظ)و انفاس سحرخیزان بود که ز بنــــد غـــــــم ایام نجــــاتــــم دادند» شعر:استاد حاج محمود تاری«یاسر» https://eitaa.com/Maddahankhomein