eitaa logo
🎤 مجمع الذاکرین خمین
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
355 ویدیو
220 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 👋بامابروزباشید.👌 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زمینه جامانده اربعین.mp3
6.71M
زمینه جامانده اربعین.. لیاقت نداشتم آره خوب نبودم پیش چشمای مولا محبوب نبودم دل من سیاه بود که روزم سیاهه ولی چند روزه چشمم آقا براهه اربعین اومدو....هنوز ایرانم دورم از تو آقا....ببین حیرانم کاری کن برام حسین.... کربلا میخوام حسین.... یاده قتلگات داره... میباره چشام حسین.... اللهم ارزقنا کربلا کربلا.. چه شبهایی داشتیم توی جاده ی تو همه نوکرا مست و دلداده ی تو.. نوا می گرفتیم یاده بی بی زینب توی موکبا روضه بر پا بود هر شب حالا من موندمو.....یه عکس گنبد من توی روضه مو....رفیقم اومد.. اربعین اومدو....هنوز ایرانم دورم از تو آقا....ببین حیرانم دلتنگم آقا حسین... به امام رضا حسین... انقده میگم حرم.. تا بگی بیا حسین... اللهم ارزقنا کربلا کربلا.. @Maddahankhomein
صف گذرنامه انتهای صفِ گذرنامه ایستاده به فکر این هستم کار و بارم اگر که جور شود زائرِ روز اربعين هستم گرچه خیلی شلوغ اما خُب این شلوغی به عشق می اَرزد در دلم شورشی شده بر پا پُشتَم از شوق وَصْل می لرزد من نه تنها، در اين مكان هستند كودک و نوجوان و پیر حتی.. هر کدام از عشیره ای هستند تُرک و کُرد و لُر و بلوچ اینجا می نِشینم که نوبتم بشود با خودم گویم اصلاً ای آقا گر گذرنامه هم نشد ممکن.. کارت ملی که هست، شُکر خدا باید امسال زائرت بشوم کرده مادر دعا میانِ نماز گفته میخواهد از رقيّه تو تا بیایم به کربلای تو باز مثل اینکه رسیده نوبت من می رَوَم تا به کارها بِرسم همه اینها بِخاطر حرم است نَکند من به کربلا نَرسم با اُميد آمدم در اين دفتر نا اُميدم نَكن مرا آقا وعده‌مان روز ٢٠ ماهِ صفر می‌رسم از نجف به کرببلا اللهم ارزقنا زیارت الحسین فی یوم الاربعین... @Maddahankhomein
دوبیتی_زبان حال حضرت زینب(س)-اربعین خودم دیدم گلم را سر بریدن لباس یوسف من را دریدن خودم دیدم علیِ اکبرش را دراین صحرا به خاک و خون کشیدن خودم دیدم اَقاقی گشت پرپر تو گویی نیز باغی گشت پرپر سرش پرخون، دو دستانش بُریده وَ چشم مستِ ساقی گشت پرپر خودم دیدم که قاسم روی خاک است تنش هم غرق خون و چاک چاک است خودم دیدم زِ تل عبداله اش را.. که روی پای مولایش هلاک است خودم دیدم تمام صحنه ها را علیِ اصغر و تیر جفا را نه تنها قلب مولا و ربابه.. غم اصغر شرر زد کربلا را خودم دیدم حسینم لاله گون بود لبِ تشنه، لبِ دریای خون بود خودم دیدم میانِ قتلگاهش.. که تیر و نیزه از جسمش برون بود خودم دیدم تنِ شَه از قفا شد تمامِ یار و اصحابش فدا شد خودم دیدم که آخِر پیش زهرا سرش هم بر سرِ سرنیزه ها شد منی که دیده بودم در مدینه شرار آتش و مسمار و سینه ولی حالا میانِ کربلا زد.. به اهل و خیمه آتشها زِ کینه منی که دیده بودم خون جگر را میانِ تشت، لخته لخته خون ها پس از اَندوهِ کوفه آه..دیدم به بزم شام تشت و رأس مولا @Maddahankhomein
