eitaa logo
•مَــہدے‌فــٰاطِـمـہ•
1.7هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
35 فایل
••بـسم‌ࢪبِّ‌مھد؎‌فـٰاطمہ•• 🍃 ارتباط‌ با خادم کانال : @ali133371
مشاهده در ایتا
دانلود
◖♥🎉◗ مژده‌ای‌اهل‌ولانیمه‌شعبان‌آمد بوی‌عطر‌وختن‌ونرگس‌وریحان‌آمد.. ‹ ♥⇢ › ‹🎉 ⇢
4_5969931694499698144.mp3
12.04M
🎙 -جونِ‌ جونُم‌ مهدی -دردت‌ به‌ جونُم‌ مهدی🥰♥️ -سیدمجیدبنی‌فاطمه-
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«﷽» ای دل بشــارت مـی دهـم خــوش روزگــاری می رسد یا درد و غم طی می شود یــا شــهــــریــاری مــی رسد ای منتــظــر غمگیـن مشو قــدری تــحــمــل بیــشــتــر گردی بــه پــا شد در افــق گــویــی ســواری مــی رسد... 🦋«اللهم عجل لولیک الفرج»🦋 شهید‌بابک‌نوری✨
امام زمان ؟! همونی که از ته دل مارو دوست داره ولی ما به ظاهر دوست دارشیم و هیچوقت تو قنوت نمازامون به صورت مستمر دعای فر‌جش رو نخو‌ندیم . العجل مولانا یا صاحب الزمان
[{تولدت مبارک ای پیرترین جوانِ تاریخ... 💔❤️💚🌴}]
بسم رب الحسین💚 💚🌿
•مَــہدے‌فــٰاطِـمـہ•
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت #نویسنده_خانم_ط_حسینی #قسمت۱۶ 🎬 ابواسحاق به سمت ماامد عماد ولیلا ازترسشان
🎬 خدای من, پسربچه هایی را که ازسه سال بالاترداشتند ازخانواده شان جدا وسوار تویوتا میکردند,یعنی چه هدفی ازاینهمه خباثت دارند؟؟ محکم عماد راچسپیدم وسعی کردم زیر چادرم پنهانش کنم,اخه این طفل معصوم کشش,اینهمه زجر راندارد,اول که کشتن پدرومادرش درجلوی چشمانش وحالا جدایی.... عمادهم که انگار احساس خطر میکرد,هیچ صدایی ازخود درنمیاورد وتاجای ممکن خودرا درپناه چادر خواهرک بیچاره اش پنهان نموده بود. داعشی حرامی به سمتم امد انگار برامدگی جسم نحیف عماد را دیده بود ,با قنداق تفنگش برسر ورویم میزد وناسزا میگفت ودریک آن دستان لرزان برادرم از دستان بسته ام ول شد... عمادرا سمت خودکشید ,لیلا بااشک وناله التماسش میکرد که عمادرانبرد.. اما ان حرامی تفنگ رابالا برد که برفرق لیلا فرود اورد,خودم رامیان داعشی ولیلا انداختم,تفنگ به پیشانی ام خورد وگرمی خون را روی صورتم احساس کردم اما ازپا ننشستم ودست عماد را گرفتم وفریاد زدم:پسرم است ,عزیزم است,تورا به خدایی که میپرستید رحم کنید اورا ازمن جدا نکنید... التماسهای من انگاراین حیوانات خون آشام را جری تر کرده بود دوباره به سمتم هجوم اورد ومشت ولگد حواله ام کرد....کاش میزد اما عماد رانمیبرد. عماد ازچهار گوشه ی چشمش اشک میریخت,انگار میخواست چیزی بگوید اما نمیتوانست.... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎💦⛈💦⛈💦⛈