eitaa logo
🎤 مجمع الذاکرین خمین
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
355 ویدیو
220 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 👋بامابروزباشید.👌 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم صلی‌الله علیک یا زینب با چه توان می‌توان که وصف تو گفتن آی که ناممکن است گفتن از این زن عاجز و گُنگ‌اند و لال و اَبکَم و الکن شاه و گدا و خطیب و دوست و دشمن مدح کجا و دَم از جلالت زینب شاه نجف محوِ تو دیارِ علی هم پیش تو خم گشته ذوالفقار علی هم زینت زهرایی اقتدارِ علی هم فخر خدایی و افتخارِ علی هم صحبت کروبیان کرامت زینب کیستی ای چادر تو کعبه‌ی سیّار کیستی ای معنیِ علی دلِ پیکار کیستی ای معدنِ تحمل اسرار هیچ نگفتیم و در مقابل بسیار ما همه هیچیم پیش شوکت زینب ای متوسل به تو تمام ملائک ای متوجه به تو سلام ملائک ای مترنّم به تو امام ملائک ای متبرک به تو کلام ملائک درکِ فرشته کجا و قدمت زینب قله‌ی صعب‌العبورِ آل علی تو داد شهادت ملک مثالِ علی تو وارث قدوسی جلال علی تو بعدِ حسین از خدا سوالِ علی تو آلِ علی زنده از صلابت زینب نورِ جلالی و جلوه‌های جلیله مُتَّصِفی بر همه اسماء جمیله مصطفوی فاطمی علیمه عقیله قبله‌ی آلِ حسین  و قلبِ قبیله ای قسم قدسیان قداست زینب چشم خدا گرم این شکوه و یقین است فاطمه آن است و یاکه فاطمه این است زن اگر این است و خواهری به همین است مردی اگر هست  طفلِ خاک‌نشین است عقل نبرده است پِی به ساحت زینب ای همه‌ی تو حسین و ای همه‌اش تو اول این راه او و خاتمه‌اش تو فاضله‌اش فاهمه‌اش فاطمه‌اش تو زمزمه‌ی تو حسن و زمزمه‌اش تو هست حسن پرده‌دار عزت زینب محوِ تو عمری همه حواس حسین است هر نظرِ مرتضی شناس حسین است فیض دعای تو التماس حسین است پشت سپاه غمت سپاس حسین است هست نگاهش به استجابت زینب نامِ تو را کرببلا روی نگین زد اذن ، حماسه گرفت و نقش جبین زد نی که فقط خطبه‌ات به کوفه کمین زد زلزله‌اش کاخ شام را به زمین زد هیمنه‌ها شد غبارِ همت زینب با تو ستون حرم به جای خودش ماند با تو حرم باز روی پای خودش ماند بیرق شیعه در اعتلای خودش ماند شامِ جهالت در انزوای خودش ماند کرببلا مانده از امامت زینب امر به صبرت نمود حکم برادر تا که نبیند جهان تلاطم حیدر امر به صبرت نمود ورنه مُسَخر پیش شکوه تو بود آنهمه لشکر چشم علمدار بر شهامت زینب ماندی و خورشید از غبار برآمد از نفست تیغ آبدار برآمد قلب فشردی و لاله‌زار برآمد بر سر نخل حسین بار برآمد تازه شروع می‌شود قیامتِ  زینب کوفه‌ی بیچاره تا نهیب تو را دید شام در آتش شد و لهیب تو را دید بیرق طوفانی‌ات شکیب تو را دید کرببلا فتحِ عنقریب تو را دید حضرت نهج‌البلاغه حضرت زینب آه که سرنیزه‌ای غریبِ تورا برد داد که سنگی لبِ حبیبِ تورا برد پیرهنی پاره شد نصیبِ تورا برد ضربه‌ای آوای یامُجیبِ تو را برد کرببلا گریه کن به غربت زینب