eitaa logo
مجمع الذاکرین خمین🎤
1.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
376 ویدیو
228 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
صدای زخمی بیا ودرد دلم را دوباره درمان کن! مسیرسخت مرا بانگاه آسان کن! صدای زخمی خودرا به گوش من برسان «مراز نیزه به یک یا اُخیّه مهمان کن»! دلم گرفته برادر، برای خواهر خویش بیا و باز تلاوت کلام قرآن کن! اگرچه سنگ زنندت بخوان ودشمن را زمعجزات نفس های خودپشیمان کن! هلال یک شبۀ من،که گفته رویت را به پشت دراین شام تار پنهان کن! به اشک چشم یتیمان کسی نظر نکند گهی نگاه زنیزه به اشک طفلان کن! تمام دور وبَرم پُرشده زنامحرم نگاه تُند براین اهل نامسلمان کن! حدیث غُربت مارا همیشه می خواند حسین من به«وفایی» نگاه احسان کن! https://eitaa.com/Maddahankhomein
صدای راز و نیازی ز طور می‌آید نوای گریه ز جانی صبور می‌آید سری به کنج تنور است و موسی عمران برای دیدن او سوی طور می‌آید فرشتگان همه نزدیک این سرند ولی صدای گریه و زاری ز دور می‌آید طنین بال ملائک رسد، مگر جبریل به سوی آیه‌ی الله و نور می‌آید قیامتی شده برپا از این همه اندوه که بیم خاستن نفخ صور می‌آید سر حسین به دامان مادرش زهراست نوای واولدا از تنور می‌آید دلی شکست ز پهلو شکسته‌ای کاین‌سان صدای ریزش جام بلور می‌آید برای عرض ارادت «وفائی» از ره دور به آستان سلیمان چو مور می‌آید ✍ https://eitaa.com/Maddahankhomein
نمازعشق بخوان حسين غريبم ،كه سخت دل گيرم نگاه كن كه زداغت ،چه خسته و پيرم به رحل نيزه توقرآن بخوان ،عزيز دلم كه باز از نفس اطهرتو جان گيرم چه غافل ند چنين مردمی كه پندارند به سنگ كينه ی خود می كنند تحقيرم بخوان مفسر قرآن،« لِيُذهِبَ عَنكُم» بخوان و شرح بده آيه ای ز تطهيرم بخوان «ولّيكم الله»را،كه تا از جهل كسی دگر نگشايد زبان به تكفيرم كمان ابرويت از سنگ شاميان بشكست دگرمخوان كه غمت می زند به دل تيرم مخوان كه خون ز گلويت به نيزه می ريزد قسم به قطره ی خونت زعمرخود سيرم فرشتگان به تو کردند اقتدا ، ازعرش نمازعشق بخوان با صدای تكبيرم چگونه باتو بگويم كه غيرت اللهی كشيده ديده ی نامحرمان به تصويرم نوشته است«وفایی»به اشك خونين اش كه من رضا به رضای خدا و تقديرم http://eitaa.com/Maddahankhomein
به خون نشسته چرا ای حسین من رویت؟! سفیدتر ز سپیده شده چرا مویت؟! هلال من که غروب تو زود و خونین بود کبود گشته چنان روی مادرم رویت نسیم چون که به تو می‌رسد شود خوشبو شمیم باغ جنان می‌وزد ز گیسویت به روی نیزه سرت را به کوفه می‌بینم ز کربلا دل من بوده در تکاپویت بخوان دوباره تو قرآن که جان دهد بر من صدای روح نوازی ز لعل دلجویت وضو ز خون جبین می‌کنم در این محمل نماز عشق بخوانم به طاق ابرویت اگرچه بر سرنیزه نمی‌رسد دستش سه‌ساله دختر تو می‌کند چو گل بویت مکن نهان رخ خود را هنوز فرصت هست که چند لحظه ببینم جمال نیکویت به هر کجا که رَوی ای گل سر نیزه در این سفر دل زینب بُوَد پرستویت به جان زینب خود کن عنایت و کرمی که عاشق است «وفائی» به دیدن کویت ✍ https://eitaa.com/Maddahankhomein
