eitaa logo
منتظران •مَــہدے‌فــٰاطِـمـہ•
1.8هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2.8هزار ویدیو
35 فایل
••بـسم‌ࢪبِّ‌مھد؎‌فـٰاطمہ•• اخبار سیاسی منطقه و جهان ✨️ تحلیل احادیث و حوادث ظهور 🍃 ارتباط‌ با خادم کانال : @Admin_mehr_safinatonnejat
مشاهده در ایتا
دانلود
◖💙🖐🏻◗ دردامِ‌توام‌،نیست‌مرا‌راهِ‌گریزی من‌عاشقِ‌این‌دام‌وتوصیّاد،کجایی💔..؟! ‹ 💙⇢ › ‹ 🖐🏻⇢
◖♥️📲◗ «أَشتَقتُ‌اِلى‌هَواكَ‌هَل‌سَبيل‌اِلَى‌لِقائك» -براۍدلۍکہ‌تنگ‌شده آیاراهۍبراۍدیدارهست؟!💔🚶🏻‍♂ ‹ ♥️⇢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◖💙🖐🏻◗ وعده‌بی‌بروبرگردی‌و‌بر‌میگردی تو‌فقط‌چاره‌هردردی‌و‌برمیگردی..! ‹ 💙⇢ › ‹ 🖐🏻⇢
سالگرد شهادتت مبارک؛ ۱۴۰۱/۶/۳شهادت نحوه شهادت:مشهد مقدس؛ در اغتشاشات سال گذشته؛مشغول خدمت به عشاق امام حسین بودند که آشوب گران با شعار های ضد اسلامی به او حمله ور شده و او را به شهادت رساندند.آشوب گران قصد به آتش کشیدن پرچم امام حسین را داشتند.
یک روز در یکی از قرارگاه ها، صیاد از من پرسید: «فلانی! میزان شرکت رزمنده ها در نماز جماعت به چه صورت است؟» گفتم: «اکثر رزمنده ها در نماز جماعت ظهر و عصر و مغرب و عشاء شرکت می کنند، ولی تعداد شرکت کنندگان در نماز جماعت صبح کم است.» ایشان گفت: «به همه اعلام کن که فردا قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر باشند.» و من این کار را کردم. صبح همه در حسینیه حاضر شدند و صیاد بلند شد و گفت: «برادران! شما به دستور من که یک سرباز کوچک جبهه اسلام هستم، قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر شدید، ولی به امر خدا که هر روز صبح با صدای اذان، شما را به نماز جماعت می خواند، توجه نمی کنید!» این کار خیلی حاضران را تحت تاثیر قرار داد.
چرا‌نمیخواید‌قبول‌‌ڪنید.. خـداۍفضای‌مجازےو‌خدای‌فضاۍ‌ واقعے،یڪیه؟/: طرف‌‌تو‌دنیاۍ‌واقعےهر‌چی‌بگۍُداره!😐 تقوا‌داره‌‌ادب‌‌داره‌‌حجـاب‌‌داره‌‌سر‌بہ‌زیره‌ نمازش‌‌اول‌‌وقتھ،‌با‌نامحرم‌‌در‌حدِ‌سلام‌‌علیڪ‌ صحبٺ‌میڪنه‌‌و .. اما ڪافیه‌ یڪے تو فضاے مجازے بهش‌ بگه: داداش/ابجـے :| ازخود‌بیخـود‌میشه‌انگاری‌قنـد‌تو‌دلـش‌آب‌میشه‌...‌نشد‌دیگه! یا‌نمیخوای‌بگیری‌ڪه‌‌خدا‌حواسش‌‌بهت‌‌هست یا‌داری‌بخاطره‌‌بنده‌های‌خدا‌بندگۍمی‌ڪنے :)
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢_خانم بی‌حجاب بهم گفت: حاجاقا شرمنده‌ایم به خاطر ما دستت مجروح شد. 🔹من انقدر حجالت کشیدم😔 روایت حجت الاسلام وکیل‌پور از مجروح شدن دستش در اغتشاشات
پِلاڪ‌راازگردنش‌درآورد.. گفتم‌:ازڪُجاتورابشناسند؟! گفت:آنڪہ‌باید‌بشناسد! میشناسد
گفت:تاپیـاده‌نروۍ نمےتوانۍ‌درڪ‌ڪنۍ.. پرسیدم‌:چ‌ـہ‌چیزۍ‌را؟" گفت:ذره‌اۍ‌از‌شوق‌زینب‌ براۍزیـارت‌دوبـاره‌ۍ‌برادررو..!(:💔"