هدایت شده از ' توشـھـیدنمےشـوی
#بہسبڪشهدا💎🌱
بہفرامینمقاممعظمرهبرۍگوشدهید
تاگمراهنشوید !!
زیراایشانبهتریندوستشناس
ودشمنشناساست؛🌿
#شهید_مصطفے_صدرزاده🌷
#صلوات
j๑ïท➺ @Maghsad🌱
#عاشقانه_شهدا ♥️
#خاطرات_شهید_مهدی_خراسانی
↲به روایت همسرشهید
6⃣2⃣ #قسمت_بیست_و_ششم
💟یه حسی بهم میگفت: "دیگه زنگ نمیزنه"مدام تو خیالات و دلواپسی بودم سر نمازام گریه میکردم و دور از چشم بقیه میرفتم امامزاده های شهرمون و با گریه و ناله خودم تسکین میدادم.اون روزا دلشوره ی عجیبی افتاده بود به جونم تا اینکه یه روز ساعت ۲ بعدظهر بودکه داداشم گریون و لرزون وارد خونه شدگفتم:"چیه…؟!" هق هق کنان گفت هیچی بخدا ونگاشو ازم دزدید
💟همون روزا پدر شوهرم مریض شده بود و بیمارستان بستری بود ذهنمو به هر جایی میبردم غیر اون وقتی داداشمو با اون حال و روز دیدم با نگرونی پرسیدم:"چیه…؟پدرشوهرم چیزیش شده…؟" "گفت:"نه…نه ..."دیگه مطمئن شدم دلشوره هام بی دلیل نبود بی اختیار از خونه زدم بیرون حالم دست خودم نبود راه میرفتم و با خودم حرف میزدم گفتم :"مهدی میدونستم" نشستم تو ماشین داداشم و گفتم: "بیا بریم...بگو کجاست…؟" مامانم و آبجیم آوردنم تو خونه خواهرم دستمو گرفت تو دستش و گفت: "لباس بپوش آبجی چه خبرته…؟چیزی نیست که..."
💟دست و پام میلرزید بیقرار بودم هی میرفتم تو اتاق و هی میومدم تو پذیرایی نمیتونستم خودمو#کنترل کنم سوار ماشین شدم وبا مامان و آبجی و داداشم راهی روستا شدیم پرسیدم:"چرا اونجا...؟!" داداشم گفت:"زخمی شده آوردنش خونه مادرش" داشتم دیوونه میشدم خدایا چه سخت بود اون لحظات با یادآوریش حتی بعد چند سال دست و پام سست میشه آخه چجوری با شنیدن این خبر ساکت و آروم بودم…؟! سوال هم نمیکردم فقط نگاه میکردم بهم نگفته بودن چی شده میترسیدم بپرسم
💟تو مسیر فقط#صلوات می فرستادم راه ۲۰ دقیقه ای قد یه روز برام گذشت نمیدونم چرا نمیرسیدیم دلم میلرزید وارد خونه پدر شوهرم که شدم دیدم همه لباس مشکی پوشیدن و تو حیاط نشستن و گریه میکنن و میزنن به سرشون اونجا بود که فهمیدم فقط دادمیکشیدم نشستم رو زمین و خاک میریختم رو سرم بی حال شده بودم دست و پامو گرفتن و بردنم تو خونه مادر شوهرم در حالی که داشت گریه میکرد،گفت"چیزی نیست دارن میارنش زخمی شده..." داد زدم: "فدای سرش هر چی باشه نفسش بیاد خودم نوکریشو میکنم"
💟همه میدونستن بااون همه احساس محبت و علاقه ای که بینمون بودچی به سرم اومده رفتم تو یه اتاق وفقط نمازمیخوندم و تند تند دولا،راست میشدم تا آروم شم همه وجودم آشوب بودهر چی از حال و وضع اون روزام بگم بازم نمیشه توصیف کنم که چی بهم گذشت تا صبح نخوابیدم حتی قرص خواب هم تاثیری رو بیقراریام نداشت قرار بود فردا بیارنش بچه ها رو خواهرم برده بود خونه یکی از اقوام تا من و بیقراریامو نبینن بعدظهر بود که بجای قامت مهدی عزیزم تابوتشو آوردن گفتن بریم واسه #تشییع...