ای زمین و آسمان مبهوت ایمانت حسین شد فضای کوفه عطرآگین ز قرآنت حسین ای فروزان‌آفتابم گر هلالت خوانده‌ام دیده‌ام یکباره شد مبهوت و حیرانت حسین سخت دلتنگ است زینب، ناطق قرآن بخوان تا شود آرام دل از صوت قرآنت حسین کی شود گرد و غباری مانع از تابیدنت گر شده خاکستری رخسار تابانت حسین چشم در چشم من و طفلان خود داری هنوز صف زده مژگان اشکی روی دامانت حسین تا کنی این کاروان را رهبری از روی نی رهبر بیداری و باز است چشمانت حسین باتو گرم گفتگو بودم که ناگه از ستم سنگ زد سنگین‌دلی بر روی رخشانت حسین لب گشا حرفی بزن با دختر گریان خود تا نکرده جان خود را او به قربانت حسین همنوا با ناله‌های من "وفائی" روز و شب می‌شود با اشک و گریه مرثیه‌خوانت حسین ✍ http://eitaa.com/Maddahankhomein
دوگل امان وداد از بیداد ای دل بزن از سینه ام فریاد ای دل دوگل برخنجر گل بوسه دادند یکی زینب یکی سجاد ای دل گریه می کرد کسی که مثل زهرا گریه می کرد میان دشت وصحرا گریه می کرد به یاد لاله های پرپر دین تمام عمر خود را گریه می کرد غم نامه امامی که در اندوه و الم ماند هزاران گل به خاک از دیده افشاند اگر می دید آبی گریه می کرد زسوز جان خود غم نامه می خواند https://eitaa.com/Maddahankhomein
201.6K
نوحه شهادت حضرت سجاد علیه السلام امیر قافله امشب اگر دل ما، غمدیدگان غمین است در سوک ودرعزای، سیدساجدین است مدینه شد کرب وبلا واویلا واویلا مهدی بود صاحب عزا واویلا واویلا خون گریه کن دل من،ازسوز غربت او که سرنهد امام، باقر به تربت او مدینه شد کرب وبلا واویلا واویلا مهدی بود صاحب عزا واویلا واویلا گذشت عمر پاکش، به گریه وناله کسی که داشت در دل، هفتاد داغ لاله مدینه شد کرب وبلا واویلا واویلا مهدی بود صاحب عزا واویلا واویلا آن کس که بعد بابا، امیر قافله بود برگردن وبه پایش،آثار سلسله بود مدینه شد کرب وبلا واویلا واویلا مهدی بود صاحب عزا واویلا واویلا مسموم زهرکین شد،آن رهبر عقیده کسی که با قیامش،حماسه آفریده مدینه شد کرب وبلا واویلا واویلا مهدی بود صاحب عزا واویلا واویلا رفت آن که داده بوسه، برحنجر بریده کسی که دیده برنی، هجده سربریده مدینه شد کرب وبلا واویلا واویلا مهدی بود صاحب عزا واویلا واویلا https://eitaa.com/Maddahankhomein
پاسدارنهضت در تمام عمر،از نا له نوایی داشتم دردل غرق نوايم، نينوایی داشتم سينه ام از داغ گل ها،پاره پاره بود و باز درميان سينه ی خودكربلایی داشتم بار سنگين غمت ،كرده كمانم ای پدر بعد تو ،هردم به جان تير بلایی داشتم روزهایی كه سرت، ای كعبه ام بر نيزه بود برنماز عشق خود قبله نمایی داشتم زير زنجيرگران ،با ياد زخم پيكرت روی ناقه، گريه های بی صدایی داشتم درميان سنگ های شاميان ازبام ها بهرحال عمه ام، برلب دعایی داشتم برتن صدچاك وعريان تو ناله می زدم هرزمان درپيش چشمم بوريایی داشتم من به يادكام عطشان توای روح حيات دركنارآب ها، بزم عزایی داشتم پاسدارنهضت تو بوده ام ،با گریه ام درهمه جا ناله ی عقده گشایی داشتم سال ها بيمار تو بودم وليكن عاقبت دردل از زهر ستم ،گردشفایی داشتم صد هزاران چون«وفایی»درعزايم سوختند دردل هرعاشقی، محنت سرایی داشتم @Maddahankhomein