یکی آورده با خود گریه‌های گاه‌گاهش را یکی در کوله‌بار کهنه‌اش بار گناهش را یکی پیداست عمری خادم این آستان بوده یکی هم بعد عمری تازه پیدا کرده راهش را یکی در هر قدم هُرم نفس‌ها را بغل کرده یکی در حسرت راهی شدن سرمای آهش را یکی نذر شما کرده‌ست چندین گوسفندش را یکی وقف شما کرده‌ست تنها سرپناهش را بسوزان چهره‌ام را آفتاب داغ! اربابم... خبر دارم که می‌بخشد غلام روسیاهش را ببین موکب به موکب می‌شود تسخیر او قلبم چنان ملکی که پیدا کرده باشد پادشاهش را به هم می‌ریزد آری نظم نفرت‌آور دنیا امیر عشق تا آماده می‌سازد سپاهش را قدم‌ها محکم‌اند و عزم‌ها راسخ، چه غوغایی نمی‌بندد شهادت تا قیامت شاهراهش را و در دیدار آخر مادرم با گریه می‌خندید و من آورده‌ام تا کربلا با خود نگاهش را شاعر: https://eitaa.com/Maddahankhomein
😔 کاش پای دل من هم به نوایی برسد اربعینی، حرمی، کرب و بلایی برسد آری؛ آقاتر از آنی تو که راهم ندهی دارم امید که از دوست ندایی برسد 🕌 🌷 💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠 https://eitaa.com/Maddahankhomein
🌷😢 گداے عشق تو از هرڪسے ڪه پا بخورد تورا ڪه داشتہ باشد غمِ چہ را بخورد تمام دغدغہ‌اش حسرٺ همین جملہ‌سٺ خدا کند که مسیرم اربعین بہ ڪربلا بخورد 💚 🏴😢 💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠 https://eitaa.com/Maddahankhomein
🔖پیروان مهدی دنیا بداند با ولایت بیعت ماست خدمت براه دین و ملت غیرت ماست اکنون تلاش ما بود بهر حقیقت جانبازی ما در ره حق عزت ماست وقتی که در راه شرف پرچم گرفتیم حبل المتین عشق را محکم گرفتیم ما در تلاش و در جهادی عاشقانه تابیده ایم از هر کران تا بیکرانه چون طایران آسمان پوی سعادت در گلشن هستی گرفتیم آشیانه در وادی اندیشه ی خدمت رهاییم با ملت خود همرهیم و همصداییم ما در قیامی جاودانه ماندگاریم با لاله های گلشن سبز بهاریم تا رویش صبح ظهور جمعه ی عشق بهر طلوع ماه خود چشم انتظاریم می آید آن یار دل افروز زمانه بر لعل ما جاری شود زیبا ترانه اَینَ مُعزالاَولیا نقش لب ماست اَینَ مُذل الاَشقیا در مطلب ماست اَینَ الشموس الطالعه خواندیم با شوق در انتظار روی او تاب و تب ماست ما پیروان مهدی موعود هستیم ما با امام خود پی مقصود هستیم مقصود ما احیای ارزش های دین است فتح و ظفر ما را درین مقصد یقین است چشم انتظار یار خود باشیم آری زیباترین چشم انتظاری ها همین است هم یک دلی هم یک صدایی در صف ماست چون پرچم انا فتحنا در کف ماست دنیا ببیند بر لب ما این طنین را این اتحاد و این مسیر راستین را رو جانب کرب و بلا داریم زیرا آورده ایم اینجا به کف حبل المتین را در پیش روی ما طلوع اربعین است عزم مسلمانان در اینجا آهنین است این اجتماع اربعین و این جماعت دارد ز یاران امام حق حکایت وقتی بیاید حضرت موعود مهدی پروانه اش خواهیم شد با استقامت در راه اهدافش همه از جان بکوشیم پیراهنی از جنس حق جویی بپوشیم جاءالحق اینجا می شود تفسیر یاران نابود گردد جبهه ی تزویر یاران وقتی بتابد جلوه ی مهدی در اینجا دنیا شود با دست او تسخیر یاران وقتی حقیقت رخ بر افروزد چو دریا عدل و عدالت می شود جاری به دنیا آنان که در این جبهه از اهل امیدند یا کاشف الکرب از زبان ما شنیدند این شاهدان عرصه ی پیروزمندی صد لاله از گلزار خونین شهیدند ما در مسیر رویش صبح بهاریم نَصرُ منَ اله را نوید آشکاریم وقتی بیاید آن امام عشق بنیاد چیزی نماند از بساط کفر و الحاد گیرد ز ارباب ستم هر تاج و هر تخت در هم