eitaa logo
- ماھ‌ِحرم‌ .
1.6هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
2 فایل
أفتقد زيارتك يا سيدي ؛ خذني إلى الضريح لأعبدك أريدك أن تعلم أنني أريد المحال . - @Information_00 - صلوات بفرست مومن .
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 شهید غلامحسین رضائی♥️ خواهرم🧕 حجاب تو از خون من مؤثرتر است😇 چون اگر یک جامعه با عفت باشد هیچ گاه جوانان آن جامعه به انحراف کشیده نمی شوند😍وانقلاب های بزرگ را دشمنان با رواج بی عفتی به زانو در آوردند
❤️یامهدی (عج)❤️: آیٺ الله جـاودان مےفرمـودند: ↓ ‌. °• ‌اگہ‌کسےدرجنگ یڪبارشهـیدشده اماکسے‌اگہ باهواےِ‌نفـس‌خودش‌بجنگہ‌ …!♥🌿 🌹
آیٺ الله جـاودان مےفرمـودند: ↓ ‌. °• ‌اگہ‌کسےدرجنگ یڪبارشهـیدشده اماکسے‌اگہ باهواےِ‌نفـس‌خودش‌بجنگہ‌ …!♥🌿 🌹
شهید احمد رستمیان🧔 خواهرانم🧕حجابتان را رعایت کنید و راه سعادت بخش امام حسین(ع) را ادامه دهید و زینب وار زندگی کنید😍
❤️ 🌱 یکی گره روسری شو شل کرد😒 رفت جلو دوربین📸 واسه لایک👍🏻😏 یکی بند پوتینش رو سفت کرد👞 رفت رو مین واسه خاک✌🏻 ‍‎‌‌‎‎‎
♥️ پنج‌سالش‌که‌بود‌،نمازمۍخوند:) خیلۍعلاقھ ے شدیدۍنشون‌‌مۍداد‌‌بھ مہࢪ و‌تسبیح💚 مخصوصا‌تسبیح‌ࢪو‌خیلی‌دوست‌داشت ! هࢪجا‌مےࢪفت‌یھ تسبیـح‌مےخࢪید .🍂 کلاس‌ِاول‌ابتدائے بود،اولین‌دوستے ڪھ پیدا‌کرد؛حافظ‌ِقرآن‌بود":) ازهمون‌ڪلاس‌سوم،چهاࢪم‌ابتدائے ࢪوزهایے ڪھ صبحے بود،ظھࢪ مے ࢪفت‌‌مسجد:) ࢪوزهایے ڪھ بعدازظھࢪے بود، شب‌ها‌مےࢪفت‌مسـجد پنجشنبہ‌جمعـہ‌هم‌‌ڪھ‌باید‌حتما‌ مسجد‌مۍࢪفت‌ . همہ‌می‌گفتند،‌اصلا‌‌علےمثل‌‌یھ‌مرد ڪوچڪ مےمونه'! ماتوش‌‌بچگے ندیدیم!همیشه‌‌یھ ࢪوح‌‌بزࢪگۍ داشت،‌حࢪفا؎خیلے بزࢪگۍ میزد . .🌱" ..! ♥️🖇 ‍‎‌‌‎‎
💌 هنوز هم مےدهند امابه"اهل درد" نه بے خیال ها فقط دم زدن ازشهــدا افتخارنیست... بایدزندگےمان، حرفمان،نگاهمان، لقمه هایمان،رفاقتم بوی شهدا را بگیرد ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
حاج حسین یکتا میگفت: هرگاه مایل به گناه بودۍ این سہ نکته رو فراموش نکن! 😉 خدا میبینه .. ملائکہ مینویسن .. در حال مرگ میان :)💛 مراقب اعمالمون باشیم🤲💫 شهدا مراقب اعمالشون بودن. که شهید شدن... باید شهید زندگی کرد تا شهید شد🍀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🥀
‌‌ ‌‹♥💭› . داشت رو زمین با انگشت چیزی مینوشت✍🏻 رفتن جلو چندین متر؛ دیدن صد بار نوشته!🍂 حسین حسین حسین❥ طوری که انگشتش زخم شده! ازش پرسیدن حاجی چی کار میکنی!؟🤔 گفت:🥀 چون میسر نیست من را کام او . . عشق بازی میکنم با نام او . .(:" ‍‎‌‌‎ . ♥⃟📕¦⇢
『🇮🇷🌹』 براے شهیــد شدن هنــر لازم استــ❗️ هنر بہ ↫ خـدارسیدن... هنر ڪشتن ↫ نَفــس... هنر ↫ تَهـذیبــ... تا هنــرمند نشــویم... شهیـــد نمےشـــویم...
