#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده_خانم_ط_حسینی
#قسمت۲۹ 🎬
من:خاله هاجر منم سلما ,چرا میزنی؟
لیلا هم دیگه هق هقش هوا شده بود.
ام عمر:من خاله ی تو نیستم عفریته,من ام عمرهستم,مادر عمر,همونکه توی چشم سفید دست رد به خواسته ی دلش زدی وبرای انتقام از تو به جنگ تمام ایزدیهای مغرور وکافر به روستاهای ایزدی اطراف, حمله برد ویک ایزدی کافر اورا شهید کرد....ودوباره افتادبه جانم وتا زمانی که خسته نشد ,دست اززدن نکشید.
ابوعمر خنده تمسخرامیزی کردوبه زیرزمین خانه اشاره کرد وگفت:آنجا محل اقامت شماست ,البته پراز خرت وپرت واشغال است ,زود بروید وبرای خودتان جایی باز کنید.
لنگ لنگان در حالی که لیلا دستم راگرفته بود وارد زیرزمین شدیم,معماری خانه های این محله شبیهه به هم بود ,یعنی خانه ابوعمر هم دقیقا نقشه خانه ماراداشت وهمین باعث میشد بیشتر وبیشتر احساس تألم وغصه کنیم.
داخل زیرزمین هیچ جای خالی نبود,با کمک هم ,دستهایمان راباز کردیم وشروع کردیم وسایل یک طرف را به ان طرف حمل کردن وروی هم انباشته کردن ,بالاخره یک گوشه, اندازه ی خواب دونفر جابازشد واز داخل وسایل زیرزمین تکه حصیری کهنه پیدا کردیم وبه جای,قالی وتشک و..زیرپایمان انداختیم.
خورشید غروب کرده بودومادرتاریکی محض درسکوتی سنگین نشسته بودیم وهرکدام درافکارخودغرق بودیم,بس که این چندروز گریه کرده بودیم,انگار چشمه ی اشکمان خشکیده بود , باید تغییری دراین وضعیت میدادم بلندشدم وبرق زیرزمین را روشن کردم.
لیلا:سلما خاموشش کن ,یه بارمیبینی اومدن وهمین را بهانه کردن ودوباره اذیتمان میکنند...
من:بزار روشن باشه,انگاری یادشان رفته ماهم هستیم.
نزدیک نیمه شب بود هیچ کس به ما سری نزد وما هم میترسیدیم که حتی به توالت برویم..گرچه احتیاجی هم نبود چون آدمی که هیچ نخورده لاجرم به قضای حاجت هم احتیاج ندارد اما من باید نمازمیخواندم.
چون امکان رفتن به توالت نبود,تیمم کردم .
لیلا این چندروزه متوجه شده بود که شیعه شدم ,پس گفت تا هیچ کس نیامده نمازت رابخوان...
سریع شروع به خواندن کردم.
بعدازنماز ,کنارلیلا دراز کشیدم ودیگر چیزی نفهمیدم.
وای کاش میمردم وصبح فردا رانمیدیدم وشاهد حوادث غمبارش نمیشدم.
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده_خانم_ط_حسینی
#قسمت۳۰ 🎬
همانند شبهای قبل با تکرار دیدن صحنه ی سربریدن پدرومادرم وهق هق های لیلا ازخواب پریدم...صدای اذان صبح بلند شد....انگار با این اذانها میخواستند بگویند ما مسلمان راستین هستیم.
لیلا رادربغل گرفتم ومحکم به خودم چسپاندم وشروع به نوازش سرش کردم:گریه نکن عزیزکم,گریه نکن خواهرکم ماهنوز همدیگر راداریم بایدعماد راپیداکنیم,طارق هنوز هست علی هنوز هست وبالاتر ازاین ما خدارا داریم.
دلم گرفته بود,خواهر نازپرورده من که ازمورچه هم میترسید ,امشب بین موش وسوسک وپشه و. ..بر کف خاکی زیرزمین همسایه به خواب رفت.عجب دنیایست....خدایا مپسند ازاین خوارتر شویم....خدایا به دادمان برس...
بازهم باتیمم نمازم راخواندم,دمدمه های صبح بود که صدای تلق تلق راه رفتن کسی برپله های زیر زمین باعث شد سریع بلند شویم وچادروروبنده هایمان رابپوشیم.
