بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_امام_سجاد_علیهالسلام
من از دیارِ غم و روزگارِ بارانم
من از اهالیِ اشک و تبارِ بارانم
کسی نمانده برایم غریب میمیرم
کسی نمانده بگویم چقدر دلگیرم
کسی نمانده بسوزم که عُقده وا گردد
کسی نمانده زِ قلبم غمی جدا گردد
قسم به سرخیِ چشمم به گرمیِ آهم
نرفته از نظرم خاطراتِ جانکاهم
چگونه با که بگویم غروب غمگین است
غمی که مانده به دوشم چقدر سنگین است
من اشکِ بی کسیِ خیمهگاه را دیدم
میانِ خیمه ولی قتلگاه را دیدم
که ذوالجناح پُر از خون ولی سواری نیست
به جای جایِ تو غیرِ زخمِ کاری نیست
حرامیان همه بر گِردِ پیکرش بودند
تمام نیزه بهدوشان پِیِسرش بودند
به یک طرف به جگر شعله خواهرش میزد
به یک طرف به سر و سینه مادرش میزد
چگونه با که بگویم غروب را دیدم
به رویِ نیزه سری از بدن جدا دیدم
صدای هلهلهها تا به گوش ما آمد
صدای حرمله از پشت خیمهها آمد
به پشتِ خیمه نوکِ نیزهای زمین میخورد
کسی به خنده سرِ کوچکی به نِی میبُرد
حرامیان نه فقط گاهواره میبُردند
لباس را زِ تَنی پاره پاره میبُردند
به رویِ دوش همه تازیانه میآمد
زِ گوشهای همه گوشواره میبُردند
درونِ خیمه زمینگیر بودم اما سوخت
تمامِ بستر من با خیام یکجا سوخت
زِ داغ تاول آتش صدای ما میسوخت
میان شعله سر و دست و پایِ ما میسوخت
چگونه با که بگویم حکایتِ سر را
حکایت عطش و خیزران و پیکر را
زمانِ غارت ما بود و خندهی دشمن
که دید چشم غریبم دو چشمِ خواهر را
نمیرود زِ خیالم دَمی که میدیدم
به سمت نیزهی بابا نگاهِ دختر را
دوید کودکی و یک نفر به دنبالش
گرفت پنجه به زلف و کشید معجر را
(حسن لطفی)
#یاشبیر
@Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_امام_سجاد_علیهالسلام
اگرچه شمع از آتش به رویِ سر دارد
منم همان که زِ غم شعله بر جگر دارد
پس از تو نوبتِ سیسال گریهیِ من بود
پس از تو در همه احوال گریهیِ من بود
شبیه گریهیِ طفلانِ خیزران خورده
شبیه گریهیِ پیرِ زنِ جوان مُرده
تمام شهر از این گریهها خبر دارد
که گریه بر جگرِ سنگ هم اثر دارد
پس از تو گوشهیِ سجادهام پُر از اشک است
پس از تو قامتِ اُفتادهام پُر از اشک است
پس از تو صحبت بازار میکنم هر روز
شکایت از غمِ انظار میکنم هر روز
نسیم گِردِ سرِ اطهرِ تو میچرخید
چقدر بر سَرِ نیزه سَرِ تو میچرخید
میانِ شعله من و ساربان تَهِ گودال
برای بُردنِ انگشترِ تو میچرخید
به زیرِ ناقه به زنجیر پایِ من را بست
کسی که دور و بَرِ خواهرِ تو میچرخید
پس از اصابتِ هر سنگ گونهات میریخت
به رویِ نیزه کمی حنجر تو میچرخید
نرفته از نظرم کوچه کوچه دنبالِ...
عزیزِ کوچک خود همسر تو میچرخید
نرفته از نظرم مجلس شراب و رُباب
به نیزهاش سَرِ آب آورِ تو میچرخید
دو دستِ من به غُل و جامعه به گردن بود
که چشمشان به سویِ دختر تو میچرخید
شبی به کُنجِ تنور و شبی به رویِ طَبَق
چقدر دستِ غریبه سَرِ تو میچرخید
تمامِ شهر از این گریهها خبر دارد
که گریه بر جگر سنگ هم اثر دارد
(حسن لطفی)
#یاشبیر
@Maddahankhomein
هدایت شده از ......
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_امام_سجاد_علیهالسلام
زبانحال امام سجاد علیهالسلام
تمام عمر یادت کردهام با هر دعا حتی
تمام عمر با هر گریه با هر ربنا حتی
پس از تو روضههای هفتگی نه لحظهای دارم
پس از تو گریهام در جمعها در انزوا حتی
تمام داغهای چهارشنبه، از دوشنبه بود*
تمام عمر خواندم روضهها را بی صدا حتی
میانِ آتش خیمه صدای دومی آمد
که آتش میزنم با اهل آن این خانه را حتی
نه از بازارِ قصابان نه از آهنگران شهر
که میریزد دلم با دیدن قدری عبا حتی
که میافتم کنارِ راهِ دختر بچهها بر خاک
که آتش میشوم با دیدن مُشتی طلا حتی
دو دست و گردنم درگیرِ غُل بود و سرم میسوخت
نمیشد تا که بردارم کمی از شعله را حتی....