بدجوری‌زخمی‌شده‌بود،رفتم‌بالاسرش نفس‌نفس‌می‌زد بهش‌گفتم‌زنده‌ای ؟🎈 گفت: هنوزنه! خشکم‌زد تازه‌فهمیدم‌چقدردنیامون‌باهم‌فرق‌داره اون‌زنده‌بودن‌روتوشهادت‌میدید :)! 🌿
• . {🌸🍃} یــادت باشــد☝️ شهیــد اسـم نیســت، رســـم است!!!👌 شهیــد عکس نیست ڪـه اگـر از دیوار اتاقت برداشتــی🍃 فراموش بشـــود!!!💔 شهیــد مسیــر است، زندگیـست،راه است، مــرام است!☺️ شهید امتحـان پس داده است..👌 شهیــد راهیست بـه سوے خــدا!!!🕊🌹
╚» 🌻💚 «╝ یکےنوشتہ‌بود': سهم‌من‌ازجنگ‌پدرے‌بودکہ هیچ‌وقت‌درجلسہ‌ےاولیاومربیان شرکت‌نکرد . . .✨ چه قدر شرمندشونیم😔 ♥️
🌿‌' اینچنین‌!' جمع‌شهیدانم‌آرزوست...💔(: جاموندگی‌بددردیہ✋🏼 ؟
• . 🌿‌' اینچنین‌!' جمع‌شهیدانم‌آرزوست...💔(: جاموندگی‌بددردیہ✋🏼 ؟
• . .°💜` خمیده راھ رفتند تا امروز بتوانیم راست راست راه برویم ! ‹
♥️ 『جلوی‌مادر‌شهید‌نشست،گفت:↓ تو‌مادر‌شهید‌هستی‌و‌حق‌شفاعت‌داری‌.🦋 مادر‌من‌که‌مادر‌شهید‌نبود.🥀 حالا‌که‌مادر‌من‌فوت‌کرده،‌تو‌قول‌بده👌🏻 مادرم‌رو‌شفاعت‌کنی.🌿✨』 🌱'!
{•🌻🌙•} 🕊 مذهبی‌بودن‌را‌دوسټ‌دارم..؛ -فحش‌اگر‌بدهند‌آزادۍ‌بیان‌است.. +جواب‌اگر‌بدهے‌بی‌فرهنگی‌است..! -سوال‌اگر‌بڪنند‌آزاد‌اندیش‌اند...🚶🏻‍♂ +سوال‌اگر‌بڪنی‌تفتیش‌عقاید! -مسخره‌ات‌بڪنند‌انتقاد‌است... جواب‌اگر‌بدهی‌بی‌جنبه.!! آرۍ!حزب‌اللهی‌بودن‌را‌باهمه‌تراژدی هایش‌دوست‌دارم.. :) 🌱
سوریہ‌‌بودوخیلۍ‌دلتنگش‌بودم بهش‌گفتم: کاش‌کاری‌کنۍ‌کہ‌‌فقط‌ یکۍدوروزبرگردے💔'• باخنده‌گفت: دارم‌میام‌پیشت‌خانم✋🏽 گفتم: ولـےمن‌دارم‌جدۍ‌میگم! گفت: منم‌جد‌ۍ‌گفتم! دارم‌میام ‌پیشت‌خانم! حالا‌یا‌باپاۍخودم‌‌یا‌رو‌ۍدست‌مردم:)) حرفش‌درست‌بود، روی‌دست‌مردم‌اومد -شهیدحسین‌حریری 🕊
{🍃❤️🌱} 💔 یادماݩ بآشد ↴ گناه ڪه‌ڪردیم°•○ آݩ را به حساب جوانی ݩگذاریمـ×°• میشود↷ 🌱°•جوانی ڪرد به عشق مهدے(عج) به شهادت رسید فدای مهدے(عج)•° شہیدبابڪ‌نورے♥️
. . رفتہ‌بودیم‌مشهد... میخواست‌رضایت‌مادرش‌رو‌براے‌سوریہ‌ بگیره... یڪ‌بار‌ڪہ‌از‌حرم‌برگشت، همان‌طور‌ڪہ‌علے‌در‌بغلش‌بود، موبایل‌رو‌برداشتم‌و‌شروع‌ڪردم‌بہ‌فیلم‌ گرفتن...:)🌱 از‌او‌پرسیدم: _ چہ‌آرزویے‌دارے‌؟ +یہ‌آرزوۍخیلے‌خیلے‌خوب‌بر‌اۍخودم‌ ڪردم؛ان‌شا‌اللھ ڪہ‌برآورده‌بشہ... _چہ‌آرزویے؟ +حالا‌دیگہ... -حالا‌بگو +حالا‌دیگہ...نمیشہ! _یہ‌ڪمشو‌بگو با‌ ادا و‌اصول‌گفت: +شِ‌داره،شِ... _ بعدش‌چے؟ +شِ‌داره...هِ‌ داره...الف‌داره...تِ‌داره... _ شهادت؟ . ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌
میگفٺ: بہ‌جاۍاینکہ‌عکس‌خودتونُ‌بزارید پروفایل‌تابقیہ‌بادیدنش‌بہ‌گناه‌بیفتن؛ یہ‌تلنگرقشنگ‌بزاریدکہ‌بادیدنش بہ‌خودشون‌بیان...🍃 ♥️ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ❀ •|🌸|• •|🎻|• ˘˘
[🌱💚] - - بدانید که شهادت مَرگ نیست رسالت است رفتن نیست جاودانه ماندن است جان دادن نیست بلکه جان یافتن است🌿
بلا فاصله نگاهم 👀به سرابراهیم افتاد🤯 قسمتی از موهای بالای سر او سوخته بود😲 مسیریک گلوله را می شدبرروی موهای اودید🔥 باتعجب گفتم😳: داش ابرام سرت چی شده🤔؟ دستی به سرش کشید🙆‍♂️ بادهانی که به سختی باز میشدگفت😧: میدانی چراگلوله جُرات نکرد وارد سرم بشود💪؟ گفتم چرا🤨؟... ابراهیم لبخندی زدوگفت🙂: گلوله خجالت کشید😓وارد سرم بشود،چون پیشانی بند *یامهدی* به سرم بسته بودم♥️...
[🖤🍃] 💚 🌿 آنھا کہ از پل‌صراط‌ مےگذرند ، قبلا از خیلے چیزها گذشتہ اند ؛ باید بگذرے تا بگذرے! . . .🕊🌱
『❤️͡🕊️』 یه‌بنده‌خدایی‌میگفت: همه‌میگن:شهدارفتن، تامابمونیـم...! ولی‌من‌میگم:شهـدا؛ رفتن‌تامادنبالشون‌بریم. آره...! جـامـوندیــم...! :)💔 دل‌روباید‌صاف‌کرد!!! 🌱
⇜🙃❣️ ↝ •⊰برشی‌ازوصیت‌نامه‌شهیدمحمد حسین(رسول)خلیلی⊱• خوش‌ندارم‌که‌این‌شادمانی‌را با‌لباس‌های‌سیاه‌وغمگین ببینم،غم‌اگر‌هست‌برای‌بی‌بی جان‌حضرت‌زینب(س)باید باشد،اشک‌وآه‌وناله‌اگر‌هست برای‌اربابمان‌ابا‌عبدالله الحسین‌(ع)بایدباشدواگر دلتان‌گرفته‌روضه‌ایشان‌را بخوانیدکه‌منم‌دلم‌برای‌روضه ارباب و خانم جان تنگ است.
❤️🌱 😃 🔴امروز تولدی حاج یا همون نعم‌الرفیق ماست کسی که تو تاریکی شب پای رزمنده هاشو میبوسید و اونقدر متواضع بود که بین نیروهاش گم میشد! شادی روحشون صلوات + وعجل فرجهم😊
‌‌‎‌‌ -رفیقش‌مۍگفت: درخواب‌محسن‌رادیدم‌که‌مۍگفت: هرآیه‌قرآنۍ‌که‌شمابراۍشهدا مۍخوانید دراینجاثواب‌یك‌ختم‌قرآن‌رابه‌ اومۍ‌دهند.. ونورۍهم‌برای‌خواننده‌آیات‌ قرآنفرستاده‌مۍشود...🌿` -🌱شهیدمحسن‌حججی‌‌‌‌‌
بلا فاصله نگاهم 👀به سرابراهیم افتاد🤯 قسمتی از موهای بالای سر او سوخته بود😲 مسیریک گلوله را می شدبرروی موهای اودید🔥 باتعجب گفتم😳: داش ابرام سرت چی شده🤔؟ دستی به سرش کشید🙆‍♂️ بادهانی که به سختی باز میشدگفت😧: میدانی چراگلوله جُرات نکرد وارد سرم بشود💪؟ گفتم چرا🤨؟... ابراهیم لبخندی زدوگفت🙂: گلوله خجالت کشید😓وارد سرم بشود،چون پیشانی بند *یامهدی* به سرم بسته بودم♥️...