eitaa logo
ماهڪ☁️🌚
3.4هزار دنبال‌کننده
20.3هزار عکس
6.5هزار ویدیو
139 فایل
ماهڪ؟ معشوقک‌ زیباروی 😌💖 تبلیغاتمون 🤍 https://eitaa.com/T_Mahak حرفامون 🌱 https://eitaa.com/mahakkkkmaannn گروه دخترانه ماهک 🌙 https://eitaa.com/joinchat/1885996099Cdbc403c584 مدیر ☕️ @Mobina_87b | @H0_art
مشاهده در ایتا
دانلود
پارت۲۳🤌🏻✨ نشست سر جاش و گفت: چته حالا؟ باشه بابا !نمیخوابم بازوشو گرفتمو و از رو تخت بلندش کردمو و :گفتم نه دیگه راس میگی من خسته شدم دیگه نمیخوام اون روی نحستو ببینم گمشو بیرون از این خونه در حالی که سعی میکرد خودشو بهم نزدیک کنه :گفت چرا اینقد زود ناراحت میشی؟ یه سیلی جانانه نثار گوشش کردمو و گفتم مگه با تو نیستم؟ لباهاشو جمع کرد و گفت: باشه شب میبینمت پشتمو کردم بهش و گفتم بیخود دیگه منو نمیبینی با ناراحتی گفت: چی میگی؟ من دیگه پول مفت ندارم بهت برم برو رو سر یکی دیگه خراب شو! اینقد پول پول نکن تمام این ٦ ماه من احساسمو واست گذاشتم برگشتم سمتش پوزخندی زدم و گفتم تو خیلی بی جا کردی از جوابم جا خورد در حالی که واسش خط و خشون میکشیدم گفتم نکنه فکر کردی قراره زنم بشی؟ قیافه ناراحتی به خودش گرفت و گفت ولی من دوست دارم پوفی کردمو و گفتم مشکل توئه من یه زن خیابونی رو خانوم خونم !نمیکنم حالا هم ه\ر\ی دیگه نبینمت با غیض گفت: حرف اخرته؟ خندیدم و گفتم نه پس میخوای همین الان ازت خواستگاری کنم با حرص گفت ه\و\س\ب\از منی که میبینی واسه این این کارا رو میکنم که خرج زندگیمو در بیارم اما تو چی؟ تسلیم جسمت شدی خیلی بد بختی مثلا میخواست منو عصبی کنه با خونسردی :گفتم به تو ربطی نداره من چه جور آدمیم به کارمند بودی که حالا اخراج شدی با پوزخند ادامه دادم این از بی عرض\گ\ی/ته که به این روز افتادی لباساشو پوشید و گفت یه روز پشیمون میشی؟ من هه نکنه به خاطر از دست دادن تو
پارت ۲۴ با حرص نگاهم کرد واقعا که بعضیا چقد رو دارن کیفشو برداشت و گفت: خدافظ من دیگه این طرفا افتابی نمیشیا و اگر نه و است گرون تموم میشه خدا رو شکر کسی رو هم نداری اگه مردی بفهمن با این حرفم رنگش پرید اهل کشتن کسی نبودم ولی این جور دخترا تو کارشون از این چیزا زیاد دیده بودن همین واسه ترسوندنش کافی بود بود حتی یه کلمه دیگه از خونه بیرون رفت حولمو برداشتم و رفتم سمت حمام باید یه دختر دیگه واسه خودم جور میکردم آوا خودمو زیر پتو جمع کردم چقد امروز هوا سرد شده بود خوابم نمی اومد همون جا زیر پتو چهار زانو نشستم یه نگاه به زخمم انداختم چبب بانداژ روش داشت کنده میشد به ناچار با چسب نواری سر جاش محکمش کردم الهی دستشون بشکنه ببین چه بلایی سر ش:کم نازنین من آوردن پتو رو پیچیدم دور خودمو و زیر کتری رو روشن کردم یه نگاه به غذای نصفه نیمه دیشب مهران انداختم لبخند رو لبم نشست مهمون نداشتیم و نداشتیم حالا که مهمون اومد یه درست و حسابیش !