بریزد کاخ های ظلم و بیداد می آید و می آورد صلح و صفا را احیا کند دین حنیف مصطفی را ماییم و اکنون کربلای عشق و ایثار ماییم و بشکسته جبین در دشت پیکار ماییم و دست ساقی لب تشنه ی عشق ماییم و داغ چشم عباس علمدار در خون فتاده ساقی و با قلب خسته دارد کنار خویشتن جام شکسته سقا که زد آتش عطش بر تار و پودش گشته فدا در راه دین بود و نبودش در خون سرخ خویش می غلتد ولیکن یاد رقیه باشد و لعل کبودش آری رقیه ماه را در جستجو بود در انتطار دیدن روی عمو بود سقا به خون خفت و رقیه تشنه لب ماند از تشنگی جسم شریفش در تعب ماند در التهاب افتاده بود از تشنه کامی قلب پریشان گشته ی او ملتهب ماند بر داغ سقا چشم گردون گریه می کرد آئينه ی خون خدا ، خون گریه می کرد ای کربلا ما را طلب کن در حریمت ما را به بَر در نزد مولای کریمت ما زنده از عطر تواییم ای وادی عشق جاری کن از گلزار خود بر ما نسیمت با شعر «یاسر» در هوایت پر زده دل بر تربت همچون جنانت سر زده دل محمود تاری «یاسر» https://eitaa.com/Madfahankhomein
حضور حضرت رقیه علیهاالسلام در کربلا همراه با کاروان😭 می رسه نوای جانسوزی به گوش در میون ناله های اربعین کنار مزار خاکی حسین دختر پیری نشسته رو زمین کی میگه رقیه جامونده ببین اولین روضه خون کربوبلاست اومده قبل همه از شهر شام زائر دل خسته ی قبر باباست داره باز شیرین زبون کربلا میگه از جسارتای شهر شام اگه بابا سرتو شکسته سنگ سر من شکسته با سنگ ِ رو بام بابایی اگه سنان تو قتلگاه زد به تو سیلی محکم،بی هوا توی خواب ناز به من سیلی زده توی راه کوفه زجر بی حیا خورده تو پهلوی من تو راه شام کعب اون نیزه ای که رفت تو تنت معجر من رفته غارت بعداز اون روزی که رفته به غارت پیرهنت گفت کنار قبر اکبر، داداشم مادرت از داغ تو قدکمونه میشنوه هر دفه مادرت اذان میره یه گوشه و روضه میخونه حالا میره کنار قبر عمو میگه از همسفری با قاتلین شبیه تو عموجون تو راه شام خورده ام با صورتم روی زمین جلوی سر تو روی نیزه ها دور من رقاصه ها می رقصیدند توی گوش دختر شامی دیدم گوشواره ای که همینجا دزدیدند یادته عموی باغیرت من خواهرم سکینه بود برات عزیز نبودی ببینی تو بزم شراب یکی زد صدا سکینه رو کنیز ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) https://eitaa.com/Maddahankhomein
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل-جاماندۀ کاروانِ اربعین و روضۀ حضرت رقیه سلام الله علیها جا مانده اَم از قافله اِی جانِ رقیّه شد نوکرتان دست به دامانِ رقیّه رزقم نشد امسال وصالِ حرمِ تو حالم شده چون روضه یِ ویرانِ رقیّه رفتند رفیقان و شدم نوحه سرایِ... دلتنگیِ دلهایِ پریشانِ رقیّه از قافله جا مانده و جانانه رسیده... تازه شده زخمِ دلِ سوزانِ رقیّه او کرب وبلایی شده قبل از همه در شام باشد سَنَدم دنده و دندانِ رقیّه با صورتِ نیلی و پَر و پهلویِ خونی افتاد به پایِ سر و پایانِ رقیّه... آغازِ غمی تازه ویک روضۀ تلخ است در ندبه بسوزید مُریدانِ رقیّه @Maddahankhomein
