eitaa logo
- ماھ‌ِحرم‌ .
1.6هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
2 فایل
أفتقد زيارتك يا سيدي ؛ خذني إلى الضريح لأعبدك أريدك أن تعلم أنني أريد المحال . - @Information_00 - صلوات بفرست مومن .
مشاهده در ایتا
دانلود
💥 میدونی چیه؟؟!! اگه میخوای شهید بشی واسه خدا زندگی کن تمام لحظات زندگیت باید بوی خدا بده و پا به پای انقلاب راه بیای وگر نه لازم نیست حتما سوریه باشی یا حلب،،یا شلمچه... آره عزیزم،،شهادت وقتی بخواد نصیبت بشه نمیگه کجایی؟!؟؟
میگفت↓ بعضی‌ﭼِﻚﻫﺎﺩﻭتاﺍﻣﻀﺎﺩﺍﺭن، ،حتیﺍگه ﺑﻪﺟﺎی‌ﺍﻣﻀﺎیﺩﻭﻡ،تموﻡِ‌ﺍﻫﻞِ‌ﺑﺎﺯﺍﺭﻫﻢ‌ﺍﻣﻀﺎ کنندﻫﻴﭻ‌ﻓﺎﻳﺪﻩﺍیﻧﺪﺍره؛ .. ﺣﺎلا، ﺍﺗﻔﺎﻗﺎتےﻛﻪﺑﺮﺍی‌ماتوﺯﻧﺪگےﻗﺮﺍﺭه‌بیفته، ﻣﺜﻞِﭼﻚِ‌دﻭﺍﻣﻀﺎمیمونه؛یهﺍﻣﻀﺎشﺧﻮﺍﺳﺖِ خُدﺍﺳﺖ ... ، حتی‌اگه‌همهﺑِﺨﻮﺍن ...! (: اللّهُم عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرج✧‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
ࢪفیق‌ٺاحالاشده‌ ٺایہ‌قدمےگناه‌بࢪے..'🥀 ولےباخۅدٺ‌بگے "بےخیال..!!🍃 آقام‌مےبینہ‌غصہ‌مےخۅࢪه.."💔 خواسٺم‌بگم‌..؛✨ اگہ‌چنین‌ٺجࢪبہ‌اےداشٺے..' دمٺ‌حیدری ڪہ‌ هم‌دل‌آقاروشادڪردے هم۱۰قدم‌بہ‌آسمۅن‌نزدیڪ‌ٺࢪشدے اگرم‌نداشٺے..' هنوزم‌دیࢪنیسٺ..!! بہ‌دستش‌‌بیار 🙃✌️🏻
خوش‌به‌حالِ‌کسی‌که‌فھمید، تنھاگمشدش‌امام‌زمانشه :) وخوش‌به‌سعادتِ‌کسی‌که داره‌خودشوبـه‌آب‌وآتیش‌میزنه تـاگمشدشوپیداکنه...♥️ ‌‌『اللّٰھُمَ‌عجلْ‌لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج』
. . درشب‌عرفه‌توبه‌مقبول‌است[🤞🏻🌱] درشب‌عرفه‌دعامستجاب‌است[🤲🏻🌿] •عبادت‌درشب‌عرفه‌معادل۱۷۰سال‌است🌙🕋• 🪔|... 🦋|..
امشب شب عرفه و شب شهادت دو تا از بامعرفتای تاریخه... در روزی که دل ها باید به خدا متصل بشه مسلم بن عقیل و هانی بن عروه به خود خدا... به عرش خدا وصل شدند... و تاج شهادت رو بخاطر ایستادن پای مولاشون گرفتن... سلام بر مسلم ع و هانی ع که حزب اللهی دو آتشه‌ی انقلابی بودند، اما هرگز داغتر از امامشان نشدند و خودسری نکردند... فدا شدند که بگویند باید دور امام گشت و به قربانش رفت، وگرنه حرف زدن را که همه بلدند... صلی الله علیک یا سفیرالحسین ✋🏴
|•🌔💛•| شٻ بڂیࢪ گڣټݧ ما محۻـ اداے ادٻ اسٺ..🌙 ورݩہ چۅݧ شٻ بږسڍ اۆݪـ بیداࢪے ماست...🌚🌸 نمیگۅیم شبتان شهدایی که خیریست به کوتاهی شب ،میگویم عاقبتتان شهدایی که خیریست به بلندای عمر...🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•|بسم الله الرحمن الرحیم |•°
- ماھ‌ِحرم‌ .
〖🌿'! 〗 • چـشمِ‌من‌خیره‌بہ‌عکسِ حرمٺ‌بنـدشده…! . بـٰاچہ‌حالےبـنویسـم‌کہ دلـم‌تـنگ‌شدھ(:💔 . 🥀'!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مـــــن‌.... ࢪفیــق‌زیاد‌‌دارم..... با‌وفا‌یہ‌چیز‌دیگه‌است....
[صدای پای کاروان کربلا می آید]◇•🏴 [این‌خبر‌را‌برسانید‌ به‌کنعانی‌ها بوی‌‌پیراهن‌ خونین‌کسی‌ می‌آید]🥀
💠 🌺🍃شهید ناصر اربابیان؛ فرمانده گردان تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام🍃🌺 🍃🌸«هیـچ بدنے درمقـابل آنچہ روح اراده آن را مے ڪند ناتوان نیست، بہ امید آنڪہ درتمام احوال مراقبت از نمـاز خود بڪنیم.»🌸🍃 🌟عاشقان خدا است🌟
••|🌱 ...シ رانندگی‌مقام‌معظم‌رهبری...! محافظ‌آقا(مقام‌معظم‌رهبری)تعریف‌میکرد...؛میگفت‌رفته‌بودیم‌مناطق‌جنگی‌برای‌بازدید... توی‌مسیر‌خلوت‌آقاگفتن ‌اگه‌امکان‌داره‌بگذارید‌کمی‌هم‌من‌رانندگی‌کنم... من‌هم‌ازماشین‌پیاده‌شدم ‌وحضرت‌آقاپشت‌ماشین‌نشستند وشروع‌به‌رانندگی‌کردند... میگفت‌بعدچندکیلومتررسیدیم ‌به‌یک‌دژبانی‌که‌یک‌سربازآنجابود وتاآقارودیدهل‌شد... زنگ‌زدمرکزشون‌گفت...: قربان‌یه‌شخصیت‌اومده‌اینجا... ازمرکزگفتن‌که:کدوم‌شخصیت...؟! گفت‌نمیدونم‌کیه ‌اماخیلی‌آدم‌مهمی‌هست‌خیلیییی... گفتن...: چه‌شخصیت‌مهمی‌هست‌ که‌نمیدونی‌کیه...؟؟ سربازگفت...: نمیدونم؛ ولی‌گویاکه ‌آدم‌خیلی‌مهمیه‌که‌حضرت‌آقارانندشه...!!😂 این‌لطیفه‌رو حضرت‌آقاتوجمعی‌بیان‌کردند وگفتندکه‌ببینیدمیشه‌لطیفه‌ای‌روگفت ‌بدون‌اینکه‌به‌قومی‌توهین‌شود... "برگرفته‌ازخاطرات‌مقام‌معظم‌رهبرى"
🖐🏻‼️ ازپولِ غذای سگتون بزنید برای خوزستان آب معدنی بفرستید ؛ دولتِ بنفش نتیجه تحلیل های سرِمعده ای شماست ، ولی هزینه شو سپاه و بسیج دادن و همچنان دارن میدن ...
هر دو رو دشمن پاره کرده یکیشو با جنگ نرم و یکیشم با جنگ سخت ... همه ی این تیر ها از یه دشمن اصابت کرده با این فرق که یه دسته از صدمه دیده ها مرد بودن و یه دسته دیگه هم که خودتون میدونین ..
<🌱⛅️> اوایل ‌جنگ ‌بود ؛ و مرز‌ها دست ‌عراق ‌بود.. باحسرت ‌به ابراهیم گفتم : « یعنے میشہ مردمِ ما راحت از این جاده عبور کنن و بہ شہر خودشون برن؟! ابراهیم گفت: «چے دارے میگے! روز؎ میاد که از همین جاده مردم ما دستہ ‌بہ‌ دستہ بہ کربلا سفر مے‌کنند..♥️:)» 🕊✨
🌱 آقا امام صادق علیه السلام فرمودند " کسی که در ماه رمضان بخشیده نشود ، تا سال آینده بخشیده نمی شود مگر اینکه روز را درک کند ...!! "
پسر عمو . .💔! ‌• . سالـروز حرکت اباعبـداللھ الحسین ؏السلام از مکّـه به سوے کـربلا (۶۰ ه.ق)
🌱خدایا..! عاشق ‌در برابر معشوق‌ آنقدر عشق‌ میورزد تا بمیرد!💔 من‌ هم ‌آنقدر عاشق‌ تو هستم که می‌خواهم‌ در راه ‌تو تکه‌تکه ‌شوم ...