اومد قیافه مهربونی داشت ولی نمیدونم چرا میخواست خودشو خشک و مغرور و جدی نشون بده. با این حال دیدم که گریه کرد پس بر خلاف ظاهرش دلش نازک بود. اصلا واسه دارم به اون فکر میکنم مهمون بود دیگه اومد و رفت با این غذایی که نخورده بود دیگه ناهار امروزمم جور بود با رضایت از جام بلند شدم کاپشنمو پوشیدم رو پلیور به شوار بافتنی هم پاک کردمو و شلوار کتونیمو روش پوشیدم کلاهمم گذاشتم رو سرمو از جام بلند شدم که برم دستشویی جای زخمم خیلی درد میکرد بی توجه بهش صبحونمو خوردمو و آماده شدم که برم حمام بعد از اونم باید میرفتم کار ظرف غذای مهرانو گذاشن تو جعبه پشت موتور و به راه افتادم
پارت۲۵ تا قبل از رسیدن به حمام چند تا مسافر سوار کردم ساعت ۱۱ بود که رسیدم اونجا تنها جایی بود که میدونستن من دخترم قبل از این که وارد شم به چادر مشکی سرم کردمو رفتم داخل کارم که تموم شد دوباره رفتم واسه مسافر کشی تا عصر ! بعد از این که غذامو خوردم باید میرفتم رستوران خدا خدا میکردم صاحب کارم غیبت دیروزمو نادیده بگیره خدا رو شکر ادم منصفی بود ماجرا رو که بهش گفتم قبول کرد فقط به این شرط که یه هفته ظهرا هم براش کار کنم البته گفت حقوقمو تمام و کمال میده چی بهتر از این حاضر بودم همیشه ظهر و شب واسشون کار کنم ساعت ۱۱ بود که رسیدم خونه جای زخمم به شدت درد میکرد لباسامو عوض کردم و نشستم اروم چسب روشو باز کردم خون با یه مایع سفید رنگی ازش می چکید دورو برشم حسابی باد کرده بود از دردش حتی نمیتونستم دراز بکشم اگه میرفتم بیمارستان با این وظعم حتما میبردنم پا_س_گ"ا_ه لباس زنون هم نداشتم که بپوشمو برم به ناچار به دستمال انداختم تو اب جوش و فشار دادم روش با د_ر_د شدیدی خون و چرک ازش بیرون میزد خیلی تر_سی_ده بودم هر چی بیتشر ف_ش_ار_ش میدادم بیشتر باد میکرد کم کم سرم شروع کرد به گیج رفتن تکیه دادم به دیوار حس میکردم تمام بدنم یخ زده اروم اروم چشمام رو هم رفت مهران دوباره صبح شده بود با صدای زنگ آلارم از جا پریدم ساعت ۹ عمل .داشتم پاشدم به دوش گرفتم یه صبحونه سر پایی خوردمو لباسامو پوشیدم و از خونه زدم بیرون هوا به شدت سرد شده بود و برف می اومد روی درختای حیاط سفید شده بود. نا خوداگاه ذهنم کشیده شد سمت آوا دختره بیچاره تو این سرما چی کار میکرد؟ با اون زخمش حتما خیلی بهش سخت میگذشت تصمیم گرفتم بعد از عمل برم بهش سر بزنم وارد بیمارستان شدم وقتی رفتم بخش به پرستار گفتم اتاقو واسه مریضم که یه پسر ١٤ ساله بود اماده کن ادامه دارد
‏باید استعفا داد. گاهی از رابطه‌ای که ارزشت حفظ نمیشه. گاهی از جمعی که آدماش هم‌مسیرت نیستن. گاهی از رشته‌ای که براش ساخته نشدی. گاهی از شغلی که قلبت براش نمیزنه. خوبیِ زندگی اینه هرجا که اشتباه بری میتونی استعفا بدی. گاهی باید استعفا بدی تا با حالِ بهتری به زندگی ادامه بدی.🤌🏻✨ شبتون خوش💛
ظهرتون‌خوش✨
تاثیر رنگ‌ها کہ باید‌ بدونۍ🌸💕🍨 . ! •┈┅┅┅┅┅┅⭑┅┅┅┅┅┈• - بنفش آرامش‌دهنده 🧚🏻‍♂️🌷🍭.! - اگہ مضطرب هستین از رنگ سبز استفادھ ڪنین سبز آرام‌بخشہ و فشار خون رو کاهش‌میده .🍬💓💭.! - اگہ خیلی بہ فکر‌ ڪردن نیاز‌دارین از نیلی استفادھ ڪنین ، نیلی بہ قدرت تفڪر شما ڪمڪ میکنہ .🌈🫶🏻🌧.!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا