🎥 بسته آثار تصویری جهت کنش در انتخابات ۱۵ تیر
🗳 انتخابی برای ایران قوی
🎥 با اکران فیلم و مستندهای زیر در جمعهای انتخاباتی، در افزایش آگاهی جامعه نسبت به مسائل کشور و افزایش کیفیت انتخابات ریاست جمهوریِ پیش رو کنشگری کنید:
🔹 مستند نانگزیدهها ۲
🔹 مستند زالو
🔹 فیلم کوتاه انتخاب
🔸 فیلم سینمایی نگهبان
🔸 مستند گیلن باره
🔸 مستند دیوارکش
🔸 مستند فروشنده ۳ (رازهای مرد در سایه)
👓 مطالعه معرفی آثار و دانلود آنها جهت اکران در مسجد، دانشگاه، حوزه علمیه، جمعهای انتخاباتی و ... :
🌐 B2n.ir/Entekhab14
☎️ 02142795050
🎬 سینما انقلاب میخواهد🔻
http://eitaa.com/joinchat/1112277110C952842dfba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ تجمع خودجوش روستاییان در مسیر حرکت خودروی دکتر جلیلی به سمت مصلی گرگان
#جلیلی
#سعید_جلیلی
#انتخابات
🇮🇷 به جلیلی پسندها بپیوندید
🔆 @jalilipasand
⭕️ ورود دکتر جلیلی به مصلی گرگان و استقبال پرشور گرگانیها از کاندیدای اصلح
#جلیلی
#سعید_جلیلی
#انتخابات
🇮🇷 به جلیلی پسندها بپیوندید
🔆 @jalilipasand
⭕️ گویا فروشگاه تعاونی بزرگ نگین فارس شیراز در دور اول انتخابات ،کارمندان شرکتی و فروشگاهی خودشو مجبور کرده به پزشکیان رای بدن !!
این رسما قیام سرمایه داران زالو صفت علیه مستضعفینه!
چرا؟! فقط بخاطر اینکه جلیلی گفته حقوق کارگران باید به جیب خودشون بره نه واسطه ها!!
#فروشگاه_زنجیره_ای
#درآمد_حرام
#زالو
🆔 @pedarefetneh 🔜 #پدرفتنه
🆔 @pedarefetneh 🔜 #پدرفتنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ عالی ترین چالش های که میشه مردم آگاه کرد طرح سوال در کف خیابون...
قیمت بنزین 25 هزار تومان شده❌
🎥 میگه من خودم دور اول به پزشکیان رای دادم، دور دوم اصلا بهش رای نمیدم!
جوری از آقای جلیلی لولو ساختن که عده ای فک میکنن ایشون گفتن 😊
👌از این چالش ها در سطح شهرتون درس کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😂🤣ایشون میخاد یه مملکتو اداره کنه😑
خدایی چجوری ۱۰ میلیون نفر به ایشون رای دادن🤦♀
May 11
روحانی و ظریف برای پزشکیان شهر به شهر میرند و تبلیغ میکنند
به مسجد اهل سنت رفتند و برای جمع آرا حتی حاضر شدند نماز بدون مهر بخوانند
این چه مسلمانی هست...!!
✍کسی که واسه یدونه رای نماز را نبیند و پایمال کند در مقابل طواغیت زمان از جمله آمریکا حتما خدا را هم نمیبیند و اینگونه ست کسانی که نماز و خدا را نبیند مردم را هم نخواهند دید و جز به منافع خود به هیچ اصولی پایبند نخواهند ماند،
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
#اخبار_مقاومت_اسلامی
@akh_moq_is
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ جلیلی: هدفگذاریِ ۴ سالهٔ دولت من افزایش ۵۰ برابریِ سرعت اینترنت ثابت و افزایش ۱۰ برابریِ سرعت اینترنت همراه است
🔹ما از نظر فنی و اقتصادی برای توسعهٔ فیبر نوری مشکلی نداریم؛ برخی مشکلات وجود دارد که روی کاغذ پیشبینی نشده اما حین اجرای کار پیش با آن مواجه میشویم.
@AkhbareFori
هدایت شده از شیخ السکوت ؛
جنگل داشت نابود میشد ،
ولی درختا هنوز به تبر رأی میدادن !