🦋⃟📸 اے امیر عرفہ‌بےتــوصفا نیسٺ‌که نیسٺ، حاجتےغیرظهورٺ‌بہ‌خدانیست‌که نیسٺ...(:♥️ 『اللّٰھُمَ‌عجلْ‌لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج 🌼|↫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ♨️ آخرین فرصت است؛ برای شوره‌زار باران نخورده‌ی خشکی، که از تشنگی، ترک خورده است ... ؛ آخرین فرصت است! برای جبرانِ همه‌ی شکستگی‌ها! چرا آخرین فرصت؟⁉️ چطور، یک روز و جبران همه‌ی شکستگی‌ها؟
🕊امام صــادق(علیه‌السلام) : ✨هرچه میخواهے برای خود دعـا بخوان و در دعا ڪردن بڪوش ڪه روز‌عـــــرفه روز دعـــــا و درخــواست است.✨ |❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻﷽🌻 ♥️ 🚶‍♀️♥️ _اومدم کہ جواب بدم تلفـݧ☎️ زنگ زد خالم بود نجات پیدا کردم و دوییدم سمت اتاقم... چادرم و درآوردم تو آیینہ نگاه کردم چهره‌ام نسبت به سه سال پیش خیلے تغییر کرده بود😳 بہ خودم لبخندے زدم😊 و گفتم اسماء ایـݧ سجادے کیہ❓ چرا داره بہ دلت میشینہ😍 همونطور کہ بہ آیینہ نگاه میکردم اخمام رفت تو هم😖 _اسماء زوده مقاومت کـݧ نکنہ ایـݧ هم بشہ مث رامیـݧ تو باید خیلے مواظب باشے نباید برگردے بہ سہ سال پیش علے فرق داره نوع نگاهش، صدا کردنش، حرف زدنش، عقایدش...🍃 _خندم گرفت ...هہ علے❓هموݧ سجادے خوبہ زیادے خودمونے شدم _در هر حال زود بود براے قضاوت هنوز جلوے آیینہ بودم کہ ماماݧ در اتاق و باز کرد کجا فرار کردی❓ خندم گرفت😁 فرار کجا بود مادر مـݧ اومدم لباسام و عوض کنم خوب پس چرا عوض نکردے هنوز❓ داشتم تو آیینہ با خودم اختلاط میکردم مامانم با تعجب😳 بهم نگاه کرد و گفت: بسم اللہ خل شدے دختر❓ خندیدم و گفتم بووووودم راستے ماماݧ آقاے سجادے گفت کہ قرار بعدیموݧ اگہ شما اجازه بدید براے فردا باشہ فردا❓چہ خبره اسماء نمیدونم ماماݧ عجلہ داره براے چے مثلا عجلہ داره دستمو گذاشتم رو چونم🤔 و گفتم خوب ماماݧ براے مـݧ دیگہ ماماݧ با گوشہ‌ے چشمش👀 بهم نگاه کرد و گفت: بنده خدا آخہ خبر نداره دختر ما خلہ تو آیینہ با خودش حرف میزنہ إ مامااااااااااا... در حالے کہ میخندید😄 و از اتاق میرفت بیروݧ گفت: باشہ با بابات حرف میزنم راستے اسماء اردلاݧ داره میاد. از اتاق دوییدم بیروݧ با ذوق گفتم کے داداش کچلم میاااااد فردا خبر داره از قضیہ خواستگارے💞 _معلومہ کہ داره پسر بزرگمہ‌هااا تازه خیلے هم تعجب کرد😳 کہ تو بالاخره بعد از مدتها اجازه دادے یہ خواستگار بیاد براے همیـݧ از پادگاݧ مرخصے گرفتہ کہ بیاد ببینتش دستم و گذاشتم رو کمرم و گفتم: آره تو از اولم اردلاݧ و بیشتر دوست داشتے😍 بعد با حالت قهر رفتم اتاق😔 _ماماݧ نیومد دنبالم خندم گرفتہ بود از ایـݧ همہ توجہ ماماݧ نسبت بہ قهر مـݧ اصلا انگار ݧه انگار خستہ بودم