(همسرشهید مهدی خراسانی)
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
عالم از عطر یاس مدینه معطر است
پیوند آسمانی زهرا و حیدر است
«اشهدُ انّ علیاً حجة الله» بگو
عقد زهرا و علی در آسمان ها بسته شد
سرنوشت عشق هم بر زلف آن ها بسته شد
گفت احمد: این زره خرج جهاز دختر است
خوب می دانست حیدر بی زره هم حیدر است
تا در میخانه امشب روح را پر می دهیم
دل به چشم کوثر و دستان حیدر می دهیم
ما جرعه نوش چشمهی جاریّ كوثریم
دلداده ایم ، شیعهی زهرا و حیدریم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
➖➖سالروز #ازدواج حضرت علی وفاطمه(س)مبارک➖➖➖➖
#کپی_آزاد
#صلوات🍬🎂
👌🏼 تلنگری برای #کینه_زدایی از دل
اتاق احیای بیمارستان جای جالبی است، آدم هایی که بیرون از آن تند و تند قدم میزنند، گریه میکنند، دعا میکنند، حالشان بهتر از بیماری که برای زنده ماندن با کمک دستگاه ها با مرگ، دست و پنجه نرم میکند نیست.
آدم های بیرون از اتاق از یک چیز می ترسند؛
از نبودن!
از نزدن ضربان قلب عزیزترین شخص دنیایشان، از جای خالی یک آدم، یک همدم.
اتاق احیا جای جالبی است. همه ی قول های عالم پشت دَرش داده میشود، تمام خاطرات مرور میشوند، همه ی خوبی های کسی که داخل اتاق است یادآوری میشوند!
😔 حالا چشمتان را ببندید. آدم های گوناگون و جورواجور زندگیتان را درون این اتاق تصور کنید.
فرض کنید تنها کسی هستید که او دارد، به خوبی هایی که قبلا به شما کرده فکر کنید، به جای خالیش.
دور از جانتان، حالا خودتان را در آن اتاق فرض کنید!
✔️ نبود آدم ها را هیچ کینه ای پر نمیکند!
در زندگیتان یک اتاق احیا داشته باشید و خوبی های آدم های بدِ دنیایتان را احیا کنید.
#تلنگر 👌🏼
#نشرحداکثری🌹
#صلوات
➖➖➖➖➖➖➖➖
j๑ïท➺ @Maghsad🌱
ّ•🌹•🌹•ّ
گرچه دوریم، به یاد تو سخن میگوییم
بُعد منزل نبوَد در سفر روحانی
راه خانۀ زمینی بسته؛ ولی درهای آسمان همیشه باز است.
در صحرای عرفات نیستم؛ اما حقیقت_عرفات، بیابان خشک قلب من است که از عرفان یار، غافل شده و میخواهد با عهدی دوباره، به وطن خویش بازگردد.
من از یاد بردهام که چگونه در الست، تنها تو را انتخاب کردهام. ولی تو با نهایت محبت، عرفات را آفریدهای تا به غافلان بگویی:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
و من در این عرفات، تو را میجویم ای دلبند؛ که اینجا قدمگاه یار است و منوّر به نور افلاک.
خاک عرفات، سرمۀ چشمم و آفتاب سوزانش جلابخش قلبم.
بدترینها نیز اگر با قلبشان از خدا طلب کنند، اجابت میشوند.
پس سرشار از امید، دست دعا به آستان پرمهرت برمیآوریم و با آرزوی توبه وغفران، دعای عرفه را نجوا میکنیم:
«اللَّهُمَّ إِلَيْكَ أَقْبَلْنَا مُوقِنِينَ وَ لِبَيْتِكَ الْحَرَامِ آمِّينَ قَاصِدِينَ. فَأَعِنَّا عَلَى مَناسِكِنَا وَ أَكْمِلْ لَنَا حَجَّنَا، وَ اعْفُ اللَّهُمَّ عَنَّا وَ عَافِنَا؛ فَقَدْ مَدَدْنَا إِلَيْكَ أَيْدِيَنَا...»