چون تبر قانع شون کرده بود که دستهاش
چوبیه ، پس از خودشونه ؛
#فور .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌👌انتشارش با شما
وقت تنگ است...
به تمام مخاطبین خودتون بفرستین...
هدایت شده از عکاسِ مَجهول ؛
وقتی قراره عوامل دوره حسن روحانی با انتخاب این جناب بیاد رو کار،
وقتی قراره دوباره بریم زیر دست کشورهای دیگه حاضرم صدتا فحش و توهین و تهمت بشنوم ولی مردم بفهمن این جناب کیه و دستش با کیا توی یه کاسه ست
گندکاریای پزشکیان و بیام بگم برات؟!
آره دیگه کسی که یه بیمارستان مدیریت میکرد و گند زد به آیندهی کلی آدم معلومه آینده کشور و چیکار میکنه
ما صدبار گفتیم نمیگیم جلیلی خیلی خوبه و فلان
ولی صد درصد از پزشکیان بهتره
کسی که ظریف حمایتش میکنه
کسی که خاتمی پشتش وایساده
کسی که به هموطن خودش توهین میکنه
کسی که به شهید خدمت این کشور توهین میکنه
کسی که برای یه سوالم جواب نداره ومیگه کارشناس جواب بده
کسی که میگه من کارشناس نیستم و نمیتونم جواب بدم چطور میخواد مملکت و مدیریت کنه؟!
کسی که حرفا و کارای خودشو گردن نمیگیره فردا پس فردا چطور میخواد درد مردم و به گردن بگیره و بر طرفش کنه؟!
برای مثال خاتمی گشت ارشاد و تأسیس کرد
احمدی نژاد اومد گشت ارشاد و برداره که پزشکیان کشوندتش مجلس برای استیضاح!
چرا؟!چون به نظرش نباید گشت ارشاد و برداشت
همین آدم الان اومده میگه فلان و بهمان که این گشت ارشاد اینجوره اونجوره
طبق چیزی که فهمیدم
حدود دو سه میلیون از رای های پزشکیان مال اذربایجان و مناطق ترک زبان هست
و با این مسئله که پزشکیان ترک زبانه این رای هارو جمع کرده
و از طرفی هم
طبق اشنایی که با مردم ترک زبان دارم
مردمی بسیار ساده و بی آلایش هستند
و میشه گفت فریب خوردند
به نظرم با روشنگری میشه رای این مردمو تغییر داد
تو تلگرام یه گروه هست که حامیان ترک زبان پزشکیان عضو هستند
و فکر میکنم اگه بریم و تو پی وی باهاشون صحبت کنیم خیلی راحت رایشون تغییر میکنه
و در آخر این نکته رو هم بگم که آقای جلیلی از سمت مادر ترک و از سمت پدر کرد هستند
و این خودش کارو اسون میکنه برای متقاعد کردن افرادی که صرفا به دلیل ترک بودن به پزشکیان رای میدن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺صحبتهای طوفانی محمدجواد لاریجانی درباره ظریف
🔹کسی که بناست دیپلمات و کارشناس این نظام باشد، تبدیل شده به یک شومن که حرفهای بی اساس رو با جیغ و داد و فریاد زدن.چرا نمیتونی با استدلال صحبت کنی؟!
#انتخابات
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
گروه حامیان کشوری دکتر جلیلی👇
https://eitaa.com/joinchat/3933733696C0613af9ab1
#ناحله 🦋
#قسمت_نود_و_هفت
نگام به ریحانه افتاد.
بعد از ازدواجش دیگه مثه قبل سر به سرش نمیذاشتم
دلم تنگ شده بود واسه سر وصداهامون و صدای بابا که میگفت: باز شما دوتا افتادین به جون هم ؟
نگاهم و رو خودش حس کرد و گفت :چیشد به چی فکر میکنی؟
نخواستم با یاد اوری نبود بابا حالش و بد کنم _میگم ریحانه
واسه راهیان نور برای یه نفر جا داریم .این دوستت نمیخواد بیاد؟
ریحانه با خوشحالی گفت :واقعااااا ؟؟چراااااا اتفاقا دوست داشت بیاددد برم بهش بگم (.
