+ شما عموی مرا ندیده ای ؟
- نه عزیزم ؛ عمویت کیست ؟
+ نمیدانم هرشب می آمد و به ما سر میزد و برای ما غذا می آورد .
- عمویت دیگر نمی آید ..
+ نه اوحتما می آ ید او خیلی مهربان است . میخواهم خبر خوبی را به او بگویم ؛
- چه خبر خوبی ؟
+ میخواهم خبر مرگ علی را بدهم ؛ او شب ها می آمد و مادرم علی را نفرین میکرد ..
- عمویت هم علی را نفرین میکرد ؟
+ آری میگفت خدایا مرگ علی را برسان !(:
شاید از سمت خدا معجزه نازل بشود
تا دلم، باز دلم، باز دلم، دل بشود...
#شبقدر 🤍