تا خود را نشناسی، نمیتوانی به جنگ شیطانِ تا دندان مسلّح بروی.
و عرفات، میدان خودشناسی است برای رویارویی با شیطان.
آری، شیطان از رحمت حق رانده شده؛ اما در سرزمین ماست و راندنش عرفانی عمیق میخواهد و بینشی دقیق؛
که هماو بود که اجدادمان را از بهشت بیرون کرد و ما را از مبدأ وجودمان منحرف ساخت.
در عرفات باید مسلّح شد به سپر توحید و تقوا. باید یقین کرد به جایگاه رفیع اعلی؛ همان جا که وطن اصلی ماست و شیطان قسم خورده انسان را از موطنش آواره خواهد کرد.
عرفات جایگاه تضرّع و توبه به درگاه خداوندی است که هرلحظه منتظر دیدار ماست.
عرفات میعادگاه ما با خداست؛ خدایی که عاشق ماست و شیطان را به خانهاش راهی نیست.
#روز_عرفه
#کپی_آزاد
#صلوات
🏴چرا مصیبت عاشورا عظیم ترین مصیبت ها است
✍ ابن بابویه به سند معتبر از عبدالله بن فضل روایت کرده است که گفت : به خدمت حضرت امام صادق علیه السلام عرض کردم که :
یابن رسول الله ، به چه علت روز عاشورا روز اندوه و جزع و مصیبت و گریه است ، و ( چرا ) روزی که حضرت رسالت صلی الله علیه و آله به عالم بقاء رحلت فرمود و روزی که حضرت فاطمه صلوات الله علیها دار فانی را وداع نمود و روزی که حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شهید شد و روزی که حضرت امام حسن عليه السلام مسموم گردید در جزع و مصیبت مثل آن روز نیست؟
حضرت فرمود که : روز شهادت حسین ، مصیبت آن از جمیع روزها عظیم تر است ، زیرا که اصحاب کساء و آل عبا گرامی ترین خلق بودند نزد حق تعالی و مردم ایشان را با یکدیگر مشاهده میکردند و آیات و کرامت فضل ایشان با یکدیگر نازل می شد ، 👈🏻 پس چون حضرت رسالت صلی الله علیه و آله از دنیا رفت حضرت ، امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین عليهم السلام در میان مردم بودند و خود را به دیدن ایشان تسلی میدادند ، پس چون حضرت فاطمه از دنیا رفت ، مردم خود را با ملاقات امیرالمؤمنین و حسن و حسین عليهم السلام تسلی میدادند ، و چون حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شهید شد ، دیدن حسن وحسین علیهماالسلام موجب تسلی مردم میگردید ، و چون حضرت امام حسن علیه السلام شهید شد مردم به ملاقات وافر البرکات حضرت امام حسین علیه السلام درد مصیبت و مفارقت و اندوه آن بزرگواران را مداوا میکردند و دیده خود را به لقای او روشن می گردانیدند 👈🏻 و چون حضرت امام حسین صلوات الله علیه شهید شد کسی از آل عبا نماند که مردم خود را به دیدن او تسلی دهند ؛ پس رفتن آن حضرت مثل رفتن همه ایشان بود و به این سبب روز مصیبت آن حمرت بدترین روزها است. ❗️
📕 حکمت شهادت سید الشهداء علیه السلام صفحه ۱۴ و ۱۵ و ۱۶ .
