eitaa logo
˹ ᴍᴀᴅʜᴏᴏꜱʜ ˼
574 دنبال‌کننده
546 عکس
222 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
با کنجکاوی به بالای پله ها رسید، امشب تولدش بود و میدانست که همسرش برایش تدارکاتی دیده. دستگیره در را لمس کرد و در را باز کرد در بدو ورود پاهایش مایعی را حس کرد که سرامیک سفید را لک انداخته بود، مایع قرمز رنگی که هر کس هم بود میتوانست حدس بزند آن مایع چه چیزی است. در خانه موسیقی ملایمی پخش می‌شد، در آشپزخانه میز غذاخوری عاشقانه چیده شده بود. سرش را بلند کرد چهار ظرف شیشه‌ای کدر رنگی که داخلشان معلوم نبود در قفسه‌ی روی دیوار، نظرش را جلب کرد. قدم‌هایش را جلو گذاشت کاغذی روی قفسه بود تا خواست آن را بردارد و بخواند، صدای قدم‌های کسی از پشت سرش آمد و همسرش را دید که لبخند بر چهره دارد. او با همان لبخند گفت: یادت هست یک روز بهت گفتم، کسانی که فکر و تصور تو را در مغزشان داشته باشند، میکشم؟ ظروف پشت سرت مغز انسان‌هایی هست که داشتن زیادی بهت فکر می‌کردن. او دستانش را در هوا تکان داد و ادامه داد: و دست از پا خطا می‌کردن! او دستش را جلویش گرفت تا همسرش دستش را بگیرد و لحظه دیگر صدای حرف زدن آن دو بود که در صدای موسیقی گم میشد؛ اما آن کاغذ که نخوانده بر روی زمین افتاده بود و بوی فلز ، آهن و خونی که با گذشت دو ساعت هنوز از اتاق تهه راهرو می‌آمد . -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
با نفرت نگاه از آسمان به خون نشسته میگیرم و به چشمانِ بینهایت سرخ و رعب بر انگیزِ مردِ رو به رویم میدوزم،عحیب برایم آشنا میزند،فریاد میزنم با بالاترین ولتاژِ هنجره جیغ میکشم و صدایم آمیخته میشود با زجه هایی از گلوی ویلیام پسرکِ بیچاره و طفلیِ 7 ماهه ام، آن بد ذات به زدن ادامه میدهد و روحِ من همراه با جسمِ ویلی نحیفم خراشیده می‌شود و منِ لعنتی با این همه غل و زنجیر کاری نمیتوانم از پیش ببرم،آستانه تحملم به سر رسیده با عجز مینالم چی از جونِ ما میخوای لعنتی ؟ اصلاً تو کی هستی ؟ با صدای خراشیده و نحسش پوزخندی میزند و می‌گوید میخوای بدونی کیم ؟ با نفرت سرم را به نشانه مثبت تکان میدهم،او رو پوش را از صورتش کنار میزند و من انگار نبضم در دهانم میزند، برای چند ثانیه نفس کشیدن را از یاد میبرم و مات و مبهوت در چهره فردِ رو به رویم میخکوب میشوم،لبانم همچو ماهی باز و بسته میشود و بالاخره با تته پته زبان میگشایم : ت ت تو ، نه امکان نداره مویه میکشم امکان نداره تو مرده بودی خودم با دستای خودم روت خاک ریختم عوضی با صدای نحسش جواب میدهد اما متاسفانه امکان داره الی عزیز چون من الان جلوی تو وایسادم و درضمن جون پسر کوچولوت توی دستای منه مادام، انتقام میتونه قوی ترین انگیزه برای زنده موندن و حتی از مرگ زنده شدن باشه ! من سال ها کمین کردم و منتظر موندم تا چنین روزی خون اون شوهرِ بی مصرف و حتی این بچه رو بمکم خنده کریهش را سر میدهد،اما خیلی سریع به حالت قبل باز میگردد و میغرد باید اعترافی بکنم الی متاسفانه من هنوزم مثلِ سگ عاشق توام به همین دلیل نمیتونم جون تو رو همراه خانواده عزیزت بگیرم و میزارم زنده بمونی اما مطمئناً روحت همراه اونا میمیره و هدف من همینه درست مثلِ کاری که تو با من کردی ! جیغ میکشم عوضی،تو از اولم یه دیوونه بودی، تو عاشق نبودی که اگه بودی اون بلا رو سر پدر و مادرم نمیاوردی .. عاشق نبودی چون عشق و تو روانی بودن خلاصه کرده بودی و این دلیلی بود برای اینکه من همیشه ازت تنفر داشته باشم ! موبایلش را مقابلِ چشمانم تکان میدهد و با خنده میگوید میخوام شاهدِ جون کندنِ عشقت به صورتِ زنده باشی ، نگاهم که به چهره او می افتد قلبم حتی از این مچاله تر میشود ، او میشمارد یک دو سه و بامب ، در حالی که از کابوسِ وحشتناکی که دیدم بیرون میپرم گلویم را چنگ میزنم و در کسری از ثانیه نگاه به همسر و پسرم که در آرامش به خواب رفته اند می اندازم و بالاخره نفسم را بیرون میدهم پس همه چیز یک خواب بود البته فعلا .. -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
بنازم ایران .
کودکان فلسطینی را بگویید امشب را آرام بخوابند که یک ایران بیدار است...🇮🇷
جوانی و پیری بسته به احساس درونی انسان است. وقتی بخت به تو رو میکند، وقتی به آنچه دلخواه‌ات بوده است میرسی، خیلی کند و دیر، تازه متوجه میشوی که آن چیز خوب و دلخواه چه دردسرهای ریز و درشتی با خود آورده است، با چه اضافات مزاحم و ناخوشایندی همراه است، میبینی غبار واقعیت روی آن نشسته است، و این غبار که در عالم خیال اصلا فکرش را نمیکردی، میشود خوره‌ی جانت، خوره‌ی جانت! -کتاب بودنبروک ها -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
مداوا میشوم وقتی که میخندی و میخندم منی که راه رفع دردهایم خنده درمانیست . -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-