تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم
روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم!-
حال اگر چه هیچ نذری عهده دار وصل نیست
یک زمان پیشامدی بودم که امکان داشتم-!
بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟!؟
ساده از «من بی تو میمیرم» گذشتی؛ خوبِ من
من به این یک جملهی خود سخت ایمان داشتم!(:
لحظه تشییع من از دور بویت میرسید
‹تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم:))›
هدایت شده از ‹مـٰاهِ مَـڹ›
این شعر فرا قشنگه💔:)!!
یاد این جمله میفتم که خیلیا وقتی داغ یه نفر و میبینن و از دستش میدن،
بین گریه هاشون میگن:
«چقدر بهم یچیزایی و گفت و جدیش نگرفتم!»
و چقدر اون لحظه درد آوره(:!
نذارین آدمای زندگیتونو از دست که دادین،
بعد به حرفایی که بهتون میزدن برسین:›
این خیلی زجر آوره، خیلیییی🚶🏻♀☝️🏻
ادمای دور من اینجوری شدن که
حق دارن از من ناراحت بشن
چون فاصله گرفتم ازشون،
ولی من حق ندارم ناراحت بشم ازشون
بابت کارایی که کردن
و باعث شد فاصله بگیرم :)☝️🏻
#Mood
و باز پناه میبریم به خدا از شر سخنان انسان های بظاهر دوست و در باطن بدتر از صد تا دشمن:)♥️