با تعجب به رفتنش نگاه کردم
اصلا واینستاد ادامه بدم حرفمو
از حرفی که زدم پشیمون شدم
اگه نمیومد خیلی بهتر بود
دلم نمیخواست زیاد بببینمش .مخصوصا الان که یه حس عجیبی تو دلم ب وجود اومده بود وباعث میشد وقتی بهش نگاه میکنم ناخوداگاه لبخند بزنم.
پاشدم به ریحانه بگممم که زنگ نزنه اما دیگه کار از کار گذشته بود
ریحانه ذوق زده گفت :بهش گفتم. خیلی خوشحال شدد گفت با مادرش حرف میزنه.
یهو داد زد :واییییییییی برنجم سوووختتتت و
دویید تو آشپزخونه
توکل کردم به خدا و گفتم هرچی به صلاحه اتفاق بیافته...
_____
فاطمه
امروز سومین روزییی بود که افتادم به دست و پای مامان تا بابارو راضی کنه
همش میترسیدم جای خالیشون پر شه و دیگه نتونم برم .خسته شدم انقدر که التماس کردم
رفتم تو اتاقم و سرم و رو زانو هام گذاشتم
مادرم اومد تو و رو موهامو بوسید و گفت :امشب با بابات حرف میزنم فقط دعا کن اجازه بده یکی ی دونش تنها بره جنوب.
یه لبخند از رو قدردانی زدم و گفتم:عاشقتم مامان
واسه شام پاین نرفتم تا مامان بتونه بهتر با بابا حرف بزنه
همش میگفتم:خدایا یعنی میشه یه معجزه ای شه دل پدرم به رحم بیاد ؟
وای اگه بشه چی میشهه ۵ روز کنار محمددد
حتی فکرشم قشنگ بود
ریحانه پی ام داد:فاطمه جون چیشدد؟مشخص نشد میای یا نه ؟
از سپاه چند بار زنگ زدن به محمد.گفتم بگه فعلا کسی و ثبت نام نکنن
ولی اونام نمیتونن بیشتر از این صبر کنن ۳ روز دیگه باید بریم
_فردا بهت خبر میدم .دعا کننن بابام اجازه بده .من خیلی دلم میخواد بیام
+ایشالله که اجازه میده نگران نباش شهدا دعوت کنن میای حتماا باهامون
ترجیح دادم بخوابم تا از فکر و خیال خل نشم
____
بعداز نماز صبح دیگه نخوابیدم و همش دعا کردم
ساعت ۸ بود
رفتم پایین مامان و بابا رو میز نشسته بودن.
بعد اینکه صورتم و شستم سلام کردم و کنارشون نشستم
به مامانم نگاه کردم که اشاره زد سکوت کنم
نا امیده شده بودم
بابام پرسید :خب فاطمه خانوم شنیدم میخوای بری جنوب
خودمو مظلوم کردم و با نهایت تواضع گفتم :اگه شما اجازه بدین
یه قلپ از چای شیرینش و خورد
+میتونی قانعم کنی واسه اینکه رضایت بدم بری؟
چرا باید بزارم بری؟
_نگاه مامان بهم نیرو داد و با قدرت گفتم :ببین بابا
من الان ۱۹ سالم شده ولی نصف عمرم به تحصیل و درس و کتابام گذشت از بهترین لحظات زندگیم هیچی نفهمیدم .احساس میکنم نیاز دارم بفهمم تو دنیا چ خبره . چی اطرافم میگذره و ازش خبر ندارم
تا کی بشینم تو اتاقم و کتاب دستم بگیرم
انقدر تو تنهایی بودم افسرده شدم و آداب معاشرت و خوب بلد نیستم
انقدر که کم تو جمع های شلوغ بودم یه کنفرانس میخوام بدم تو دانشگاه،از استرس غش میکنم این با منطق شما جوره ؟
۱۹ سالم شده و حتی یه بار نشد بدون استرس برم بیرون با دوستام