ای خفته زیر خاک ببین خواهر آمده موی سپید، قامت خم، مضطر آمده بی‌سر بزیر خاکی ویک اربعین گذشت برخیز، بهر وصلِ به پیکر سر آمده سردار فتح کوفه وشام آمد از سفر از بهر دیدن شه بی لشگر آمده برگو به اصغرت که برای عیادتش با سینه پر زشیر کنون مادر آمده چل روز هجرتم به اسارت گذر شده بار دگر به کرببلا هاجر آمده ریزد سکینه خاک مزار تو برسرش برخیز ای پدر به برت دختر آمده مانده سه ساله دختر تو سرزمین شام شرمنده از تو عمه ی غم پرور آمده باز آمدم به کرببلا وبه قتلگاه در یاد من گلوی تو و خنجر آمده دیگر بس است زندگی بی توام حسین طاقت نمانده دیگر وصبرم سر آمده ای کاش فتاده روی مزار تو جان دهم دور فراق زینب وتو آخر آمده شعر: اسماعیل تقوایی @Maddahankhomein
اربعین شد باز هم از قافله جا مانده ام گوشه ی هیئت من غمدیده تنهامانده ام کربلایم گیره یک گوشه نگاهت مانده و ازخوراک وخواب وازروزوشب آقامانده ام عطرسیبی از حوالی حرم ها می وزد آن چنان مستم که ره نارفته ازپامانده ام بادلم گفتم ...حرم باشد برای اربعین من چگونه تاکنم با این دل وا مانده ام؟ در کف یک جرعه از جام شراب دلبرم تشنه کام باده ی دلچسب سقا مانده ام برگه را آورده ام تا اینکه امضایش کنی مثل برخی دوستانم لنگ امضا مانده ام با تو نزدیکان ، حرم پای پیاده می روند انقدر دورم، پسه یک مهر ویزا مانده ام هیچ ایرادی ندارد با دلم تا می کنم گرچه زیر بار این زخم زبانها ، مانده ام من دم درخاک پای مادرت باشم بس است شکر حق ،درزیر پای مجلس آرا ، مانده ام اخذ مزد نوکری از دست مادر بهتر است زین سبب در انتظار دست زهرا ،مانده ام شاعر @Maddahankhomein
بی لیاقت بودم و شور و نوا قسمت نشد اربعین آمد وَ لیکن کربلا قسمت نشد علّتش را جستجو کردم میان قلبِ خود روسیاهی ام سبب شد که عطا قسمت نشد رفتن و رخصت گرفتن از علی یادش بخیر دیدی آخر گنبدِ شیرخدا قسمت نشد؟ دور ماندم از مواکب ..از هیاهوی راه چای شیرینِ عراقی ها چرا قسمت نشد یادِ دختر بچّه های سینی چایی به دست.. حیف شد حسّ ِ خوبی آن راهها قسمت نشد سفره های بی ریا یادش بخیر و لطف ها یادش بخیر نانی از نان های بینِ سفره ها قسمت نشد هرچه بود از سفره ها یک خاطره مانده بجا در نهایت... رفتن کرببلا قسمت نشد.. ✍محسن راحت حق @Maddahankhomein
تا کی ز پشت پرده نظر بر گدا کنی پس کی مرا ز قید همه غم رها کنی دردم ز حد گذشته بیا ای طبیب من دل منتظر نشسته که دردش دوا کنی چشمم به راه توست بیایی به یاریم دستم بگیری و ز بدانم سوا کنی چشم انتظارم ای گل زهرا به یک نظر آقا مرا تو راهی کرب و بلا کنی یک اربعین کنار تو تا کربلا روم در بین زائران تو مرا هم صدا کنی گر دست پر ز مهر خودت را به من دهی من را بدل به عبد مطیع خدا کنی وحید زحمت کش شهری @madahankhomein
ره واکنید قافله سالار میرسد یک قافله اسیرعزادار میرسد برخیز یا حسین سری دست و پانما دلبر برای دیدن دلدار میرسد حالا که پیرعشق شدم ناز می‌کنی باشد تو ناز کن که خریدار میرسد سر الحسین سینه سینای زینب است آری حقیقت همه اسرار میرسد بالا بلند بودم و حالا خمیده ام پرغم ترین زمانه دیدار میرسد عباس کو که صبرعقیله سر آمده ناموس حق زکوچه و بازار میرسد بر روی قبر پیرهنت پهن می‌کنم جانم به لب زگریه بسیار میرسد تکرارصحنه‌ها شده درپیش دیده ام نیزه به دست لشگر اشرار میرسد گویا هنوز میشنوم زیر دست و پا فریاد العطش ز لب یار میرسد آن بار گر نشد بدنت را بغل کنم قبرت به روی سینه‌ام این بار میرسد هرجا که شد غرور مرا دشمنت شکست زینب غمین از آن همه آزار میرسد آه رباب و قبر بهم خورده ی علی لالایی اش ازآن دل غمدار میرسد ✍قاسم نعمتی @Maddahankhomein
