چو گل هر کس به روی تازه وقت خلق خوش دارد
ز احسان بهاران دامن زر می برد اینجا
ترا بی جرأتی از سود دریا می شود مانع
وگرنه هر که موم آورد عنبر می برد اینجا
کند پهلو تهی از هیزم تر آتش سوزان
خوشا آن کس که با خود دامن تر می برد اینجا
کیم من تا نپیچد فکر عشق او مرا در هم؟
که سیمرغ فلک سر در ته پر می برد اینجا
به فرق هر که صائب داغ سودا سایه اندازد
‹عذاب گرمی خورشید محشر می برد اینجا(:›
امروز تصمیم گرفتم کمتر صحبت کنم و کلا توی دانشگاه شاید از صبح تا ظهر ۱۰۰ کلمه شد مجموع مکالماتم.
صحبت نکردن و کم حرفی ارتباط مستقیمی داره با دیدن چیزایی که آدم اصلا توجهی بهشون نداره.
یجورایی حس میکنم یه حکمت و ارزشمندی توی اون سکوتِ هست که آدم با حرف زدن همینجور ازش دور میشه..
آدم های آروم خیلی عمیقن و من امروز این حسو خیلی بهتر تجربه کردم.
پیشنهاد میکنم یک روز کمتر زبونتون رو وادار به حرف زدن کنید.
خواهید فهمید که چقدر اون روز برای شما با روز های دیگهتون متفاوت میشه؛
آره خلاصه ..
یچیزی توی سکوت کردن بوده که
#امامعلیمیفرمایند:
وقتی عقل کامل شود؛
سخن گفتن کم میشود.
فکر میکنم نگاهِ عمیق کردن به پیرامون،
یکی از نعمات خداست به بندهاش.
بین واژههایی که اینجا رد و بدل میشه میتونید عمق یچیزایی رو حس کنید؛