با اینکه میگفتین ازم مطمئنین وبهم اعتماد کامل دارین
پدر من،اجازه بده یاد بگیرم مستقل بودن و
تا کی گوشه لباس مامان و بگیرم و دنبالش برم تا گم نشم ؟
به نطرتون هنوز به سنی نرسیدم که یاد بگیرم رو پای خودم ایستادن و
همیشه و همه جا که شما نیستین
من وقتایی که نیستین چیکار کنم ؟
میخوام اجازه بدین این سفر و برم
مطمئنم خیلی چیزا یاد میگیرم و خیلی چیزا میفهمم.میگن سفر راحتیم نیست،این برام ی تجربه خوب میشه
بابام لبخند زد و گفت :خب باشه تونستی قانعم کنی. برو.ولی هر اتفاقی افتاد مسئولیتش با خودته
از ذوق نزدیک بود جیغ بزنم
از صندلی پریدم و محکم لپ بابارو بوسیدم
مامانم بوسیدم و دوییدم سمت اتاقم
زنگ زدم به ریحانه
صدای خواب الودش به گوشم خورد :الو
_سلاااام ریحوووون جونممممممم بابااااامممم قبولللل کردددددد بایددددد چیکاررررر کنممم حالاااا
______
از دیشب ۱۰ بار به ریحانه زنگ زدم و پرسیدم که چیا باید ببرم
همه وسایلم و چک کردم
همچیو گرفته بودم
از هیجان همش تو اتاق راه میرفتم و منتظر بودم ساعت ۷ شه
نمازم و خوندم ولباسام و پوشیدم
با اینکه بیشتر عطرام و گذاشتم تو کولم
چندتا هنوز رو میز بود
شال سرمه ایم و شکل روسری کردم و طرف بلندش و دور گردنم شل گره زدم
به تصویر خودم تو آینه نگاه کردم
مانتو سرمه ای بلندم و پوشیده بودم با شلوار مشکیم
چادرمم اتو شده رو تخت،کنارکوله پُرم
گذاشتم.
ریحانه گفت یه چیز گرمم نگه دارم شبا سرده
سوییشرتم و گذاشتم رو تخت که وقتی میخوام برم بپوشمش .
#ناحله 🦋
#قسمت_نود_و_هشت
مامانم تو آشپزخونه بودرفتم کنارش.
با دیدنم یه نایلون داد دستم و گفت: بیا برات ساندویچ کتلت گذاشتم هر وقت گشنت شد بخوری.
نایلون و ازش گرفتم و بغلش کردم
بغلم کرد و گفت :خیلی مراقب خودت باش . هرچیزی و نخور خدایی نکرده مریض نشی یه مو از سرت کم شه بابات میکشه منو .
کلی از ریحانه اینا تعریف کردم و گفتم هواتو دارن که یخورده نرم شد
اول اونقدر مخالفت کرد که گفتم عمرا راضی شه
_مامان خیلی عشقی
داشتم میرفتم بیرون که گفت :فاطمه
_جان
+اونقدر ضایع به پسره نگاه نکن همه بفهمن و آبروت بره
سرخوش خندیدم و بیرون رفتم
با ذوق به وسایلم نگاه کردم و خداروشکر کردم که میتونم برم همراهشون.
بلاخره ساعت هف شد
مامان و بابا آماده شدن تا ببرنم حسینیه
منم چادرم و سر کردم و آماده از زیر قرآن مامان رد شدم
قرار بود ۷ همه اونجا جمع شن که ۸ حرکت کنیم
چند دقیقه بعد رسیدیم
بابا کولمو دستش گرفت
یه نایلکسم دستم بود
جلو چادرم و گرفته بودم و با ذوق رفتیم داخل.
تا در بازشد و بابا رفت تو نگام خورد به محمد که با صدای در توجهش جلب شده بود
کفشم و کنار بقیه کفشا گذاشتم و پشت سر بابا و مامانم رفتم داخل.