دربازشد وقامت ابوعمر درچهارچوب درنمایان شد,کلید برق رازد وتاچشمش به ما افتاد,قهقه ای زدوگفت:عجب زنده اید؟فکرکردم تاحالا مرده اید...عجب جان سختید ,مثل گربه هفت جان دارید,اگر جلوی چشمان من, پدرومادرم راکشته بودند تاحالا هفت کفن پوسانده بودم وبه طرف ما امد بایک دستش چادرلیلا وبادست دیگرش چادر من را کشید وگفت:شما کنیز من هستید ,لازم نکرده حجاب داشته باشید ,سریع بیایید بالا,باید کمک ام عمر کنید تا وسایل سفرش رامهیا کند....بعد خنده ای زد وارام ترگفت:بزار ام عمربرود...خانه که خالی شد باشما دوتا کارها دارم.....سریع ....درضمن دیگه به من عمو وابوعمر و...نمیگویید فقط اررررباب....متوجه شدید؟؟
سرمان رابه علامت تصدیق تکان دادیم ورفتیم بالا...
ترس تمام وجودم رافراگرفته بود,یعنی این کفتارپیر چه نقشه ی شومی درسرش داشت.
من مشغول اتوکردن کوله باری ازلباسهای ام عمرودخترانش وبکیر ,پسردیگرش که یک سال ازعمر کوچکتر بود شدم ولیلا هم ظرفهای کثیف رامیشست ,هیچکدام ازدختران ام عمرکه روزگاری باهم همبازی بودیم ,جلویمان ظاهر نشدند ,دلیلش رانمیدانستم اما ازاین موضوع خوشحال بودم...دوست نداشتم انها هم به چشم کنیز به ما نگاه کنند.
درحین کار صدای ابوعمروزنش رامیشنیدم که باهم صحبت میکردند.
ابوعمر:زن,شما باید زودتر میرفتید,مگه نمیبینید که دولت اسلامی حکم کرده اگر زنی بدون مردش ازخانه خارج شود درجا تیرباران میشود,میترسم روزی من یا بکیرنباشیم وشما مجبور به بیرون رفتن شوید وجانتان رااز دست دهید,با بکیر بروید...بکیر شمارا میرساند وفردا برمیگردد,میخواهم سلما را به بکیر هدیه کنم که دلش خوش,شود.
خدای من اینان که خود ازسینه چاکان دولت داعش هستند بازهم برای خانواده شان احساس امنیت نمیکنند,پس بدا به حال ما که ازجنس اینان نیستیم.
درهمین لحظات فکری به خاطرم رسید...درسته...بعدازرفتن ام عمروبچه هایش ما دونفر باابوعمر تنهاییم ,اگر فرصتی پیش بیاید با لیلا تنها شوم,باید نقشه ام رابه لیلا بگویم وخیالش را راحت کنم.
هرچه که بیشتر فکر میکردم,بیشتر ایمان میاوردم که ما میتوانیم کلک ابوعمر رابکنیم ,اری ارزوی کنیزی بکیر رابردلشان میگذارم ....
اگر قرار است که همش کشت وکشتار باشد چرااینبار یک خونخواری مثل ابوعمر نمیرد...
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
اونجاکهعراقیمیگه:
آرزویِدلِبیمارمَنی
صحتیعافیتیدرمانی..!
#حسینجانم
•مَــہدےفــٰاطِـمـہ•
هرکسی پیر شود، از بر و رو میافتد؛
پیر میخانهٔ ما، اشرف مخلوقات است.. :)♥︎
#حضرٺجانان
✅ قدردانی رهبر معظم انقلاب اسلامی از حرکت حماسهآمیز مردم در ۱۱ اسفند۱۴۰۲
رهبرمعظم انقلاب با اشاره به انتخابات ۱۱ اسفند اظهار داشتند: مردم با حرکت بزرگ و حماسهآمیز خود در ۱۱ اسفند، به مواجهه با تلاش دشمنان رفتند، بنابراین این حرکت یک جهاد بود.
رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز بعد از کاشت ۳ اصله درخت که همزمان با روز درختکاری انجام شد، از حضور ملت ایران در پای صندوقهای رأی در ۱۱ اسفند تشکر کردند و گفتند: حضور ملت ایران در انتخابات انجام وظیفه اجتماعی و تمدنی و یک جهاد بود.
رهبرمعظم انقلاب اسلامی صبح امروز بعد از کاشت ۳ اصله درخت که همزمان با روز درختکاری انجام شد، از حضور ملت ایران در پای صندوقهای رأی در ۱۱ اسفند تشکر کردند و گفتند: حضور ملت ایران در انتخابات انجام وظیفه اجتماعی و تمدنی و یک جهاد بود.