آئینۀ تقوا این امامی که چنین سلسله برپادارد به خداوند قسم دست توانا دارد گرچه ازگردن آزردۀ اوخون ریزد درره عشق دل و جان شکیبا دارد چهره اش سرخ شده گرچه زخون جگرش نورتوحید درآئینۀ تقوا دارد آسمان ز آتش آه دل او می سوزد ناله اش سخت اثر در دل خارا دارد اشک برغربت وتنهایی او می ریزد این هلالی که سرنیزه تماشا دارد لحظه هایش همه پرشورتراست ازشب قدر برلبش زمزمه ای داردو احیا دارد درره دوست به تقدیرخداوندرضاست باخداوند توگویی سرسودا دارد گاه برعترت یاسین نگهش دوخته است گه نظر برسرببریدۀ بابا دارد شامیان! شرم نکردیدزحق؟برسرتان آسمان گرکه شرربار شودجادارد هرچه خاکستروآتش به سراو ریزید شمع ازسوختن خویش چه پروا دارد هیچ دانید چه کس زیر غل وزنجیراست آن که اعجازازاوعیسی وموسی دارد هرکه امروز«وفایی» زغمش گریه کند چه غمی دردل خودازغم فردا دارد @Maddahankhomein
240.1K
سفیرمکتب ای پدرخوش آمدی بـه گـوشۀ ویرانه توشدی شمع من و من شده ام پروانه ای امید جان من بابا توشدی مهمان من بابا یا اب المظلوم یااب العطشان (2) ازچه غرق خون شدی مگرچه دیده ای پدر من نفس بـریـده و توسربـریـده ای پدر جان به قربان سرت بابا کی بریده حنجرت بابا یا اب المظلوم یااب العطشان (2) گرجه زخمی وکبود ازاثـرجفـاشـدم من سفیر کوچک قیـام کـربلاشـدم من سفیر مکتبم بابا من حسینی مذهبم بابا یا اب المظلوم یااب العطشان (2) شده چون روی کبودم رخ لاله گون تو بوسه می زنم به پیشانی غرق خون تو گرچه درمرارتم بابا غرق درزیارتم بابا یا اب ‌المظلوم یااب العطشان (2) ای فـدای همـۀ سـوزتووتـاب تبت اثرچوب ستم مانـده چـرا روی لبت بوسه گیرم زلبت بابا جان دهم درطلبت بابا یا اب المظلوم یااب العطشان (2) بانگاهت چه شودمژده بـه دختـربدهی می دهم جان که مرا به آسمان پربدهی دخترخود رادگربابا باخودت امشب ببربابا یا اب المظلوم یااب العطشان (2) @Maddahankhomein
آرام گریه کن آخرکمی بخواب چرا گریه می کنی با سینۀ کباب چرا گریه می کنی با ناله نبض توچقدرکُند می زند با بغض درگلو نفست تُند می زند آه ای رقیه، جان من آرام گریه کن آهسته درسکوت دل شام گریه کن با گریه های خویش قیامت بپا مکن با ناله اینقدر پدرت را صدا مکن ترسم برای گریۀ تو سر بیاورند این جان مانده را زتنت در بیاورند ای وای من که محشرکبری شروع شد بار دگر قیامت عظما شروع شد آرام شو ز گریه وشیون رقیه جان بابا رسیده با سر بی تن رقیه جان روپوش را زچهرۀ بابا تو پس بزن جانت به لب رسیده شمرده نفس بزن ازگریه های خویش به بابا سخن بگو از آنچه دیده ای تو به صحرا سخن بگو یکدم به سیل اشک روانت امان مده رخسارۀ کبود به بابا نشان مده بوسه زدی به لعل لب ازجا بلند شو دیگر بس است دیدن بابا بلندشو عمه چرا صدای تو دیگر نمی رسد غمناله ات به گوش من آخر نمی رسد عطر گلی شنیدی وبیهوش گشته ای حرفی نمی زنی وتوخاموش گشته ای درگوش باب خویش چه گفتی که پر زدی مارا گذاشتی وتو ساز سفر زدی پرپر شدی وطاقت هجران نداشتی بر روی داغ های دلم غم گذاشتی بگذار تا بگریم وکوته سخن کنم این نیمه شب برای تو فکر کفن کنم بردوش اهل بیت سه ساله بلند شد خاموش شد«وفایی» وناله بلند شد @Maddahankhomein
سربی بدن آن شب که نگاهش به سربی بدن افتاد ناله زد ویادش زتن بی کفن افتاد فریاد زدای عمه ببین باب نکویم یکبار دگرگوشۀ چشمش به من افتاد ازنالۀ اوشد همه آفاق پرازغم آتش به سراپردۀ بیت الحزن افتاد وقتی که نگاهش به سر غرقه بخون بود چون مرغک بی بال به پرپر زدن افتاد چون شمع شب افروز شرر داشت دل او پروانه صفت سوخت وازسوختن افتاد دیدند که دُردانۀ سالار شهیدان جان دادزداغ وپدروازسخن افتاد با داغ رقیه دل شب اوشب امّ مصائب یکبار دگر درغم ورنج ومحن افتاد دیگر مگو ازاین غم جان سوز «وفایی» بس کن که شرر بر دل هر مرد وزن افتاد @Maddahankhomein