eitaa logo
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
551 دنبال‌کننده
464 عکس
88 ویدیو
10 فایل
‹﷽› سوگند به قلم¹ و آنچه مینویسد. . . -کپیِ نوشته‌ها با نام ‹ #زینبِ‌بهار › و #ماهك؛ و مطالبِ دیگر با ذکر‌صلوات برای فرجِ‌مهدیِ‌فاطمه:).
مشاهده در ایتا
دانلود
چرادلم‌نمیادعکس‌اینجاروعوض‌کنم؟″
آخه‌این رفاقت؛
خیلی قشنگِ(:′
¹-²⁰ امان‌از غمی‌که بر دل میماند ..
چشماش خیلی درد میکرد . یهو دستشو گذاشت روی قلبش و گفت: «السلام علیک یا اباعبدالله» پرسیدم: چشمات درد میکنه سلام میدی؟ خندید گفت: آخه من این‌جوری دردام تسکین پیدا میکنه(:′. -عزیزم‌حسین .
و دوای قلب‌های مریض هم حسین (ع) است؛
چقدردعاکردن را دوست دارم، چون تو در آن هستی′!
آدمی با از دست دادن هایش، بدست می‌آورد .. 👤 استاد‌صفایی‌حائری .
از جمله نعمت‌های بسیار دوست‌داشتنیِ خدا؛ انسان های ادبی و اهلِ سکوتن . اصلا صحبت کردن باهاشون روحِ‌ آدم رو جلا میده(:′
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
-
حکایـتِ بارانِ بـی امان است این گونه، که من دوستت دارم؛ امروز هوا سرده . و خب اصلا جزوِ واجباتِ بیرون رفتن توی روز‌های سرد′! بقولِ مامان آدمای عاشق فقط روزای سرد حاضر میشن بیان از خونه بیرون و خب ما عاشق بودیم . واسه‌ی همین با حالِ بدِ مامان و صدای نیم‌سوزِ من حاضر شدیم بیایم بیرون . شاید بپرسی این عکس چیه؟ میخوام بهت بگم امروز من عاشق‌زیاد دیدم؛ با هراعتقاد و پوششی . قشنگیش میدونی چی بود؟ اینکه نقطه‌ی متمرکزِ قلبِ همه یه نفر بود؛ کسی بود که این هوای سردِ مه‌آلود و سوزِ بی‌رحمش هم جلودارش نبود′! من امروز توی چشم‌ِ‌حضار، داستانِ دلیلِ عشقِ هرکس رو برای خودم‌ میساختم و لبخند میزدم . مثلا این خانم که توی عکس عقب‌تر از همه داره میره رو نگاه کن، این چشماش رنگِ دریا بود . البته‌بهتره‌ بگم دلش دریا بود و چشماش رنگِ دلش(:″ داستانش میدونی چی‌بود؟ داشت تعریف میکرد زانودرد و دیسک کمر و گردن درد داره؛ تازه خیلیم سرماییه، ولی خب اومده بود چون عاشق بود′! یا اونیکی آقارو ببین که کلاهِ کامواییِ سفید پوشیده و رو موتور نشسته؛ اون نو عروسشو آوورده بود و منتظرش بیرون ایستاده بود توی سرما . حالا فکر کن، نوعروسِ عاشق که اومده و این مردِ عاشق‌تر که توی سرما منتظرِ نوعروس وایساده؛ خیلی قشنگِ؛ مگه‌نع؟ همه اومده بودن تا فقط اسمِ خودشونو بنامِ‌دخترِ‌حاج‌قاسم ثبتِ تاریخ کنن . عشق بود امروز که موج میزد توی چشمای‌همه . از اونی که بچه‌ی نوزادشو آوورده بود تا اونی که با عصا خمیده و آروم آروم راه میرفت، همه عاشق بودن′! هرکس که اومده بود امروز؛ فقط میخواست یجوری خودشو به‌ تو″ نسبت بده . آخه میگن شهدا خویشان و بستگانشون رو اون دنیا شفاعت میکنن؛ امروز همه میخواستن یجوری خودشونو به تو بچسبونن و باهات خویش و قوم بشن .. و منِ وصله‌‌ی ناجور هم اومدم تا تو بشی بابای‌من؛ بابایِ‌حاج‌قاسم(:″ اومدم بهتون بگم همه امروز بخاطرِ شما توی سرما اومدن؛ لطفاً اون دنیا به ما یه سری بزنید و وقتی که همه‌ی خویشانمون آشناییِ خودشونو باهامون انکار میکنن، بیاین و بگین که ما اهلِ شماییم؛بابایِ‌حاج‌قاسم′:). باشه؟ [ | عاشقانه‌ی‌هوای برفیِ مراسمِ امروز| ۲۱ دی ۱۴۰۱ ]
بنشین تا برایت بخوانم .
افسانه‌ایم گرچه غم افسانه‌ساز نیست ما مطربان بزم جنونیم، ساز نیست ..