eitaa logo
ماهڪ🌙
3.4هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
6.8هزار ویدیو
139 فایل
﷽ ماهڪ؟ معشوقڪ زیباروے 🌙🩷 تبلیغآت ֶָ تبآدل ↫ @T_Mahak حرفے سخنے ☕️ ↫پیوی @moojazi ↫ناشناس https://daigo.ir/secret/51014363538 گروه "دختران" ماهڪ 🌱 https://eitaa.com/joinchat/1885996099Cdbc403c584
مشاهده در ایتا
دانلود
هیچ چیز غیر ممکن نیست خود کلمه میگوید من ممکن هستم 🍓🤍
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
تنها جنگی که قشنگه، جنگیدن واسه آرزوهاته🥺🤌
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
5.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به خودت ایمان داشته باش تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی🤌🌿
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
صد وهفتم -نچ نچ نچ بود. -پس میخوای ناز کنی؟ -نه ولی قرارم نیست اتفاقی بینمون بیافته وبعد خیلی جدی رفتم روتخت دراز کشیدم وپتو رو کشیدم روی خودم.ضدجال زدم بهش بدجور.خخ -پس میشه بگی چرا این همه دلبری کردی وخودتو خوشگل کردی نصف شبی؟؟ -برای دل خودم -توکه راست میگی پتورواز روم کشید.منم سیخ نشستم روتخت وبااخم ساختگی گفتم -اِ مگه نمی بینی خوابم؟ -نه نمی بینم توچشام نگاه کرد. -هوبی رها؟میخوای بریم دکتر؟ -نه چندتا نفس عمیق کشیدم که حالم اومد سرجاش -خب دیگه شب بخیر -کجا؟توکه حالت خوب شده -رها؟میدونی خیلی دوست دارم؟آخ خدا امشب مثل اینکه قصدمرگ منو داره من قلبم ضعیفه بابا جان نگو اینارو میدونستم به شوخی میگه وگرنه اونکه عاشقم نیست. -آره میدونم توراس میگی! زل زد توچشام.جدی شده بود. -دارم جدی میگم من از همون ا ول که دیدمت سرکشیات.سردبودنات.غرورت رودیدم دل بهت دادم.بخاطرحرفای شمال واونشبی واقعا معذرت میخوام اصال دلم نمیخواست اون حرفا رو بگم.اعصبانی بودم برای همین..من عاشقتم.قول دادم وقتی حالت خوب شد بهت بگم..بگم که توخانوم خودمی! اشک تو چشام جمع شده بود.واقعا نمیدونستم چی بگم؟یعنی واقعا دوسم داره؟ -نمی خوای چیزی بگی؟چرا گریه میکنی؟ -هیراد.م.من. بغلش کردم.سفت ومحکم -خیلی دوست دارم خیلی هیچوقت هیچوقت دیگه بهم نگو از زندگیت گمشم -من غلط بکنم عشقم.توزندگیمی بهترین وزیبا ترین شب زندگیم بود. -نمیخوای بیدار شی خرسی من؟ -اوم توبرو االن میام
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
صدوهشتم رفتم صبحانه چیدم.امروزباید بریم سرکار دیگه بسه اینقدر استراحت.بعد صبحانه رفتیم حاظربشیم.مانتویی که پوشیده بودم تنگ بود برای همین یه چادر هم سرم کردم.باچادر قیافم خیلی مظلوم شده بود.آرایش نکردم.حاال که چادر دارم نمیخوام حرمتش رو زیرپابزارم. رفتم بیرون هیرادباکت وشلوار اسپرت طوسیش محشر شده بود.چشمش که به افتاد محوم شد. -رها؟خیلی نازشدی! -میدونم -بچه پرو بریم عشقم -اوهو هنوز به عشقم آلرژی دارم بهم بگوزندگیم -باشه عشقم بهت میگم زندگیم اصال چرازندگیم بهت میگم رها تمام. -ایش هرچی حاال بریم -بریم وقتی رسیدیم شرکت امیر اومده بود. چشمم به تقویم روی میزم افتاد،فردا روز مادر بود، تعطیلم بود. وای چرا یادم نبود!؟ حاال چیکار کنم؟ موقع ناهار یادم باشه برم یه چیزی برای مامان بخرم. -پخ-هیع ترسیدم امیر مگه بچه ای؟ -به چه فکر می کردی؟ - به این که فرداتعطیله! -آره برنامت چیه؟ -فعال هیچی به هیرادبگم بریم خونه مامانم اینا. -چی گرفتی براش؟ -ناهار می رم می گیرم. -okچ.س -چ.س خودتی -چ.س به آلمانی یعنی خدافظ -اِ واقعا!باشه پس توام چ.س.ی...یعنی چس -خخ باشه -چه زبان مسخره ای خدایی! بی خیال مشغول کارم شدم.باالخره وقت ناهار رسید.وسایلم وداشتم جمع می کردم که هیراد از اتاقش خارج شد. -سالم خانم پناهی.می رید ناهار؟ یواش طوری که خودش بشنوه گفتم -نه دارم میرم شام میای؟
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
سلام حال شما؟!😂🥺 اومدم پررر انرژی😂
۲۳ فروردین ۱۴۰۳