eitaa logo
ماهڪ☁️🌚
3.4هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
6.8هزار ویدیو
139 فایل
﷽ تبلیغاتمون 🤍 https://eitaa.com/T_Mahak حرفامون 🌱 https://eitaa.com/mahakkkkmaannn گروه دخترانه ماهک 🌙 https://eitaa.com/joinchat/1885996099Cdbc403c584 مدیر 🤍🥲 @Mobina_87b کپی؟ فقد‌ استفاده‌ شخصی 💚 ماهڪ؟ معشوقک‌ زیباروی 😌💖 شروعمون ۱۴۰۰/۱۰/۲۷
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان جدیدمون🙂 زمان انتشار رمان:شنبه۴ اسفند رمان : ژانر : // اجباری خلاصه رمان : دانلود رمان لجبازی نکن مورد دختری به اسم رهاست که خیلی مغرور و شوخه. شبی که خونه مادر جونشون دعوته با پسری آشنا میشه که بعدا مجبور به ازدواج باهاش میشه بیخیال بحث کردن بادلارام شدم اون همیشه یه جواب تو آستینش داره که بگه من رهایزادان پناه هستم ۲۰سالمه ورشته پزشکی درس میخونم خیلی به دکترشدن علاقه دارم ولی خانوادم نمیزارن که من کارکنم چون میگن ماکه  پول داریم توکارمیکنی که چی بشه؟درسته پول داریم ولی عقایدخانواده ام خیلی کهنه اند بعضی مواقع ازدستشون خسته میشم
شبتون خوش
ماهڪ☁️🌚
رمان جدیدمون🙂 زمان انتشار رمان:شنبه۴ اسفند رمان : #لجبازی_نکن ژانر : #عاشقانه/#هیجانی/#ازدواج اجبار
قسمت اول🤍 -سالم خانم دکترجونم چطوری؟ دالرام االن وقت شوخی کردنه؟ بیخیال بحث کردن بادالرام شدم اون همیشه یه جواب تو آستینش داره که بگهمگه من چی گفتم؟ من رهایزادان پناه هستم ۲۰سالمه ورشته پزشکی درس میخونم خیلی به دکترشدن عالقه دارم ولی خانوادم نمیزارن که من کارکنم چون میگن ماکه پول داریم توکارمیکنی که چی بشه؟درسته پول داریم ولی عقایدخانواده ام خیلی کهنه اند بعضی مواقع ازدستشون خسته میشم من یه دخترباپوست گندمی سفیدوبینی ولب متناسب باصور تم وچشمای سبزکه عاشقشونم البته بگم که من ازقیافه ام راضی امروزقراربودبادالرام بریم خریدالبته من ازخریدمتنفرم فقط بخاطردالرام اومدم اخه فرداعروسی پسرعموش بود یه نگاه سردبهش کردم که انگارنه انگارپیاده شدببین رها ازاالن میگم بریم اون تو هی بگی زودباش زودباش من میدونم باتو فهمیدی؟ من همیشه نگاهم سرده گاهی دالرام بهم میگه نگاهتوعوض کن ولی این خصلتمه ماشینم وکه یک پورشه مشکی بودعاشق مشکیم وماشینم +وای دلی بسه دیگه یک ساعته که اینجاول میگردیم شاکی برگشت سمتم +من نمیدونم من دیگه خسته شدم یابخریابیابریم بعدابا ماکان بیایک ساعت؟؟ماهنوزده دقیقه ام نمیشه که اومدیم ماکان نامزدش بودوعاشق هم بودن ولی من به عشق اعتقادندارم یعنی وقتی ندارم که بخوام بزارمش برای عشق آه چه عجبخیلی خب بیابریم شب باماکان میام وقتی دلی )دالرام(ورسوندم رفتم خونه وقتی رسیدم بوق زدم که مش رجب دروبازکنه -سالم خانم خسته نباشید ادامه دارد
پارت دوم❤️ +ممنون مش رجب چه خبرا؟ وبدون حرفی رفتم داخلشکرخدا +سالم ولی طبق معمول جوابی نشنیدم همه تو اتاقاشون بودن من رفتم اتاقم ولباسا موعوض کردم باید برای اینده ام یه برنامه بریزم نمیتونم که بیکاربشینم خونه دراتاقم زده شد +بله؟ وبعدش رهام واردشد داداشم بود اون برعکس من خیلی شیطون بود -چطوری خانم بدخلق؟ +خوب توچطوری؟ +نهنمیتونی تنگش عزیزمی گلمی برادری اضافه کنی؟ خوب میدونست از اینکه کسی بگه ایش بدم میادوازقصداین کارومیکر خیلی خسته بودم خوابم میومدفردام روزپرکاری داشتم بایدبرم دانشگاه بعدش برم خونه مادربزرگم)مادرپدری (اخه فرداشب همه اونجان و...یه تاپ وشلوارک مشکی تنم کردم گوشیمم روساعت۷صبح آماده کردم که زودبیدارشم وقتی بیدارشدم دیدم ساعت ۴۵:۶دقیقس نمیدونم چراهروقت ساعت کوک میکنم یک ربع قبلش بیدار میشم این سواله برام بعدازاینکه صبحانه خوردم رفتم که حاظرشم یه مانتوی بادمجونی بلندتازانوباشالوشلوارمشکی پوشیدم نیازبه آرایش نداشتم فقط یه رژ لب کالباسی زدم باریمل همین کافی بود عینکمم زدم چشمام ضعیف نبود فقط یخورده مشکل دیدبودالبته بهم میومد وای دیرم شدسریع رفتم سوارپورشم شدم وبزن بریم دانشگاه وقتی رسیدم سریع پیاده شدم چون پارکینگ دانشگاه پربودمجبورشدم خیابون ماشینموپارک کنم میخواستم ازخیابون ر دبشم ولی خیلی شلوغ بود حاالچیکارکنم؟ بیخیال شدم ورفتم باهزارزحمت رسیدم به دانشگاه درکالس وزدم وواردشدم +سالم استاد وبدون اینکه بهش نگاه کنم رفتم نشستم میزاخر باصدای یه پسرجوون برگشتم سمتش جای استادوایستاده بودمگه من اجازه دادم بشینیدخانم ادامه دارد