چند نفر پراکنده نشسته بودن کسی ونشناختم
یهو یکی زد رو شونم
برگشتم عقب که ریحانه اومد بغلم
با خوشحالی بغلش کردم
محمد رفت سمت بابا و بهش دست داد
به مامانمم خیلی گرم و با لبخند سلام کرد
نگاهش چرخید رو من ،لبخندش نا محسوس شده بودآروم سلام کرد
مثه خودش جوابش و دادم
با ریحانه و مامان نشستیم
کوله رو از بابا گرفتم
بابا هم گرم صحبت با محمد شد و ازش سوالایی و میپرسید
مامان به ریحانه گفت :ریحانه جون مراقب فاطمه ی من باش
ریحانه:چشممممم.نمیزارم آب تو دلش تکون بخوره .نگران نباشین
جمعیت بیشتر شده بود
یهو ریحانه زد رو پام و گفت :فاطمهه فاطمههه خانوم محسن و دیده بودی؟
_نه کوو
+اوناهاش .تازه اومدن تو
رد نگاهش و گرفتم و رسیدم به یه دختر محجبه با صورت گرد و سفید
دست محسن تو دستش بود
جلوتر که اومدن
خانومه اومد این سمت و محسن رفت پیش محمد
ریحانه بلند شد و با خانومی که هنوز اسمشو نمیدونستم رو بوسی کرد
نگاهش به من افتاد
از جام بلند شدم و بهش دست دادم
ریحانه به من اشاره کرد وگفت :فاطمه جون دوست گلم
با لبخند نگام کرد : سلام فاطمه خانوم خوبی ؟
ریحانه بهش اشاره کرد و گفت :شمیم جون خانوم آقا محسن
لبخند زدم و گفتم :سلام عزیزم .خوشبختم
ریحانه شده بود الگوم سعی میکردم مثه خودش با وقار و متانت حرف بزنم
به محسن بابات انتخابش آفرین گفتم
شمیم هم خوشگل بود هم مودب
تو همون نگاه اول ازش خوشم اومده بود
درگیر همین فکرا بودم که محسن بلند گفت :آقایون خانوما اگه ممکنه همه بیاین اینجا بشینین
حاج آقا علوی میخوان چند دقیقه برامون توضیحاتی و بدن .بیاین جلوتر لطفا تا صدا بهتون برسه
بابا وسایلمو گذاشت یه گوشه
رفتیم و جلو نشستیم
یه حاج آقایی اومد و چند دقیقه یچیزایی و راجب سفرمون گفت
بعدش محمد اومد
لبخند زدم و رو صداش دقیق شدم
سلام کرد و گفت دو تا اتوبوس داریم سفیدو زرد
اونایی که اسمشونو میخونم باید برن تو اتوبوس سفید
تک تک اسمارو خوند
اسم ریحانه و شمیم و محسنم خوند اما اسم منو نه
ترسیدم و به مامانم نگاه کردم .اونم به چیزی که من فکر میکردم فکرد
ریحانه گفت :عه پس چرا اسم تورو نخوند؟؟
منتطر موندیم
اسم اونایی که باید میرفتن تو اتوبوس زرد و هم خوند
اسم من آخرین اسمی بود که خوند
سرش و آورد بالا نگاهشو تو جمع چرخوند و رسید به نگاه ترسیده من
دوباره زاویه دیدش و تغییر داد و گفت
یاعلی دوستان آماده میشیم برای حرکت
همه از جاشون پاشدن و پشت سر هم از حسینیه بیرون رفتن
بابام کنار ما ایستاد وسایلم و گذاشت کنارم
با نگاه غم زده کنار ریحانه ایستادم
تودلم گفتم شاید محمد از قصد اینکارو کرد تا پیششون نباشم
بغض کرده بودم .
من برای اولین بار قرار بود از پدر و مادرم جدا شم بخاطر دلگرمیم از وجود محمد
اگه میخواستم تنها باشم نمیرفتم بهتر بود
ریحانه دستش و رو کمرم گذاشت و گفت :فاطمه جون نگران نباش بزار محمد بیاد میاریمت پیش خودمون
لبخند سردی زدم
از حسینیه خارج شدیم
چندتا برگه دست محمد بود
با چفیه سبز و مشکی دور گردنش از همیشه پر ابهت تر شده بود
قدمایی به شکل دو برداشت و رفت تو اتوبوس زرده
به همه گفت بشینن سر جاشون تک تک اسمارو خوند
وقتی از بودن همه مطمئن شد
رفت تو اتوبوس سفیده
اونجاهم همه نشستن ریحانه هم رفت بالا
فقط من وبابا با چندتا خانواده که واسه بدرقه اومده بودن موندیم پایین تا تکلیفم مشخص شه !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کمک دکتر جلیلی به پزشکیان در
قرائت حدیث امیرالمؤمنین(ع)
#سعید_جلیلی