eitaa logo
′ !🇵🇸𝐅𝐫𝐚𝐠𝐡|فـرآق -
816 دنبال‌کننده
9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
592 فایل
و‌عُمق‌ِعِشـق .. هی‍‍ـ‍‌چ‌وَقت‌ف‍‌همیده‌نمیشَود‌؛ مَگر‌دَر‌زَمـٰان‌فِـرآق🫀:)! ارتـباطۍ‌تنگـاتنگ‌امـٰا‌مَخفی . - https://harfeto.timefriend.net/17011212346217 تَبـٰادلـٰات . - @H_Khalifeh - حیـٰات : 𝟏𝟑𝟗𝟗,𝟗,𝟏𝟖 - - کپی؟با‌صلوات،نوش‌جونت‌رفیق .
مشاهده در ایتا
دانلود
اے دیدنت بھانہ ترین خواهش دݪم فڪرے بڪن براے من و آتش دݪم💔 دست ادب بہ سینہ ے بیتاب میزنم ظھرت بخیر حضرت آرامش دݪم✨ شاهرخ ضرغام
دلم گرفته…. هوای شهر سنگین است!! دیگر بوی نمیدهد شهر ما!! از اسم فقط اسم حک شد در اول کوچه ها مانده… مگر نه اینکه برای حفظ ناموس، وطن، حجاب و عفاف شهید دادیم!!؟
اے دیدنت بھانہ ترین خواهش دݪم فڪرے بڪن براے من و آتش دݪم💔 دست ادب بہ سینہ ے بیتاب میزنم ظھرت بخیر حضرت آرامش دݪم✨ شاهرخ ضرغام
✍️ 💠 نمی دانستم چه بلایی سرش آمده تا داخل دفتر شدم و ردّ را روی زمین دیدم. وقتی مقابلش رسیدم تازه گوشه سمت راست پیشانی و چشمش را دیدم که از خون پر شده و باریکه ای از خون تا روی پیراهن سپیدش جاری بود که وحشتزده صدایش زدم. تا آن لحظه حضورم را حس نکرده بود که تازه چشمانش را باز کرد و نگاهم کرد، دلخوری نگاهش از پشت پرده خون هم به خوبی پیدا بود! انگار می خواست با همین نگاه خونین به رخم بکشد که جراحت هایی که بر جانش زدم از زخمی که پیشانی اش را شکسته، بیشتر آتشش زده است که اینطور دلشکسته نگاهم می کرد. 💠 هنوز از تب و تاب درگیری با بچه ها، نفس نفس می زد و دیگر حرفی با من نداشت که حتی نگاهش را از چشمانم پس گرفت، دستش را از روی میز برداشت و با قامتی شکسته از دفتر بیرون رفت... ▫️▪️▫️ 💠 آن نفس نفس زدن ها، آخرین حرارتی بود که از احساسش در آن سالها به خاطرم مانده بود تا امشب که باز کنار پیکر غرق خونش، نجوای نفس هایش را شنیدم. تمام آن لحظات سخت ده سال پیش، به فاصله یک نفس سختی که با خِس خِس از میان حنجره خونینش بالا می آمد، از دلم گذشت و دوباره جگرم را خون کرد. انگار من هم جانی به تنم نمانده بود که با چشمانی خیس و خمار از عشقش تنها نگاهش می کردم. چهره اش همیشه زیبا و دیدنی بود، اما در تاریکی این شب و در آخرین لحظه های حضورش در این عالَم، آیینه صورتش زیر حریری از خون طوری می درخشید که دلم نمی آمد لحظه ای از تماشایش دست بردارم. 💠 ده سال پیش بر سر بازی کثیفی که عده از کشورم با عروسک گردانی ما دانشجوها به راه انداختند، عشقم را از دست دادم و امشب با نقشه شوم دیگری، عشقم را کشتند. در میان همهمه مردمی که مدام با اورژانس تماس می گرفتند و کسی جرأت نداشت او را به بیمارستان برساند، من سرم را کنار سرش به دیوار نهاده و همچنان حسرت احساس پاکش را می خوردم که از دستم رفت. 