من جابر پیر توام، ‌ای دوست نگاهی جز تربت پاک تو، مرا نیست پناهی آرند همه بر شهدا، لاله و من هم باشد، گلم از سوز جگر، شعله‌ی آهی گوش که شنیده است، که با نیزه و خنجر بر یک تن مجروح کند، حمله سپاهی لب تشنه، سر از پیکر پاک تو، بریدند آخر به چه جرمی چه خطایی چه گناهی؟ دریا به لبت سوخت و این قوم ستمکار بر حنجر خشک تو نکردند نگاهی با داغ تو، لبخند، حرام است به شیعه بی‌گریه به پایان نرسد، سالی و ماهی آن کس که زد آتش به حریم تو بسوزد در آتش دوزخ، ابد الدهر، الهی خون ریخته از گوش زنی بر روی شانه جان داده ز کف، دخترکی بر سر راهی و الله نسوزند خلایق به جهنم  سوزند اگر در غم تو گاه به گاهی "میثم" همه جا، گفته من از آن شمایم بسته است خودش را به شما نامه سیاهی استاد غلامرضا سازگار @Maddahankhomein
داغ سوز در روز اربعین به روز اربعین دخت علی در کربلا آمد پریشان حال و ماتم دیده از شام بلا آمد زروی اشتران هریک چوگلبرگ خزان گشتند به روی خاک اندرماتم دلدار بنشستند خروشی کز درون اعماق جانِ شان برون می جست زشیدایی شدند از جان و دل از داغ شه سر مست زنان هریک گرفتندقبر خویشان خود اندر بر زدند هریک به زاری هردودست خویشتن برسر بیامد زینب محزون سرقبر عزیز خویش قدش خم گشته از داغ حسین وامانده و دلریش چنان هم ام کلثوم از غم عباس نالان شد زافغان همان بانو دل اهل جهان خون شد پس آنگه زینب آمدبرسرقبرشهیدانش به روی قبردلبند نبی بنمودعنوانش بگفتا اشک ریزان زینب محزونه با زاری حسین جانم که میدانم تواز خواهرخبرداری تو میدانی چه آمد برسرخواهر ایا مولا در آندم داد یزید بی حیا بی پرده ماراجا میان مجلس نامحرمان از غصه گرییدم سرپرخونت ای شه در میان طشت زر دیدم درآندم میزد اوچوب جفا برروی لبهایت که گردد خواهر محزونه ات از مهر شیدایت شدم انگشت نما من در میان کوچه های شام نمودی خود اشاره سوی من اندر میان عام زضرب تازیانه پشت خواهر شد کبود از کین غم داغ عزیزانت نموده این دلم غمگین اگر اینجا نبود نامحرمی من می شدم عریان نشان می دادم این آثار زخمم ای شه خوبان که تا باشی گواه حال خواهر ای حسین من نظر برکودکان فرما تو ای نور دوعین من کنون بر روی قبرت آمدم سوغات آوردم همان پیراهن پرخون تو همراهم آوردم که باجانسوز شعرت«خوشنوا»قلب محبان سوخت شرار آتش عشق حسین قلب همه افروخت ✍محمدحسین محمدی(خوشنوا) @Maddahankhomein
بسم‌ الله الرحمن الرحیم از فراق من و دلدار چهل روز گذشت از شب آخر دیدار چهل روز گذشت از همان شب که زن و بچۀ دلخونت را من شدم قافله سالار چهل روز گذشت از شبی تلخ که همراه یتیمان بودم وسط شعله گرفتار چهل روز گذشت از شب شام غریبان که زمین می افتاد پسرت با تن تبدار چهل روز گذشت از غروبی که تنت زیر سم مرکب رفت من شدم بیکس وبی یار چهل روز گذشت از غروبی که دو تا دخترکانت مردند پشت یک بوته ای از خار چهل روز گذشت وای بر من ، ز شب غارت معجرهامان دور از چشم علمدار چهل روز گذشت از جسارت به من و هلهله ی نامردان وسط کوچه و بازار چهل روز گذشت از قد خم شده و موی سپیدم پیداست چه بر این سینۀ خونبار چهل روز گذشت من که یک روز جدا از تو شدم ، پژمردم باورم نیست که این بار چهل روز گذشت تو خودت از سر نی خوب تماشا کردی که چه بر زینب غمخوار چهل روز گذشت @Maddahankhomein