غزّه بمان روی پا که می‌رسد از راه لحظه پیروزی‌ات که نصرُمن‌الله غزه بمان اندکی که آتش این آه می‌زند آتش به ظلم و ظالم و گمراه غزّه توسل نما به نصرتِ زینب حسن لطفی https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم گریه‌ی عشاق برای هم است سینه‌شان تنگِ صدای هم است آنچه دلِ ایل مرا می‌بَرَد گیسویِ در باد رهایِ هم است عاشق و معشوق یکی می‌شوند عشق در این بزم بجایِ همه است هرچه که دارند به هم می‌دهند هرچه که دارند به پای هم است یک شبه تا قرب تو را می‌بَرَد عشق پَرِ قرب خدای همه است عشق اگر نغمه‌ی روز و شب است هرچه که  دارد همه از زینب است بر تنِ این دشت که باران نشست نور دمید و تبِ طوفان نشست تا به ابد هیچ پشیمان نشد آنکه سر راهِ کریمان نشست دید که در پای علی عاشقیم بر سرِ ما مرغِ سلیمان نشست راه نشان داد و دلم پر گرفت رفت نجف گوشه‌ی ایوان نشست مژده‌ی جبریل چه بود از شعف حمدِ خدا بر لبِ سلطان نشست گفت که پیغمبرِ عشق آمده حضرتِ زهرای دمشق آمده اینکه شده خاک تو از احترام قامت عشق است علیه‌السلام گرچه ندیدند تو و سایه‌ات سایه‌ی تو بر سرِ ما مستدام ملتفتِ بابِ تو پیغمبران ملتمس نافله‌هایت امام مجمع انوارِ جلال و جمال جلوه‌ی ذاتیِ خدا را تمام خادمِ تو حضرت باب‌الحسین چادرِ تو زینتِ بیت الحرام مُلک و مَلک مات خروشِ تو است بیرقِ عباس به دوش تو است پیش پرت سِیرِ سماوات هیچ بین دلت جز حرم ذات هیچ پیش نمازِ شبِ خاکیِ تو هرچه که طامات و عبادات هیچ پیش تو و هدیه‌ی قربانی‌ات خیریه و خدمت و خیرات هیچ آنهمه طوفان که ندیده است نوح پیشِ قد عمه‌ی سادات هیچ هرچه که غم دیده زمین و زمان پایِ غمِ پیر خرابات هیچ آمده‌ای کوفه پشیمان کنی شام به یک صاعقه ویران کنی نامِ تو را ای دلِ دریا سرشت در وسط معرکه باید نوشت حضرت زهرایِ پس از فاطمه ای نفست بیت علی را بهشت زنده‌ی تو هفت حرم های ما خاک درت مسجد و دیر و کنشت هم حرمت هم حرم کربلا ساخته شد از دلِ ما خشت خشت من بفدای قلم شاعری آنکه از الطاف نگاهت نوشت: "خواست که غم دست تو بندد ولی غم که بُوَد در برِ دُختِ علی قامت تو قامت غم را شکست دخت علی را نتوان دست بست" تا که نیافتد به رویت آفتاب بر سر نیزه سر عباس هست بر جگرت قبل حسینت زدند آنهمه تیغی که به یکجا نشست قطره‌ی خونی که به دوشت چکید از سرِ بر نیزه ، دلت را گسست تا به ابد بر سر خود می‌زند چوبه‌ی محمل که سرت را شکست سنگ از این ، چوب از آن خورده‌ای جای همه زخم زبان خورده‌ای * دوبیت از استاد موسوی گرمارودی حسن لطفی https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم یا که از عشق مگو یا که جگر را بتراش خَم اَبرو بکش و قرص قمر را بتراش از علی دَم بزن و تیغِ دوسر را بتراش مژه را تَر کن و با خطِ مُعلی بنویس هرقدر می‌شود از حضرتِ مولا بنویس دید حق ، معرکه شمشیر زنی کم دارد دید میدانِ بلا شیرزنی کم