💠 مثل دیگران تقلّایی نمی کردم چون کنار شیشه ماشین خودم به قدری با قمه او را زده بودند که می دانستم این نفس های آخرش خواهد بود و همین هم شد. زیرلب زمزمه ای کرد که نفهمیدم و مثل گُلی که از ساقه شکسته باشد، روی زمین افتاد. اینبار هم او را غریب گیر آوردند و مظلومانه زدند، مثل ده سال پیش در دانشکده، مثل همه ها و بچه مذهبی هایی که ده سال پیش در جریانات ، غریبانه و مظلومانه شدند. 💠 آن سال من وقتی به خود آمدم و فهمیدم بازی خورده ام که دیگر دیر شده بود، که دیگر عشقم رهایم کرده بود و امشب هم وقتی او را شناختم که دیگر از نفس افتاده بود. من باز هم دیر فهمیدم، باز هم دیر رسیدم و باز عشق پاکم از میان دستانم پر کشید و رفت... ▫️▪️▫️ 💠 حالا بیش از سه ماه از آن شب می گذرد و دیگری در پیش است. در این ده سال گذشته از آشوب های و در این سه ماه گذشته از اغتشاشات بنزینی ، نمی دانم چند مَهدی مثل مَهدی من به خاک افتادند تا با خون پاک شان، نقش نحس و نجس را از دامن کشورم پاک کنند، اما حداقل میدانم که تنها چهل روز از شهادت مردی گذشته که عشق این ملت بود. فاصله مظلومانه مَهدی پیش چشمانم تا داغ رفتن ، دو ماه هم نشد و همین مُهر داغ هایی که پی در پی بر پیشانی قلبم نشسته برایم بس است تا دیگر نخورم. 💠 بگذار بگویند انتخابات است، بگذار مدام با واژه های و بازی کنند و به خیال شان را در برابر قرار دهند؛ انگار پس از شهادت ، به راستی بیشه را خالی ز شیران دیده اند که دوباره هوایی شده اند! امروز وقتی می بینم انتخاباتی شان همانی است که سال 88 صحنه گردان اغتشاشات بود، وقتی می بینم هنوز از تَکرار خط می گیرند که آن روزها و هنوز ارباب فتنه است، وقتی می بینم همچنان لقلقه زبان منتخب شان سلام بر خاتمی، حمله به و سیستم انتخابات کشور و مخالفت صریح با نصّ است، چرا باور نکنم که دوباره آتش بیار معرکه ای دیگر شده اند و اگر کار به دست این ها باشد، باز هم باید مَهدی های زیادی را به پای فتنه های شان فدا کنیم تا باقی بماند؟ 💠 هنوز دلم از درد دوری مَهدی در همه این سال ها می سوزد! هنوز از آن شبی که در پهلویم غریبانه جان داد، آتشی به جانم افتاده که آرامش ندارد! به خدا همچنان از داغ فراق حاج قاسم پَرپَر می زنم و از آن روزی که پس از شهادت سردار، باز هم حرف از با زد، پیر شدم! پس به خدا دیگر به این جماعت نخواهم داد، انگشت من نه از جوهر که از خون شهیدانم سرخ است و این انگشت را جز به نام که پاسدار ایران باشند، بر برگه رأی نخواهم زد. ✍️نویسنده:
<⛅️🐚> حاج حسین یکتا: مےگفت در عالم رویا؛ بہ گفتم! چرا براۍ ما دعا نمےکنید کہ شهید بشیم...!؟ 💔 مےگفت ما دعا مےکنیم براتون مینویسن... 🥀 ولے گناه مےکنید... پاک میشہ... 😔 🤲🏻 ┈••✾•🍃💎🍃•✾••┈┈ ݩـــ|𝑡ℎ𝑒 𝑙𝑖𝑔ℎ𝑡|ــوࢪ :) @Mahdiabrekni
