#خنده_حلال😃
صدا به صدا نمیرسید. همه مهیای رفتن و پیوستن به برادران مستقر در خط بودند. راه طولانی، تعداد نیروها زیاد و هوا بسیار گرم بود. راننده خوش انصاف هم در کمال خونسردی آینه را میزان کرده و به سر و وضعش میرسید.
بچهها پشت سر هم صلوات میفرستادند، برای سلامتی امام، بعضی مسئولین و فرمانده لشگر و ... اما باز هم ماشین راه نیفتاد.
بالاخره سر و صدای بعضی درآمد: «چرا معطلی برادر؟ لابد صلوات میخواهی. اینکه خجالت نداره. چیزی که زیاد است صلوات.»
سپس رو به جمع ادامه داد: «برای سلامتی بنده! گیر نکردن دنده، کمتر شدن خنده یک صلوات راننده پسند! بفرستید.»
😂💚
🆔 @MadreseyeEshgh
.
.
محافظ آقا #مقام_معظم_رهبرے
تعریف میکرد مےگفت:
رفتہ بودیم مناطق جنگے براےِ بازدید..
توے مسیر خلوت آقا گفتن اگہ
امکان داره بگذارید کمے هم من رانندگے کنم.🚌
من هم از ماشین پیاده شدم و
حضرت آقا پشت ماشین نشستند
و شروع بہ رانندگے کردند
مےگفت بعد چند کیلومتر رسیدیم
بہ یک دژبانے کہ یک سرباز آنجا بود
و تا آقا رو دید هل شد😃
زنگ زد مرکزشون گفت:
قربان یہ شخصیت اومده اینجا..
از مرکز گفتن کہ کدوم شخصیت؟!
گفت نمیدونم کیہ اما خیلے آدم
مهمے هست خیلییے😯
گفتن: چہ شخصیت مهمے هست
کہ نمیدونے کیہ؟!
سرباز گفت:نمیدونم؛
ولی گویا کہ آدم خیلے مهمیہ
کہ حضرت آقا رانندشہ!!😂😂
{♥️} #مقام_معظم_رهبرے
{😅} #خنده_حلال
.
• @madreseyeEshgh •
#خنده_حلال🌙
#خاطرات_شهدا•🌸
اللہمالرزقنیٰترکشاًریزا…!🌱
•••
استاد سرکار گذاشتن بچهها بود!😄
روزی از یکی از برادران پرسید:
شما وقتی با دشمن روبهرو میشوید،برای آنکه کشته نشوید
و توپ و تانک آنها در شما اثر نکند چه میگویید؟!🤔
آن برادر خیلی جدی جواب داد:البته بیشتر به اخلاص برمیگردد والا خود عبادت به تنهایی دردی را دوا نمیکند! اولاً باید وضو داشته باشی،ثانیاً رو به قبله و آهسته به نحوی که کسی نفهمد بگویی:🤲🏻📿
#اللهم_ارزقنی_ترکشاً_ریزاً بدستنا یا پاینا و لا جای حساسنا برحمتک یا ارحمالراحمین😂✋🏼
•••
طورے این کلمات را به عربی ادا کرد که او باورش شد و با خود گفت:
این اگر آیه نباشد حتماً حدیث است!اما در آخر که کلمات عربی را به فارسی ترجمه کرد، شک کرد و گفت:
اخوی غریب گیر آوردهای؟!!🤦🏻♂😂
•••
💠سازمان بسیج دانش آموزی💠
.
• @madreseyeEshgh •
--------------○●○🕊○●○--------------
تعداد مجروحین بالا رفته بود🤕
فرمانده از میان گرد و غبار انفجارها دوید طرفم و گفت:
سریع بی سیم بزن عقب و بگو یه آمبولانس بفرستند مجروحین رو ببره🏃🏻♂️🚑
بی سیم زدم
به خاطر اینکه ممکن بود عراقی ها شنود کنن ، از پشت بی سیم با کُد حرف می زدیم
گفتم: حیدر... حیدر ... رشید!
چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید و بعد صدای کسی امد:
- رشید به گوشم
- رشید جان حاجی گفت یه دلبر قرمز بفرستید!🚑
- هه هه دلبر قرمز دیگه چیه؟🤔
- شما کی هستید؟ پس رشید کجاست؟🤔
- رشید نیست. من در خدمتم😌
- اخوی! مگه برگه ی کُد نداری؟🤔
- برگه کُد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی می خوای؟🤨
بد جوری گرفتار شده بودم🤦🏻♂️
از یه طرف باید با کُد حرف می زدم که خواسته مون لو نره
از طرفی هم با یه آدم شوت برخورد کرده بودم😅
بازم تلاشمو کردم و گفتم:
- رشید جان! از همون ها که چرخ دارند!🛞
- چی میگی؟ درست حرف بزن ببینم چی می خوای؟🤔
- بابا از همون ها که سفیده⚪
- هه هه. نکنه ترب می خواهی؟😁😐
- بی مزه!😒 بابا از همون ها که رو سقفش یه چراغ قرمز داره🚨
- دِ لا مصب زودتر بگو آمبولانس می خوام دیگه!🚑😐
کارد می زدند خونم در نمی اومد😐🤦🏻♂️🙄
هر چی بد و بیراه بود پشت بی سیم بهش گفتم😶
اونهمه تلاش کردم دشمن نفهمه چی می خوایم ، اما این بنده خدا...😂😂😂😂
#طنز_جبهه
#خنده_حلال
#روایت_نور
#دفاع_مقدس
--------------○●○🕊○●○--------------
‹💠⃟🇮🇷› بسیج دانش آموزی ‹💠⃟🇮🇷›
🆔@madreseyeEshgh
-----------°"༺🕊༻"°-----------
💣شیمیایی ایرانی💣
💎توے خط مقدم فاو بودیم
بچه ها سرآرپی جی رو باز میڪردند و داخلش سیر میریختند
شلیڪ ڪه میڪردیم براثرانفجار و گرما،بوے تند سیر فضا رومےپوشاند
بیچاره عراقے ها فڪر میڪردند ایران شیمیایے زده!
یه ترسے وجودشون رو مےگرفت ڪه بیا و ببین...😂😂
#طنز_جبهه
#خنده_حلال
#روایت_نور
#دفاع_مقدس
-----------°"༺🕊༻"°-----------
‹💠⃟🇮🇷› بسیج دانش آموزی ‹💠⃟🇮🇷›
🆔@madreseyeEshgh