خوابیدم😴 باصداے اذاݧ مغرب بیدار شدم اتاقم بوے گل یاس پخش شده بود. دیدم رو میزم چند تا شاخہ گل یاسہ تعجب کردم تو خونہ ما کسے براے مـݧ گل💐 نمیخرید ولے میدونستـݧ گل یاس و دوست دارم اولش فکر کردم ماماݧ براے آشتے گل خریده ولے بعید بود ماماݧ از ایـݧ کارا نمیکرد موهام پریشوݧو شلختہ ریختہ بود رو شونہ‌هام همونطور کہ داشتم خمیازه😮 میکشیدم اتاق رفتم بیروݧ و داد زدم: ماماااااااݧ ایـݧ گلا چیہ❓ مـݧ باهات آشتے نمیکنم تو اوݧ کچل و بیشتر از مـݧ دوست دارے اردلاݧ یدفہ جلوم ظاهر شد و گفت: بہ مـݧ میگے کچل❓از هیجاݧ یہ جیغے کشیدم و دوییدم بغلش و بوسش😘 کردم هنوز لباس سربازے تنش بود میخواستم اذیتش کنم دستم و گرفتم رو دماغم گفتم: _اه اه اردلاݧ خفہ شدم از بوے جوراب و عرقت قیافش و ببیـݧ چقد سیاه شدے زشت بودے زشت تر شدے خندید😆 و افتاد دنبالم بہ مـݧ میگے زشت❓ جرئت دارے وایسااا ماماݧ با یہ اللہ‌اکبر🍃 بلند نمازش و تموم کرد و گفت چہ خبرتونہ نفهمیدم چے خوندم قبول باشہ ماماݧ مگہ نگفتے اردلاݧ فردا میاد چرا منم نمیدونم چرا امروز اومد😳 _اردلاݧ اخمی کرد و گفت ناراحتید برم فردا بیام خندیدم هولش دادم سمت حموم نمیخواد تو فعلا برو حموم... راستے نکنہ گلارو تو خریدے❓ ناپرهیزے کردے اردلان... خندید و گفت: بابا بغل خیابوݧ ریختہ بودݧ صلواتے مـݧ پول نداشتم برات آبنبات چوبے بخرم گل گرفتم گل یاس❓اونم صلواتے❓ برو داداااااش برووو کہ خفہ شدیم از بو برو. _داشتم میخوابیدم کہ اردلاݧ در اتاق و زد و اومد داخل ... 📝 ...
🌻﷽🌻 🚶‍♀️♥️ _إ اسماء مـݧ هنوز کلے حرف دارم حرفاے اصلیم مونده...😳 باشہ داداش بگو فقط یکم زودتر صبح باید پاشم و بقیشم کہ خودت میدونے چیہ انقد زود داداشت و فروختے❓ إ داداش ایـݧ چہ حرفیه❓شما حرفت و بزݧ.. راستش اسماء مـݧ بہ مامانینا نگفتم آموزشیم تو یزد دیگہ تموم شد بخاطر خدمات فرهنگے و یہ سرے کارهاے دیگہ ادامہ‌ے خدمتم افتاده تو سپاه تهراݧ _إ چہ خوب داداش، ماماݧ بفهمہ کلے خوشحال میشہ😍 اره تازه استخدام سپاه هم میشم فقط یہ چیز دیگہ چے? _چطورے بگم اخہ❓إم-إم بگو داداش خجالت نکش نکنہ زݧ میخواے اره... اره❓😳 ینے از یہ نفر چیزه داداش بگو دیگہ جوݧ بہ لبم کردے.😖 اسماء دوستت بود زهرا خب❓خب هموݧ کہ باهم یہ بارم رفتید تشیع شهدا🌷🍃... تو بسیج مسجد هم هست _خب داداش بگو دیگہ اسماء، ازدواج کرده❓ اخ اخ داداش عاشق شدے❤️ ازدواج نکرده اسماء با ماماݧ حرف میزنے❓ اوووو از کے تا حالا خجالتے شدے❓ حرف میزنے یا❓ اره حرف میزنم پس بگو چرا لاغر شدے غم عشقے کشیدے کہ مپرس😂 از رو تخت🛏 بلند شد و گفت: هہ هہ مسخره؛ بگیر بخواب فردا کلے کار داری _باورم نمیشد اردلاݧ عاشق❤️ شده باشہ ولے خوب مگہ داداشم دل نداشت❓ بعدشم