تا حالا فک کردی داستان کدوم شهید جذاب تره یا آدم رو بیشتر متحول میکنه؟؟؟🤔 بد نیست یه دور لیست پایین رو ببینی گاهی واقعا انتخاب سخته مگه نه....؟ 💔شهیدی که با اذانش عراقی ها را هدایت کرد. 🕊 💔شهیدی که نشانی قبر خود را داد. 🕊 💔شهیدی که قرضهای یک نفر را داد. 🕊 💔شهیدی که بدنش با اسید هم از بین نرفت و پس از ۱۶ سال با پیکر سالم به میهن بازگشت. ۱۴ساله🕊 💔شهیدی که از بهشت برای فرزندش نامه نوشت. 🕊 💔شهیدی که در قبر خندید... 🕊 💔شهیدی که عراقی ها برایش ختم گرفتند... 🕊 💔شهیدی که روز تولدش شهید شد... 🕊 💔شهیدی که هر هفته مادرش را سر قبر صدا میزد... 🕊 💔شهیدی که لحظه خاکسپاریش خندید 🕊 💔شهیدی که غرور آمریکایی ها را شکست... 🕊 💔دو شهیدی که پیکرشان هنگام نبش قبر سالم بود... از دوران دفاع مقدس و از شهدای قبل از انقلاب که توسط ساواک شهید شد. 💔شهیدی که سیدحسن نصرالله سخنرانی خود را با نام او نامگذاری کرد. 🕊 💔شهیدمدافع حرمی که روز و ساعت شهادتش رو میدونست مصطفی_صدرزاده🕊 💔شهیدی که قبرش بوی گلاب میدهد 🕊 💔شهیدی که پیکرش را کسی تحویل نگرفت. 🕊 💔شهیدی که سر بی تنش سخن گفت... 🕊 ┈••✾•🕯🖤🕯•✾••┈┈ ݩـــ|𝑡ℎ𝑒 𝑙𝑖𝑔ℎ𝑡|ــوࢪ :) @Mahdiabrekni
◇💙🧢◇ یہ‌آقایے‌بودبھ‌اسم‌آقاحسین‌ڪه توےآخرین‌مداحیش‌گفت: یعنے‌قسمت‌میشه منم‌شهیدبشم‌توسوریه؟ ‌ دقیقابعدازاون‌مداحے رفت‌سوریه‌و شد💔 همینقدرقشنگˇˇ:) 🦋⃟ 📘¦⇢ 🦋⃟ 📘¦⇢ ⓙⓞⓘⓝ↯ 🕊|→@Mahdiabrekni
1.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مبارڪ خواھر! مراسم وداع با بانوی شهیده 🥺💔 کجان اونا که میگفتن فقط مردا میتونن شن؟! _یرزقون !-@Mahdiabrekni (:
روایتۍازشھیدهادۍ🗞-!- رفتم‌پیشِ‌ابراهیم،هنوزمتوجھ‌ حضورِمن‌نشده‌بود! باتعجب‌دیدم‌هرچندلحظھ‌سوزنۍ رابھ‌پشتِ‌پلک‌چشمش‌میزند!😧 گفتم؛چیکارمیکنۍداش‌ابرام؟ تامتوجھِ‌من‌شد،ازجاپریدوگفت: هیچۍ،چیزۍنیست!🚶🏻‍♂️♂ گفتم‌:بایدبگۍبرای‌چۍسوزن زدۍتوصورتت😕!! مکثۍکردوخیلۍآهستھ‌گفت: سزاۍچشمۍکھ‌به‌نامحرم بیفته‌همینھ‌...!💔 -ابراهیم‌به‌نامحرم‌آلرژۍداشت! حتۍبراۍِصحبت‌بابستگانِ‌نامحرمشان هم‌سرش‌رابالانمیگرفت...! ؟...⁉️ ابراهیم ها ↬🖤@Mahdiabrekni
′ !🇵🇸𝐅𝐫𝐚𝐠𝐡|فـرآق -
_
◇💙🧢◇ یہ‌آقایے‌بودبھ‌اسم‌آقاحسین‌ڪه توےآخرین‌مداحیش‌گفت: یعنے‌قسمت‌میشه منم‌شهیدبشم‌توسوریه؟ ‌ دقیقابعدازاون‌مداحے رفت‌سوریه‌و شد💔 همینقدرقشنگˇˇ:) 🦋⃟ 📘¦⇢ 🦋⃟ 📘¦⇢ ⓙⓞⓘⓝ↯ 🕊|→@Mahdiabrekni› ¦↵..^^!
گاهۍاوقات‌آرزوۍ ، عرش‌خداروبه‌خنده‌درمیاره🚶🏿‍♂️!! راحت‌ میڪنیم‌بعدشم‌میگیم‌ حالابعداازدلش‌درمیارم؟! حالابالفرض‌اونم‌بخشیدت‌،سابقہ‌ۍ خودتوپیش‌ خراب‌نڪن🌿!' راحت‌دل‌همومیشڪونیم... قبلااگہ‌یه‌ نمۍخوندیم‌ زمینوزمانوبه‌هم‌میدوختیم.! الان‌یادمون‌نیست‌اخرین‌بارۍ ڪه‌‌نمازشب‌خوندیم‌ڪۍبوده👊🏼:)! بنـظرت‌ میشیم؟😶 اره‌بشین‌تاشہیدشۍ‌! ➺|@Mahdiabrekni
همه چیز برای یه جشن دو نفره توی اولین سالگرد ازدواجشون آماده‌اس! فقط دانیالِ این دختر ۱۹ساله نیست!💔 ➺|@Mahdiabrekni