دارد دید پیغمبرِ تکبیر زنی کم دارد آنکه کم بود در این خانه فقط زینب بود آنکه باید برود تا تَهِ خط زینب بود پس ، پس از فاطمه تصویرِ خدا زینب شد فاطمه ضرب درِ شیر خدا زینب شد صاحبِ مجلسِ تفسیرِ خدا زینب شد مُحرمِ عشق بخوان مَرحم هر درد آمد مَرد می‌خواست خدا  مَرد تر از مَرد آمد شانه‌ای آمده تا بارِ بلا را ببرد قامتی آمده تا کرببلا را ببرد چادری آمده تا آلِ عبا را ببرد فاطمه‌وار نوشتند حسین آمده است شصت و نُه بار نوشتند حسین آمده است آمده تا که نبیند همه را اِلا یار آمده تا برود سایه به سایه با یار سایه هم دورتر و دورتر از او تا یار... هیچ کس نیست در آفاقِ تماشاییِ او نیست مانند برای دل زهرایی او جای گهواره‌ی او قلبِ حسین است حسین دلِ آواره‌ی او قلبِ حسین است حسین و فقط چاره‌ی او قلب حسین است حسین ماه و خورشید نَه بر محور او می‌چرخند  شش برادر همه دورِ سرِ او می‌چرخند ماند تا بشکند او خطِ ستم را تنها ماند تا جمع کند اهل حرم را تنها تا که بردارد از این خاک عَلَم را تنها ماند تا چادرِ خود را بتکاند زینب کوفه را بر سرِجایش بنشاند زینب خطبه‌ای خواند که از شام بجز نام نماند نامِ او ماند به تاریخ ولی شام نماند خطِ خون زنده شد و خِطّه‌ی دشنام نماند گفت در شام که اسلامِ علی می‌ماند به رویِ مأذنه‌ها نامِ علی می‌ماند همه رفتند ولی سنگرِ او دست نخورد به پَرِ بیرق آبِ آور او دست نخورد به رَدِ سایه‌ای از معجرِ او دست نخورد آه یک روزه عطش دور و برش را سوزاند خواست آهی بکشد غم جگرش را سوزاند خواهری بود که  بی  پنج برادر  بود و با حرم در وسط آنهمه لشگر بود و دید در خیمه‌ی آتش‌زده دختر بود و یک نفر بود و هرآنکس که نمی‌زد می‌زد بشکند دست حرامی چقدر بد می‌زد... تپشِ ما نَفَسِ ما قلمِ ما زینب قدم ما دو دمِ ما علَم ما زینب شرف ما نجف ما حرم ما زینب ما مسلمان شده‌ی غیرت زینب هستیم بنویسید که ما ملت زینب هستیم حسن لطفی https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم آتشم آتشی از سمت سحر شعله‌ام شعله‌‌ای از شمس و قمر هوهویَم هوهویِ یک تیغِ دوسَر نعره‌ام نعره‌ای از عمقِ جگر "ها علی بشر کَیفَ بشر که بشر می‌شود اینگونه مگر؟* مثل یک قایقِ طوفان زده‌ام مثل یک شیشه‌ی باران زده‌ام مثل یک دست به دامان زده‌ام که خوش این فال به دیوان زده‌ام آمده جانِ علی جانِ نجف حضرتِ زینبِ سلطانِ نجف به جلال و جبروتش سوگند به کمال و ملکوتش سوگند به قمات و به قنوتش سوگند به ثُبات و به ثبوتش سوگند نورِ ثارالَهِ زهرا و علیست باء بسم‌الله زهرا و علیست باز زهراست که مولا شده‌است یا علی هست که زهرا شده‌است چه در این قاب هویدا شده‌است که حسن غرقِ تماشا شده‌است جَبلُ الصَبرِ دو دونیا زینب سومین معنیِ زهرا زینب جلوه در جلوه تنزُل دارد نور در نور تسلسل دارد مصطفی در بغلش گُل دارد فاطمه هست ؛ تامل دارد روز اول به خدا گفت بَلا