غزال پیوسته - اربعین حسینی کاروان آمد کاروانِ ناله و آه و فغان آمد کاروان آمد کاروانِ بی قرار و روضه‌خوان آمد فصلِ باران است موسمِ وصل و خزانِ برگریزان است کاروان آمد کاروانِ روضه‌ها قامت کمان آمد خسته و رنجور می زند دلهای شیدایی خدایا شور کاروان آمد کاروانِ بی پناهِ عاشقان آمد آمده خواهر آمده شرحِ کمال و غربتِ مادر کاروان آمد کاروانِ بی نشان و پُرنشان آمد دخترِ زهراست کوهِ صبر و روحِ عشق و زینتِ باباست زینبِ کبراست عصمةُ اللهِ حرم باغیرتِ مولاست صاحبِ بیرق شرحِ نابِ آیه‌یِ زیبای جاءَالحَق قادرِ مطلق قدرتِ شیرِخدا در هیبتِ زهراست وارثِ حیدر که شده در شام و کوفه فاتحِ خیبر پرچمِ ارباب بر روی دوشِ عقیله بوده که بالاست افتخارِ شاه اعتبارِ ذکرِ یاحیدر ولیُ الله شد سلاحش آه آه او تیغِ علیِ عالیِ اعلاست ناله ها می‌زد او به چشمش دیده دلبر دست‌وپا می‌زد دست‌وپا می‌زد خنجری ضربه به این سَر از قفا می‌زد آتش آوردند خون به قلبِ زینب و این بچّه‌ها کردند بسته شد دستش پیشِ او سر را سَنان بر نیزه جا می‌زد کوفه و دشنام روضه‌یِ زینب همین جمله سه بار اَلشّام پیشِ چشمِ من کَعبِ نِی روی لب و دندان چرا می‌زد از امانتدار پوستی بر روی پیکر مانده اِی دلدار کنجِ ویرانه مانده آن دردانه که دائم صدا می‌زد... کُشتَنَم بابا رفتی و شد وقتِ سیلی خوردنم بابا غنچه‌یِ یاسم دیده ای از روی نی پژمردنم بابا دیدی از نیزه ضربه‌یِ مشت و لگد با طعنه شد روضه وای از آزار بر سرِ بازار بی تو بُردنم بابا جان ندارم من نان نمی‌خواهم ببین دندان ندارم من پای نی با مُشت این طرف یا آن طرف آوُردنم بابا دیده گریانم اربعین اینجا زیارت نامه می‌خوانم ندبه می‌خواند... عمّه جان... آمد زمانِ مُردنم بابا @Maddahankhomein
کربلا در خاطراتم خون وخنجر ماند و بس یک دلِ آشفته وصد داغِ دلبر ماند و بس آنچه از دشتِ بلا در خاطراتم پُر شده اشک خونِ دیدۀ ساقی وساغر ماند وبس از کنارِ قتلگه وقتی عبورم داده اند دیده ام دشتی پُر از گلهای پرپر ماند و بس تا که آن شب خونِ زلفت را ز اشکم شسته ام تازه فهمیدم برایم از تو یک سر ماند و بس با خودم گهوارۀ شش ماهه ات را می برم چون در آن عطرِ غمِ لالای اصغر ماند و بس عصرِ عاشورا مرا وقتی که جولان داده اند در نگاهم شرحی از تصویرِ محشر ماند و بس وقتِ رفتن سوی کوفه آخرین آهِ نگاه گو فقط سوزی خزان از باغِ کوثر ماند و بس ✍ @Maddahankhomein
من از اسارت آمدم با یک بغل غم حیرانِ این گودال و این دشتم برادر در پیکر خود سر نداری تا ببینی از شهر شام و کوفه برگشتم برادر من آمدم اما نه آن طوری که بودم مویی سپید و قامتی خم دارم این بار من سعیِ خود را کردم اما ای برادر در کاروانم چند تن کم دارم این بار رخصت بده شرح سفر با تو بگویم طی شد چهل روزم به مانند چهل سال رفتم به شام و کوفه و اما دل من جا ماند ، اینجا در کنارت بین گودال من آمدم تا در کنار تربت تو آرام گیرم با سرشک جاریِ خود طفل سه ساله داخل ویرانه جا ماند شرمنده ام از این امانتداریِ خود اما برادر بگذریم از اینکه در شام هرگز امانتدارِ مقبولی نبودم از غصه میمردم خدا را شکر،کوفه پای تنور خانۀ خولی نبودم در پشت دروازه کنار شهر کوفه مانند زهرا مادرم از پا نشستم وقتی پر از خاکسترت دیدم به