مگہ فکر میکردم سجادے از مـݧ خوشش بیاد. _ساعت ۱۱ بود تقریبا آماده بودم یہ روسرے صورتے کمرنگ سرم کردم زنگ خونہ🛎 بہ صدا در اومد از پنجره بیرون و نگاه کردم سجادے داشت با دست موهاشو درست میکرد😂😂😂 خندم گرفتہ بود چہ تیپے هم زده. _از اتاق اومدم بیروݧ اومدم سلام کنم کہ اردلاݧ عصبانے و با اخم صدام کرد کجا❓ سرجام خشکم زد😳 خندید و گفت نترس بابا وایسا منم بیام تا جلوے در حالا چرا انقد خوشگل شدے تو❓ خندیدم و گفتم بووووووودم😁 دستم و گرفت و تا جلوے در همراهیم کرد سجادے وقتے منو اردلاݧ دست تو دست دید جا خورد و اخماش رفت توهم😣 مثلا غیرتے شده بود خندم گرفت و اردلاݧ و معرفے کردم سلام آقاے سجادے برادرم هستـݧ اردلاݧ انگار خیالش راحت شد اومد جلو با اردلاݧ دست داد🤝 _سلام خوشبختم آقاے محمدے سلام همچنیـݧ آقاے سجادے اردلاݧ بهم چشمکے زد😉 و گفت: خوب دیگہ برید بہ سلامت خداحافظ بعد هم رفت و در و بست _تو ماشیـݧ🚙 باز هم سکوت بود ایندفعہ مـݧ شروع کردم بہ حرف زدݧ خب، خوبید آقاے سجادے❓خوانواده خوبن❓ لبخندے زد و گفت: الحمدللہ شما خوبید❓ بلہ ممنوݧ خب شما بگید کجا بریم خانم محمدے❓ مـݧ نمیدونم هر جا صلاح میدونید روبروے آبمیوہ فروشے وایساد رفتیم داخل و نشستیم خوب چے میل دارید خانم محمدے آب هویج از پرویے خودم خندم گرفتہ بود🍹 آقا دوتا آب هویج لطفا انشاءاللہ امروز دیگہ حرفاموݧ رو بزنیم و تموم بشہ انشااللہ خوب خانم محمدے شما شروع کنید _مـ❓باشہ... ببینید آقاے سجادے مـݧ نمیدونم شما در مورد مـݧ چہ فکرے میکنید ولے اونقدرام کہ شما میگید مـݧ خوب نیستم. آهے کشیدم و ادامہ دادم شما از گذشتہ ے مـݧ😔 چیزے نمیدونید مـݧ بهاے سنگینے و پرداخت کردم کہ بہ اینجا رسیدم شاید اگہ براتوݧ تعریف کنم منصرف بشید از ازدواج با مـ.... سجادے حرفم و قطع کرد و گفت: خواهش میکنم خانم محمدے دیگہ ادامہ ندید مـݧ با گذشتہ‌ے شما کارے ندارم مـݧ الاݧ شما رو انتخاب کردم و میخوام و اینکہ... و اینکہ چی❓ امیدوارم ناراحت نشید مـݧ نامہ‌اے✉️ رو کہ جا گذاشتید بهشت زهرا رو خوندم البتہ نمیدونستم ایـݧ نامہ براے شماست اگہ میدونستم هیچ وقت ایـݧ جسارت و نمیکردم اخرش کہ نوشتہ بودید "اسماء محمدے" متوجہ شدم کہ نامہ‌ے شماست یکے از دلایل علاقہ‌ے مـݧ بہ شما هموݧ چیزهایہ کہ داخل نامہ بود فکر کنم سوالاتتوݧ راجب چیزهایے کہ میدونستم رفع شده بهت زده نگاهش میکردم😳 باورم نمیشد با اینکہ گذشتمو میدونہ بازم انقدر اصرار داره بہ ازدواج💞 سرشو آورد بالا از حالت چهره ے مـݧ خندش گرفتہ بود😁 _آب هویجا روآوردݧ🍹🍹 لیواݧ آب هویج و گذاشت جلوم و بدوݧ ایـنکہ نگاهم کنہ گفت: بفرمائید اسماء خانم بہ اینطور صدا کردنش حساسیت داشتم دلم یجورے میشد...😖 📝 ...