هدایت شده از „نسل قاسم سلیمانی“
سلام دوستان عزیز 🖇🌱
به مناسبت ولادت خانوم زهرا و روز مادر(زن)
میخوایم یه چالش بزاریم📿🌸
حالا چالش چه طوری هست؟
شما به هر تعداد صلوات که میتونید برای سلامتی و ظهور امام زمان و شفای مریض ها و...
میفرستید و تعداد صلوات ها رو برای پیوی بنده ارسال میکنید😊📿
اینم آیدی جهت ارسال تعداد صلوات ها:
@parisa3131
تا میتونید این پیام رو ارسال کنید برای دوستاتون تا اونها هم توی این کار خیر شریک بشن😊🌸
هدایت شده از کشکول خیابانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎁شرکت کننده🎁
5⃣1⃣نفر پانزدهم
👤خادم الرضا
https://eitaa.com/joinchat/777978052C7e40af95bc
ثـواب وضــوی قبل از خــواب :
رسول خدا (ص) فرمودند؛
«هر کس به هنگام خواب با:وضـو به رختخواب رود، تا زمانی که از خواب برخیزد،ثواب شب زنده داری و مناجات به او می دهند».
همچنین فرمودند:
«کسی که با وضو بخوابد گویا شب تا صبح بیدار (و به عبادت مشغول بوده) است.»
📚 وسائل الشیعه، ج۱ ص۲۶۶
فضای مجازی برای «بعضیها» طوری شده که:
برونگرا و درونگرا بودن افتخار شده!
داشتن اختلالات روانی به خصوص افسردگی کلاس شده!
داشتن رفتارهای ناهنجار مثل پرخاشگری و بداخلاقی مزیت شده!
و بالاخره نظر دادن درباره همهی علوم و همه چیز خاص و خفن شده
متن طولانی اما بسیار جذاب. حتما بخوونید
مردی در خواب با خدا مکالمهای داشت: “خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی است؟ “، خدا او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشقهایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دستهها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جایی که این دستهها از بازوهایشان بلندتر بود، نمیتوانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.
مرد با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد، خداوند گفت: “تو جهنم را دیدی، حال نوبت بهشت است”، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود، یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، میگفتند و میخندیدند، مرد گفت: “خداوندا نمیفهمم؟!”، خدا پاسخ داد: “ساده است، فقط احتیاج به یک مهارت دارد، میبینی؟ اینها یاد گرفتهاند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر میکنند.