#کپی_آزاد
#صلوات
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
j๑ïท➺ @Maghsad🌱
✅بخون حالت جا میاد
عجب روزی بود❕همه غافلگیر شدیم. ما در خانه بودیم😴. پدر 👱خواب بود، مادر👩 در آشپزخانه مشغول پختوپز🍵 و من👧 و برادر کوچکم👦 سر کنترل تلویزیون📺 جرّ و بحث میکردیم‼️
که ناگهان⚡️ آن صدای عجیب🎵 و دلنشین در خانه پیچید، آیه ای از قرآن🎶. به خیال اینکه شاید صدا از بیرون آمده⚠️، پنجره را باز کردم و دیدم که صدا در خیابان نیز به وضوح می آید.✔️
صدایت آشنا و پررنج بود؛😇 پدرم بی درنگ از خواب پرید😳، مادرم با کفـگیر🥄، به زمین تکیه داده بود، من👧 و برادرم👦 کنترل را به کناری پرت کردیم و سراپا گوش شدیم😢، اصلاً مجری تلویزیون و مهمانان آن هم از جای خود بلند شده بودند و با دهانی😯 باز و چشمانی متعجب😳، آسمان را ورانداز می کردند.🙄
و تو خود را معرفی کردی:😍
« ای اهل عالم‼️ من بقیهالله و حجت و جانشین خداوند روی زمینم...»‼️
باورمان نمیشد. آنجا بود که گل از گلمان شکفت و زیر لب سلام دادیم: «السلام علیک یا بقیهالله فی ارضه» 😍
بعد با طنین محمدیات ما را خواستی:🍃
«...در حقّ ما از خدا بترسید و ما را خوار نسازید، یاریمان کنید که خداوند شما را یاری کند. امروز از هر مسلمانی یاری می طلبم.»🌷💐
وصف نشدنیست. در پوست خود نمی گنجیدیم😍. پدرم همان پایین تخت به سجده 💛شکر افتاد. مادرم سرش روی زانو بود و هایهای گریه می کرد😭 و من و برادرم به خیابان دویدیم🏃🏃♀
خودت دیدی که کوچه و خیابان غلغله بود!🙆
مردم مثل مورچه هایی که خانههاشان اسیر سیلاب شده بیرون میریختند، یکی دکمه پیراهنش را بین راه میبست، دیگری گره روسریاش را میان کوچه محکم میکرد، عده ای زیر بغل پیرزنی ناراحت را که پایه عصایش بهخاطر عجله شکسته بود گرفته بودند و دیدی💟 آن کودکی که به عشق تو کفشهای پدرش را با عجله پوشیده بود و هی می افتاد‼️
مردمی که روزی از سلام کردن به یکدیگر اکراه داشتند، خندان به هم تبریک می گفتند. قنادی رایگان شیرینی پخش میکرد 🍰و دم گلفروشی سر خیابان💐، مردم صف بسته بودند برای خرید گل ولو یک شاخه برای تهنیت به گل نرگس❗️
ماشینها بوقزنان🎺 و بانوان کِـلکشان و گلاب پاشان، پشت سر جمعیت عظیمی از جوانان به راه افتادند. جوانانی که دست می افشاندند و با شور میخواندند:👏🗣
«صلّ علی محمد *** حضرت مهدی آمد»
خیلی از نگاهها به ویترین یک تلویزیون 📺فروشی در آن سوی خیابان دوخته شده بود تا اولین تصویر جمال زیبایت، مخابره جهانی شود. نذر 313 صلوات کردم مبادا اجنبی چشم زخمت بزند. وقتی چهره دلربایت به قاب تلویزیون آمد،😍 شیشه مغازه غرق بوسه شد.
یکی بلندبلند صلوات میفرستاد،❤️ دیگری قسم میخورد که تو را قبلاً در محلهشان دیده وخیلیها اشکهایشان را با آستین پاک😭 میکردند تا یک دل سیر تماشایت کنند.
در این مدت که علائم پیش از ظهور یکی پس از دیگری نمایان میشد، دل شیعیانت مثل سیروسرکه می جوشید اما کسی فکر نمیکرد به این زودیها ببـیندت.😭
راست گفت جدّت رسول خدا که فرمود:« مَثَل ظهور مهدی(عج)، مَثَل برپایی قیامت است.😢 مهدی(عج) نمی آيدمگرناگهاني." قسم می خورم این اثرِ دعای توست که تاکنون ما زیر عَلَمت مانده ایم."
کاش زودتر بیایی عزیز زهرا(س)🌹🌹🌹
اللهم عجل الولیک الفرج
👆👆
قصه ى آمدن امام مهدى عج ❤️❤️
اين متن واقعا حال ادم راعوض میکند فقط بخوان و نشر بده..📝
تعجیل در ظهور اقا #صلوات 🌷