اِنَماالعِشق هوالکرببلا ذوالفقاری که دو دَم دارد اوست آنکه خود هفت حرم دارد اوست شاه دُختی که عَلَم دارد اوست آنکه از صبر قدم دارد اوست به عُلُوَش که تمام دین است نام زینب چقدر سنگین است زینبی هم قدمِ ثارالله زینبی با عَلَمِ ثارالله معنیِ محترمِ ثارالله در حجابِ حرم ثارالله "زینبی سایه به سایه با دوست سایه هم دورتر از او تا دوست" نَفَس او دو هَجا بود: حسین زینب اینگونه دوتا بود: حسین با حسینش همه‌جا بود: حسین هم حسن هم بخدا بود: حسین تاکه او هست سری خَم نشود سرِ مویی زِ علی کم نشود کیست او راویِ راه سه امام کیست او خطبه‌ی پولاد و پیام کیست او شیرِخدا در احرام کیست او معنیِ ویرانیِ شام کیست او بیرقِ غیرت باشد قسمِ حضرت حجت باشد شب که تا تربتِ مادر می‌رفت هر قدم با سه برادر می‌رفت پیشِ رو حضرت حیدر می‌رفت زود عباس جلوتر می‌رفت نور جز نور از این آیه ندید سایه‌اش را زنِ همسایه ندید بارَش از کوه کمر می‌شکند داغش از مَرد سپر می‌شکند بال او از همه پَر می‌شکند زینب است او و مگر می‌شکند؟ رفت از کوفه جگر درآورد رفت از شام پدر درآورد کربلا دید پَرَش تیر کشید پایِ گودال سَرَش تیر کشید بی حسینش کمرش تیر کشید نیزه‌ای زد جگرش تیر کشید کربلا دید اسیرش کردند آه یکروزه چه پیرش کردند *سلیمان امیـنی تبریزی ✍حسن لطفی https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم سِر علی سِتر علی سُکر علی راز علی همه‌ی حرف خداوند از آغاز علی گفت معراج علی آنهمه اعجاز علی در حرا یاکه حرم باز علی باز علی از علی گفتم و گفتند که اما زینب نقطه‌ی با علی و نقطه‌ی زهرا زینب پنج تَن می‌شود اینگونه مجسم : زینب همه از جَدّ و اُم و اَب همه باهم زینب پنج تَن نقطه شده تا بنویسم زینب پنج نقطه زده‌ام تا بزنم دَم زینب نامِ او اول علی بعد ، علی زینب شد آیه‌ی اعظم علی آیتِ عُظمی زینب واژه‌ای کو که کُنَد شرح و بیان بانو را قلمی کو که نویسد به زبان  بانو را که چُنین خاک ندیده است چُنان بانو را که جهان حیرتِ محض است جهان بانو را فاطمه باید از این نام بگیرد پرده بسکه در فهمِ جهان هست معما زینب از همان روزِ تولد نظرش گفت حسین بین آغوشِ همه چشمِ تَرش گفت حسین مادرش گفت حسین و پدرش گفت حسین از دلش گفت حسن از جگرش گفت حسین همه دیدند حسن را به حجاب و غیرت همه دیدند حسین است سراپا زینب آمده تاکه ببینند غمی جاری را آمده تاکه بگوید به بلا آری را به سرِ دوش کشد بیرقِ بیداری را تا به عباس دهد درسِ علمداری را آمده تا بنویسند پس از اعجازش کربلا کربُبلا گشت ولی با زینب معنیِ محض شهود است که آرایه ندید عینِ نوری است پسِ پرده که پیرایه ندید سایه‌ی روشن او را زنِ همسایه ندید غیرِ عباس و حسینش به سرش سایه ندید بعد از آن خطبه شد و خطبه‌ی او تیغِ دو دَم بعد از آن خصم خس و پهنه‌ی دریا زینب فاطمه رفت  ولی نه دلِ خانه او بود جایِ زهرا همه شب  