رهبرمعظم انقلاب اسلامی افزودند: دشمنان حدود یکسال با تبلیغات خود تلاش کردند تا مردم را از حضور در انتخابات منصرف کنند و انتخابات از رونق بیفتد اما مردم با حرکت بزرگ وحماسهآمیز خود در ۱۱ اسفند، به مواجهه با تلاش دشمنان رفتند،بنابراین این حرکت یک جهاد بود.
حضرت آیتالله خامنهای از دستاندرکاران انتخابات اعم از مسئولین برگزاری، تبلیغات و حفظ امنیت نیز تشکر و قدردانی کردند.
رهبرمعظم انقلاب اسلامی همچنین با اشاره به وقوع سیل در بخشهای جنوبی استان سیستان و بلوچستان و خسارتهای وارد شده به مردم تاکید کردند: کمکها و امدادهایی که از طرف بخشهای دولتی و غیر دولتی در حال انجام است، باید ادامه پیدا کند و کسانی هم که توانایی ورود به امداد و کمک را دارند، برای کمکرسانی وارد شوند.
حضرت آیتالله خامنهای در سخنان خود با اشاره به روز درختکاری، کاشت درخت را یک سرمایهگذاری باصرفه و پرسود خواندند و افزودند: درخت دارای ثمرات زیادی همچون افزایش اکسیژن هوا و مقابله با آلایندهها است، بنابراین یک سرمایهگذاری پرسود است بهخصوص در شرایط زندگی ماشینی امروز که متاسفانه آلایندهها افزایش پیدا کردهاند.
ایشان اهتمام اسلام را بر ارتباط انسان با طبیعت و همچنین مراقبت از طبیعت یادآور شدند و با اشاره به غرس سه اصله درخت برای نشان دادن اهتمام بیشتر به درختکاری، از جمله کاشت یک درخت زیتون گفتند: برای اعلام همبستگی و همدلی با مردم مظلوم و البته بسیار مقاوم فلسطین، یکی از درختهایی که امروز کاشته شد، درخت زیتون بود و این اقدام نمادین در واقع برای ابراز سلام به آنها بود و اینکه بگوییم همواره حتی در کاشت درخت نیز به یاد مردم فلسطین هستیم.
هدایت شده از بـ𓂆راےاو
سلام علیکم ؛ ۱۰ نفر لطف میکنین ؟
یه پیام فور میکنم .
#فور
اِلٰهیٖ وَ قَدٔ اَفنَیْتُ عُمْری فٖی شِرَّةِ اِلسَهوِ عَنْكَ
وَ اَبْلَیتُ شَبٰابی فیٖ سَکْرَةِ اِلتَّبا عُدِمِنك..
#بنده_غرغرو
•مَــہدےفــٰاطِـمـہ•
•آنچِھگُذَشتـ|♥️
•شَبِتونشُـهَدایـے|🌿
•عِشقِتونزَهࢪایـے|🕊️
•نَفَسِتونحِیدَࢪۍ|🤍
•اِلتمـٰاسدُعـٰا|🌒
•یـٰاعلـے|✨🍁
{يَامَنْهُوَصَانِعُكُلِّشَىْءٍ}
+ایآنکهسازندههمهاوست..🤍
-خدایمن🌱
«💛🕊»
بسمربالرضا|❁
درحرمتمثلکعبهشوروصفاهست
گنبدوگلدستههاتدردلماهست..
💛¦↫#السلامعلیکیاعلۍابنموسۍالرضآ
🕊¦↫#چهارشنبههایامامرضایی
#امامرضاجان💛
ا؎ خوشا وقتی کہ بگشایم
نظر در رو؎ دوست
سرنہم در خط جانان جان
دهم در ڪو؎ دوست
#چھارشنبههاےامامرضایۍ💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تدبردرقران
و هرگز چشم خود را به نعمتهاي مادي كه به گروههائي از آنها دادهايم ميفكن كه اينها شكوفه هاي زندگي دنياست و براي آنست كه آنان را با آن بيازمائيم و روزي پروردگارت بهتر و پايد.(۱۳۱)
و خانواده خود را به نماز دستور ده و بر انجام آن شكيبا باش ما از تو روزي نميخواهيم بلكه ما به تو روزي ميدهيم و عاقبت نيك براي تقوا است. (۱۳۲)
📚طه۱۳۱/۱۳۲