به سی و پنج سالی که برایت سوختم سوگند
وداع تو به یادم هست دادِ عمهها حتی
نمیآمد به جز جان بر لبم وقتی که میرفتی
نمیشد تا بمانم لحظهای بر روی پا حتی
تمام عصر جان میکندم اما جان نمیدادم
نمیشد تا کشم جسمِ تو را از زیرِ پا حتی
حجاب خیمه را بالا زدم دیدم عجب وضعیست
نمیشد دید حجم نیزهها را در هوا حتی
به سختی بر عصایی تکیه دادم دیدم از خیمه...
شیوخِ شام و کوفه میزدندت با عصا حتی
چهها کردند جمعا آن جماعت در سه ساعت که
نشد جمعت کنم بابا میان بوریا حتی
*بنابر بررسی تقویم شیعه
چهارشنبه روز عاشورا
و دوشنبه روز سقیفه
✍حسن لطفی #یاشبیر
https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_امام_سجاد_علیهالسلام
آنقدر داغ بود از تب که
آب اگر بود بر لبش میسوخت
احتیاجی نبود بر آتش
خیمه هم داشت از تبش میسوخت
درد را چارهای اگر بکند
چه کند با غمِ پریشانیش
نیست آبی که دستمالی خیس
بگذارند روی پیشانیش
خویش را میخورد ، ندارد جان
قوَتی نیست جز تقلا حیف
یک به یک میروند یاران و
چارهای نیست جز تماشا حیف
بارها شد به دست بی جانش
پردهی خیمه را به بالا زد
شاهدِ مقتل همه ، هربار
به سرِ خویش دستِ خود را زد
دید از خمیه روی یک نقطه
لشکری را که بی هوا میریخت
دید در بین راه تا به حرم
چقدر اکبر از عبا میریخت
بین بستر نشست در خیمه
زد به سر با دو دست در خیمه
تا صدای برادرش آمد
کمرِ او شکست در خیمه
باز هم پرده را کناری زد
قاسمش بود و سنگ باران بود
یک یتیم و هزارها ... میدید
لحظهی پایکوبی سواران بود
نالهی دختران به او فهماند
دستهایی میان راه اُفتاد
دید از خیمه خواهرش غَش کرد
مادری بینِ خیمهگاه اُفتاد
پرده را زد کنار و گفت ای وای
حرمله آمده گلو بزند
او خجالت کشید وقتی دید
پدرش رفته است رو بزند
بی برادر شدن چه حسی داشت
کمرش را دو مرتبه خَم کرد
تشنهای بود یک سپاهی که
هرچه آورده بود دَرهَم کرد
چند باری فقط برای وداع
پدرش بوسهاش زد و برگشت
دید در قتلگاه خولی را
سمت گودال آمد و برگشت
او گرفت از عصا که برخیزد
تا پدر تکیه داد بر نیزه
او زمین خورد تا حسین اُفتاد
داد میزد بجای سرنیزه
گرد و خاکی بلند شد فهمید
آخرش شمر با سنان آمد
غم ناموس دارد او یعنی
عمهاش هم نفس زنان آمد
عمه فریاد میزند که نزن
چکمه بردار احترامش کن
چقدر کُند میبُرد تیغت
زیر و رویش نکن تمامش کن
😢🌹
خیمهای که نگاهبانش بود
ناگهان سوخت بر سرش اُفتاد
بعد از آن سی و پنج سال آقا
ناله میزد که مادرش اُفتاد....
حسن لطفی #یاشبیر
https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_امام_سجاد_علیهالسلام
خطبهای خواندی جهان فهمید اسلام تو را
ظلم شد بیچاره وقتی دید ایام تو را
پیش چشم شام گفتی یاعلی و خاک شد
بعد از آن هرگز فراموشش نشد نام تو را
زینب از یک سو تو از یک سو دو تیغ ذوالفقار
شام ویران شد همینکه دید هنگام تو را
خواست نامت محو سازد شام، عالمگیر شد
کرد حیرت دید وقتی که سرانجام تو را
انتهای کربلا شد ابتدای کارِ تو
هیچ طوفانی ندیده چشم آرام تو را
هم مناجاتت پیام و هم مصیبت خوانیات
میبَرد هر روضهخوان امروز پیغام تو را
ارث ما زنجیرزنها زخم زنجیرِ تو است
شیعه داده تا قیامت داغ احرام تو را
در خرابه پاسبانی میکنی جایِ عمو
میشمارد خواهرت تا صبح هر گامِ تو را
هر شبِ جمعه حرم تا صبح گریان تو است
میکند تکرار زهرا «وای از شام» تو را
کاش میشد تا کسی گوید که پیشت لااقل
بر سر نیزه نگردانند ارحام تو را
استادحسن لطفی ۴۰۳/۰۵/۰۹
#یاشبیر
@Maddahankhomein