eitaa logo
˹ ᴍᴀᴅʜᴏᴏꜱʜ ˼
584 دنبال‌کننده
546 عکس
222 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‌هیچ کسی هیچ وقت مسئول وضعیت شما نیست، جز خودتان. افراد زیادی ممکن است برای ناراحتی شما مقصر باشند، اما هیچ کس هیچ وقت مسئول ناراحتی شما نیست، جز خودتان. دلیلش این است که همیشه شما هستید که تصمیم میگیرید هر چیزی را چگونه ببینید، چگونه نسبت به هر چیزی واکنش نشان دهید و چگونه بر هر چیزی ارزش بگذارید. همیشه شما هستید که معیاری را انتخاب میکنید که تجاربتان را با آن بسنجید. -کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه‌ها -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡‌-
در کدامین شعرِ سعدی خویش را پیچیده‌ای؟ بوی عشق و عاشقی می‌آورد پیراهنت! -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡‌-
هدایت شده از  ˹ ᴍᴀᴅʜᴏᴏꜱʜ ˼
چگونه شرح دهم عمق خستگی‌ها را؟
باز شب شد و دل تنگی های روزمره در این پریشان کده ذهن غوغایی به پا کرد، در دل آشوبی به پاست که هر شب فوران میکند و سیل عظیم خاطرات در ذهن پریشان به ساحل دل تنگی می رسد. و من در این شب‌های تنهایی چشمانم را میبندم و در خاطرات غرق میشوم . -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
بعضی چیزها را نمیشود گفت. بعضی چیزها را احساس میکنید. رگ و پی شما را میتراشد، دل شما را آب میکند، اما وقتی میخواهید بیان کنید میبینید که بی رنگ و جلاست. مانند تابلوئیست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد، عینا همان تابلوست. اما آن روح آن چیزی که دل شما را می فشارد در آن نیست. -کتاب چشم‌هایش -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
اگر دوباره نیایم پایین بگیم سلامِ دوباره بر آمار ۷۰۰
قهوه و شعر و خيالِ تو و اين باد خنك باز لبخند بزن، قهوه شكر می‌خواهد! -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
چشمهایش را در برابر قهوه‌ای که مقابلش قرار داشت بست و نفس عمیقی کشید، لحظه مسرت بخشی برایش محسوب میشد. سکوتی دورش را احاطه کرده بود؛ انگار فقط او و خودش حضور داشتند. سنگینی نگاه او که رو به‌ رویش نشسته بود حس کرد، نگاهش را از قهوه گرفت و با لبخندی که نمی‌توانست کنترلش کند به اون نگاه کرد. وقتی به چشمان او خیره میشد قهوه چشمانش تیره، تلخ، اما آرامش بخش و اعتیاد آور بود. همانطور که به او نگاه میکرد قهوه‌اش را تلخ نوشید، شکر نه، لازم نداشت! فقط کمی لبخند او را در فنجانش بریزند، قهوه‌اش را شیرین می‌کرد. -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
وقت رقصیدن قلم حواسم به تو بود .
و اما رازی را که می‌خواستم بهت بگم، یک راز بسیار ساده است: فقط با دل می‌شود همه‌چیز را به درستی دید؛ چشم‌ها قادر به دیدن ذات انسان‌ها نیستند . _کتاب شازده‌ کوچولو -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
ببین خود را درون قابِ چشمانِ پر از شوقم چه عکست روی موجِ اشکِ من جذاب می‌افتد! -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
میتوانست این حس را داخل شیشه بریزد تا مدتی آن را داشته باشد؟ کاش میشد وجودش را با چیزهای خوب پُر میکرد و رطوبت خون روی دستهایش را نادیده میگرفت! کاش وقتی لیوانی را روی میز می گذاشت، صدایش را با شلیک گلوله اشتباه نمی گرفت! کاش احساس نمیکرد با هر بار پلک زدن، آن نگاه مرده در تاریکی منتظرش است. اوه زیادی دیر شده بود. -کتاب خوب مثل مرده‌ها -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
But the heart has its own memory and I have not forgotten anything .
چای خوردن‌هایِ در آغوش هم یادت که هست؟ من شکستم از غمت، قوری و فنجان بیشتر ! -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
چیزهای واقعی خیلی بهتر از داستان‌ها هستند؛ داستان را نمی‌توانید ببینید یا دستتان بگیرید و وزنش کنید. البته کرگدن‌ها را هم نمی‌توانید توی دستتان بگیرید! وقتی داستان‌ها را عمیق می‌خوانید، می‌بینید که دروغ‌اند؛ من هم دوست ندارم دروغ بشنوم. هیچ‌وقت از چیزهای ساختگی خوشم نمی‌آمد. _کتاب پاستیل های بنفش -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
همهٔ انسان‌ها اشتباه می‌کنند. چیزی که شخصیت ما را می‌سازد، اشتباهات ما نیست، بلکه نحوهٔ برخوردمان با آن اشتباهات و درس گرفتن از آن‌ها، به جای توجیه‌تراشی است. _کتاب ما تمامش میکنیم -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-