شمعِ شبانه او بود سه امام‌اند به گِردش که بهانه او بود سپرِ هر سه در آن ظلمِ زمانه او بود مادری کرده برای سه امامش جا داشت که  بگویند به او اُمِ ابیها زینب زیرِ دینش همه مدیون بلاءِ زینب کعبه تا کرببلا زیر لواءِ زینب زنده شد دینِ خدا پس به خداءِ زینب باء بسمِ لله ما هست زِ باءِ زینب اول فاتحه شد آخر نامش یعنی  مانده قرانی اگرمانده به یک یازینب مثل یک آه بلند آه که جانکاه گذشت عمرش اندازه‌ی پنجاه و چهار آه گذشت با حسین و حسنش آه چه کوتاه گذشت کَس نفهمید چه بر او همه‌ی راه گذشت همه‌ی راه بجای همه او خورد زمین همه‌ی راه سپر بود به هرجا زینب آن پیمبر که به هنگام سخن گریه کُنَد گفت هرکس به غمِ زینب من گریه کُنَد می‌بَرد گرچه  به یک پلک زدن گریه کُنَد اَجر آنکه به  حسین و به حسن گریه کُنَد در حدیث است که فرمود برای فَرَجَم هفت دفعه قسم ماست به عُلیا زینب روضه‌اش بود که دیدی کفنش را بُردند ناله‌اش بود چرا پیرهنش را بُردند تیغ‌ها زودتر از نیزه تنش را بُردند خورجین‌ها سرِ دور از بدنش را بُردند همه را بُرده ولیکن به تو سوگند نرفت نخی از  مقعنه‌ی عصمتِ کبری زینب حسن لطفی https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم بنویسید خداوند و پس از آن زینب بنویسید علی در دلِ میدان : زینب بنویسید که زهراست در ایمان زینب بنویسید حسن بعد حسن جان زینب بنویسید حسین است بقرآن زینب بنویسید که ای جان سَنَ قربان زینب نام تو می‌برم و کرببلا برخیزد شیرزن می‌رسی و شیر خدا برخیزد چه قیامی بشود فاطمه تا برخیزد حق بده عرش اگر پیشِ شما برخیزد گِرد گردِ کرمت دست دعا برخیزد سلطنت کُن به همه دخترِ سلطان زینب نعره تو هیمنه تو خطبه‌یِ بنیان کَن تو رعد تو صاعقه تو معنی سوزاندن تو برق تو تیغ تو و فاتحه‌ی دشمن تو مَرد تو کوه تو و حیدرِ بی جوشن تو شمع تو آینه تو گریه‌ی بی شیون تو بنویسید فقط هیبتِ طوفان زینب تو قدم می‌زنی انگار عَلَم می‌کوبند پشتِ تو اکبر و عباس قدم می‌کوبند کاخها را به سرِ آلِ ستم می‌کوبند کوفه تا شام همه بر سرِ هم می‌کوبند بیرقِ کیست که بر اوجِ حرم می‌کوبند کوفه تا شام کُنَد یک تنه ویران زینب کاش می‌شد که فقط از تو فقط بنویسم با تبِ عشقِ تو تا آخرِ خط بنویسم زورَقی باشم و از جذبه‌یِ شط بنویسم من که باشم بنویسم که غلط بنویسم باید از شورِ شهیدِ حرمت بنویسم می‌نویسم که تویی شمعِ شهیدان زینب غرق در دود زمین بود که بارانی شد باز شد بابِ شهادت حرمت بانی شد سپرِ تو ، نه فقط سینه‌ی ایرانی شد مرد این جاده رزمنده‌ی افغانی شد هرکه شد جَلدِ حریم تو سلیمانی شد تشنه بودیم و شدی ریزشِ باران زینب آمدی تا که به خورشید بخوانی ما را آمدی تا به حُسینت برسانی ما را دستِ ما گیری و تا او بکشانی ما را چادرت را بتکانی بتکانی ما را چو غباریم به صحنت بنشانی مارا گریه داریم بخوان یادِ عزیزان زینب آه گفتی که نیایید تنش