نیزه سر را به پای چوبۀ محمل شکستم مرگ خودم را آرزو کردم که بر نِی دیدم شکافِ گوشۀ پیشانی ات را دیدم که با سنگ جفا کردند ساکت بالای نیزه صوت قرآن خوانی ات را گر چه ندیدم در سفر الّا جمیلا گر چه برادر فاتحِ شامِ خرابم اما خبر داری غرور من لگد شد وقتی که دیدم داخل بزم شرابم زینب کجا و بزم مِی ، دیدی چگونه آنجا غرور ما و طفلانت شکستند اما از آن بدتر که دیدم داخل تشت با خیزران بدجور دندانت شکستند داغت میان سینه ام آتش به پا کرد با آتش داغت شوم همراه ، بهتر از این غم و این غصه ها بسیار دارم اما کنار تو سخن کوتاه ، بهتر این اربعینِ اول است و خواهر تو همراه با جابر عزادارِ حسین است اما یقین دارم که تا روز قیامت کرببلا میعاد زوارِ حسین است ✍مهدی مقیمی @Maddahankhomein
بوی غم آید این حوالی ها آمدند عاشقان نور دو عین زائران شهید کرب و بلا غصه داران اربعین حسین آسمان دو چشمشان ابری دلشان پر زشور و شین شده ذکر لب های پرحرارتشان نغمه ی یاحسین حسین شده آهی از دل کشید زینب و گفت: السلام ای شهید عاشورا کشته ی اشک، تشنه جان داده السلام ای امام بی سر ها گفت زینب که ای برادر من رحمت واسع خدای ودود بعد داغ و مصیبتت دیگر روز خوش بهر خواهر تو نبود خاطرت هست بین آن گودال دست و پا می زدی برادر من بر روی سینه تو بنْشست و می زدت شمر در برابر من دیدم از روی غیظ دشمن ها گرد تو ای حسین حلقه زدند بی حیا های شهر کوفه و شام بر تنت سنگ و تیر و نیزه زدند چه بگویم ز غصه های دلم بعد تو خیمه ها که غارت شد روزی تو شهادت و امّا قسمت زینبت اسارت شد خاطرت هست آمدم مقتل بوسه از حنجرت گرفتم و بعد با تن بی سرت وداع کردم پیکرت بر خدا سپردم و بعد داغدیده زنان و فرزندان روی مرکب سوار کردم من اولین دفعه بود در عمرم سفری بی حسین رفتم من از مصیبات شهر کوفه نگو زخم های زبان ابن زیاد گریه ی دختران آل رسول خنده ی ظالمان بی بنیاد خطبه خواندم به صوت حیدری ام همه محو کلام من بودند گریه کن های پای منبر من همه از جمله مرد و زن بودند بگذرم از مصیبت کوفه راهی شام پر بلا گشتیم چه بگویم ز کوچه و بازار بی تو آخر که تا کجا رفتیم آه از آن لحظه ای که من دیدم سر پاک تو را به طشت حسین خواهرت پیر گشته از داغِ خیزران و لب تو نور دو عین یا اخاه از رقیه ات که نپرس دل او در خرابه بس خون شد تا سرت را مقابل خود دید طفلی از ماتمت دگرگون شد بس که از دوری پدر نالید آب گشت و خراب و ویران شد گریه ها کرد در خرابه و بعد آهی از دل کشید وبی جان شد ✍ @Maddahankhomein
امروز اربعین عزیز دو عالم است یا این که روز دوم ماه محرّم است؟ یک‌قافله رسیده که ره‌توشه‌اش غم است یک‌قافله که قامت بانوی آن خم است یک‌قافله بدون علمدار آمده یک قافله که از سر بازار آمده گرد و غبار چادر زن‌ها مشخّص است آثار خستگی‌بدن‌ها مشخّص است رنگ کبود و جای زدن‌ها مشخّص است از آه آه و لحن سخن‌ها مشخّص است ... ... خیلی میان راه اذیّت شدند، آه! چل روز اسیر داغ اسارت شدند، آه! در این میان زنی که شبیه فرشته است آمد ولی حجاب سرش رشته‌رشته است پیداست که به او چه‌قدَر بد گذشته است با اشک، روی قبر برادر نوشته است: قبر حسین، کُشته‌ی عطشان کربلا «در خاک و خون تپیده‌ی میدان کربلا» من زینبم... شناختی آیا؟ بلند شو ای نور چشم مادرم از جا بلند شو یا که بگیر جان مرا یا بلند شو ای سر بُریده‌ام! به روی پا بلند شو برخیز و خوب دور و برم را نگاه کن آوارگی اهل حرم را نگاه کن هر کس رسیده محضر تو گریه می‌کند دارد سکینه دختر تو گریه می‌کند در پشت خیمه همسر تو گریه می‌کند بالای قبر اصغر تو گریه می‌کند لالایی رباب، دلم را شکسته است آوای آب آب، دلم را شکسته است دارد رباب صحبت سربسته با فرات لب‌تشنه بود اصغرم ای بی‌وفا فرات! یک لحظه هم برای رضای خدا فرات ... ... اصلاً دلت نسوخت برایم چرا فرات؟ رویت سیاه! موی سفید مرا ببین زخم گلوی طفل شهید مرا ببین یک اربعین بدون تو سر کردم ای حسین! از شام و کوفه هدیه‌ای آوردم ای حسین! بهتر نگاه کن به روی زردم ای حسین! عبّاس اگر نبود که می‌مُردم ای حسین! چشمان هرزه دور و بر ما زیاد بود در شهر شام، خنده و هورا زیاد بود با چوب خیزران لب سرخت سیاه شد حرف از کنیز بردن یک بی‌پناه شد وقتی سه‌ساله‌ی تو لبش غرق آه شد با تازیانه پیرهنش راه راه شد بین خرابه خاطره‌ها را گذاشتم شرمنده‌ام که یاس تو را جا گذاشتم چل روز پیش بود که پیشانی‌ات شکست از لا به لای جمعیّتی نیزه‌دار و پست دیدم که شمر آمد و بر سینه‌ات نشست راه نفس‌نفس‌زدنت را به زور بست خنجر کشید و آه... بماند برای بعد آهی شنید و آه... بماند برای بعد ✍محمد فردوسی @Maddahankhomein
خیز ای سردارِ بی سر بین که سر آورده ام من سرت را از میانِ تشتِ زر آورده ام کن حلالم ای برادر راس پُر خونِ تو را گر که از کاخِ یزیدِ بد گُهر آورده ام خیز ای سردارِ بی سر من فقط این اربعین قدرِ صدها اربعین بر تو خبر آورده ام زینبم در چهل منزل رنج و غمها دیده ام شرحی از ویرانه های پُر خطر آورده ام بر سرم یک اربعین جز نیزه و خنجر نبود سینه ای آکنده از خونِ جگر آورده ام خیز ای جانم ببین از شامِ ویرانِ خراب قصه ی آن دختر و راسِ پدر آورده ام ای تو نورِ دیده ام شرمنده ام گویم اگر زخم های تن پُر از تیغِ شرر آورده ام خطبه خواندم،خطبۀ قراء و زهرا گونه ای اشکِ عالم را من از این صحنه در آورده ام خوانده ام شرحِ سقیفه ماجرای پشتِ در باغِ غصبیِ فدک را من ثمر آورده ام ای برادر جان برایت تحفه ای از این سفر آهِ سردِ سینه و اشکِ بصر آورده ام شاهِ بی غسل وکفن اینک برای شستشوت من گلابِ تازه ای از چشم تَر آورده ام @Maddahankhomein
ورود قافله به کربلا در اربعین زینب آمد کربلا و کربلا در غم نشست کاروان شد نینوایی ،نینوا در غم نشست ناگهان بشکست بغض هر یتیم خون جگر ناله ها برخاست از دل،هرصدا درغم نشست خیمه ها برپا شد وشیون زهر سو شد بلند همصدا با داغداران خیمه‌ها در غم نشست بار دیگر دختری از داغ بابا گریه کرد بار دیگر خواهری درد آشنا در غم نشست از علی بن الحسین آه جگر سوزی رسید حجت حق در غم خون خدا در غم نشست کربلا در کربلا و اربعین در اربعین هر که بود از اهل بیت مصطفی در غم نشست بس که سنگین بود داغ لاله های کربلا از همان آغاز غم ارض و سما در غم نشست از شرار شعله ها و شیون آل علی نی زمین می سوخت بلکه ماسوا در غم نشست مادری از داغ طفل شیرخوارش گریه کرد کودکی می سوخت در بزم عزا در غم نشست ناله های العطش آید هنوز از تشنگان از غم لب تشنگان آب بقا در غم نشست «یاسر» از داغ حسین بن علی قلب زمان در فضایی بیقرار و جانگزا در غم نشست ✍محمود تاری «یاسر» @maddahankhomein