پارت سوم پوزخندی زدم:هه االن مثال میخوای ادای استادودربیاری بیمزه؟ پسره باچشمای گردشده نگام میکرد -ببخشید؟من استادم نیازی نیست اداشودربیارم +معلومه)باپوزخند( یکی ازپسرای مزخرف کالس گفت:هی جیگرجون ایشون واقعااستادن اول باورنکردم ولی بعدش دیدم قیافعه همه جدیه باورکردم خاک توسرم ضایع شدم خودمونباختم باهمون غرورگفتم:رهایزدان پناه هستمهه چی شد؟خودتونومعرفی کنید وقتی میخواستم بشینم با،باسن خوردم زمین اخ خدالعنت کنه باعصبانیت برگشتم ببینم کی این کاروکرده که دیدم احسان یکی ازچندشای کالس هرهر میخنده اگه حالتوجانیارم رهانیستم پسره ی... یه نفس عمیق کشیدم ونشستم -خب من امیرمهدی دادخواه هستم استادجدیدتون قوانین کالس ویک بارمیگم گوش کنید کسی بعدازمن نمیاد)وبه من نگاه کرد( خوشمزگی توکالس ممنوع وگرنه این ترم و حذف کنید یجورمیگه حاالانگارکی هست؟ تااخرکالس کسی چیزی نگفت و استادم درس میدادبه قیافش نگاه کردم یه پسر۲۶-۲۷ساله باموهای لخت قهوه ای وته ریش، بینی ولبای متوسط وچشمای زیتونی جذاب بودالبته ازنظربقیه برای من اونم مثل بقیه بودعادی همه اینا دوثانیه طول کشید وقتی کالس تموم شدرفتم کافی نزدیک دانشگاه منتظردالرام ماهمیشه بعدکالسمون اینجامیایم تااومدنش یه قهوه تلخ سفارش دادم لبخندی زدم وگفتمسالم عشقی چطوری؟ سالم خوبم ممنون لباشو آویزان کردواخم ساختگی کرد -بهت یادندادن وقتی بهت میگن خوبی توام حال طرفوبپرسی؟ دستامورومیزقالب کردم وسرموکمی جلوبردم :من دکترنیستم که حالشوبپرسم اگه برام مهم بود میپرسم بعدم حالتو که پرسیدن نداره معلومه که توپی بااین حرفم لبخندگشادی زد-خوب شناختیا تکیه ام روبه صندلی دادم +پس چی؟ +خودت میدونی مهمونیای خودمون بزورمیرم غریبه ها که جای خوددارهمیگم رها توام بیاعروسی دیگه خوش میگذ دلخوراخمی کردوگفت-حال من شدم غریبه؟ +نه عزیزم منظورم پسرعموت بود -خیلی خب راضی کردنت با حضرت نوح نمیدونم چرااینقدلجبازی تو چیزی نگفتم بعدکافی رفتیم تومحوطه دانشگاه ازدوردیدم این احسان داره میره بیرون توذهنم دنبال نقشه بودم یدفعه جرقه ای به ذهنم خوردسریع بادکنکی که داخل کیفم بودودرآوردم باآب معدنی که دست دلی بودپرش کردم سرشم گره زدم نشونه گیریم عالی بود وقتی نزدیکترشد بادکنک وپرت کردم به جایی که نبایدمیزدم درست خوردبه هدف انگارروخودش خراب کاری کرده وای خدای من بچه های دانشگاه هرهر بهش میخندیدند رفتم جلوش +اخی خرابکاری کردی کوچولوخودتوخیس کردی؟ نچ نچ نچ بااعصبانیت -دختره ی نفهم حالتومیگیرم ورفت هه چی فک کرده پیش خودش کارشوتالفی نمیکنم؟ دلی:وای دختردمت گرم +مقصرخودش بود ببین دلی من االن بایدبرم خونه خدافظ راستی چراامشب خونه ننه بزرگتونید +نمیدونم گفت مهمون ویژداره همه باشنخدافظ ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ظهر بارونیتون بخیر...!
تیکه_کتاب📚🍕 وقتی کسی می‌گوید حالم خوش نیست، دنبال اتفاقات بزرگ نگردیم و نگوییم این که چیز مهمی نیست، به دلایل متعدد بازتاب یک اتفاق بیرونی در درون ممکن است بسیار بزرگ باشد. به رسمیت شناختن هرازگاهِ «حق کم آوردن» برای دوست، امنیت بخش‌ترین قسمت دوستی است و شناخت این حق برای خود، نشان از صلح با خود دارد در عمیق‌ترین لایه‌های وجود. 📘 دروغگویی روی مبل ✍🏻اروین دیالوم