را نبرید مادرم می‌نگرد پیرهنش را نبرید نیزه ها صبر کنید و بدنش را نبرید لااقل زود عقیقِ یمنش را نبرید به اسارت من و اطفال و زنش را نبرید ای امان از دلِ تو ، آی پریشان زینب حسن لطفی https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم یارب برسان بر سر او شاه نجف را آن کس که نشان داد به ما راه نجف را ای عشق بدم نفحه‌ی درگاه نجف را ای شوق ببین شعله‌ی جانکاه نجف را باید دم ایوان نجف گفت که زینب تبریک به سلطان نجف گفت که زینب زینب بنویسید و بخوانید حسین است زینب همه‌ی عمر بدانید حسین است این محمل عشق است بمانید حسین است این نقش مبارک بنشانید حسین است تکرارِ حسن یا که به تکرار، حسین است می‌گفت علی: فاطمه، انگار حسین است آنقدر در اوج است به کس کار ندارد همسایه‌ی دیوار به دیوار ندارد جز لطف و عنایات حسن‌وار ندارد پیغمبر عشق است که انکار ندارد یک شیرزن از بیشه‌ی احرار رسیده ای کرببلا حیدر کرار رسیده وقتی که قرار است تو باشی همه هستند با تو همه سوگند که با فاطمه هستند آری همه حیران چنین عالمه هستند عشاق به دنبال تو در زمزمه هستند ای حضرت زهرای علی جان سَنَ قوربان ای اُمِّ ابیهای علی جان سن قوربان ای خطبه‌ی تو کوه شکن سیل دمادم این نعره‌ی تو بر سرشان مرگ مجسم عظمایی و اعلایی و علامه و اعلم ای کعبه  و ای قبله و ای قلب معظم قلب تو تپش‌های قبیله است مگر نه عالم همه در دست عقیله است مگر نه گیرم که یزید است کنار تو قلیل است یا ابن زیاد است ! فقط ابن علیل است گیرم که بُوَد شام به پای تو ذلیل است هرچند که در چشم تو هر زخم جمیل است باید که تو تکمیل کنی کرببلا را رفتی که تو تعطیل کنی شام بلا را باید که ببینیم علی‌وار رسیدن از کاخ ستم ریشه‌ی صد ظلم کشیدن تا یاد بگیریم مبارز طلبیدن آن حجم بلا دیدن و انگار ندیدن باید که فقط از دمِ تو یاد بگیریم حقِ علی از اینهمه بیداد بگیریم نه وقت تعلل، وَ نه هنگام شتاب است این صبر علی صبر نه، آیات عذاب است بازیچه‌ی ما فاتح و سجیل و شهاب است تا چشم گشایند تل آویو خراب است امضاء زده  آرامش ما مرگ شما را ای ظلم بچش وعده‌ی شمشیر خدا را میراث حرم چادری از جنس بهشت است هر رشته‌ی این روسری از نور سرشته است آری حرمت  از دل ما خشت به خشت است در کرببلا نامِ تو را عشق نوشته است تلفیق حسین و علی و فاطمه از توست بین‌الحرمین آنچه که دارد همه از توست ما خیس‌ترین زائر باران شماییم مدیون نفس‌های شهیدان شماییم در زینبیه بر در ایوان شماییم بیهوده نبوده است پریشان شماییم وقتی که پریشان تو شد خون خدا هم شرمنده تنهایی تو کرببلا هم ای ابر بباران به پریشانی زینب ای باد بسوز از دل طوفانی زینب خونآبه شو ای اشک زِ حیرانی زینب از بی‌کسی و بی سر و سامانی زینب از تیغ  نه... از داغ جوان بود  که اُفتاد ای وای عزیزت نگران بود که اُفتاد (حسن لطفی ۴۰۳/۰۸/۱۶) https://eitaa.com/Maddahankhomein