✍ #زندگی_نامه_شهید
“ #بسم_رب_الشهداءوالصدیقین”
🌷ورزن یکی از چهار پارچه آبادیهای بههمچسبیده در دامنۀ البرز است که دهم مردادماه هزاروسیصدوچهلودو شمسی در حالی که خود را به روشنای خورشید سپرده بود، #پسری_پهلوانسرشت و #جوانمرد با او همنفس شد.گویی ملائک از آغاز ورودش پی به آخر کار و روزگار و ثانیههای خوش وصلش برده بودند و از همان آغاز، لحظههای سجودش را ستودند و ورود این سید پهلوانسیرت را به یکدیگر شادباش میگفتند.آقا سیدیوسف، پدرش، به مدد غوغای شعور پدری و ماهسلطان به لطف احساس زیبای مادری، نامش را #زینالعابدین گذاشتند و چنین شد که باید…
سیدزینالعابدین پس از گذراندن کودکی پرشور و شعور، تحصیلات ابتدایی را در دبستان هدایت چهارده (دیباج کنونی) و راهنمایی را در مدرسۀ امیرکبیر سپری کرد و برای ادامۀ تحصیل در مقطع متوسطه به دامغان رفت و تا پایان دیپلم را در دبیرستان شریعتی ادامه تحصیل داد.
او از نوجوانان برومند و #قویهیکل روستا بود. جوانمردی که اگر اندوهی در دلی بود، در دل او جای میگرفت. یاور همۀ مظلومان بود و میتوانستی ردپای خدا را در دل مهربان او پیدا کنی.
آقا سیدیوسف بیماری قلبی داشت و سیدزینالعابدین یار و مددکار پدر در کارهای سخت کشاورزی بود.
اولین پایگاه بسیجی روستا « #عمار» نام داشت که در ورزن با مسؤولیت سیدزینالعابدین تشکیل شده بود و محل ارتباط جوانانی بود که دلشان هوای حقیقت داشت و پیمانههای جانشان تشنه نور عاشقی بود.
سال شصتویک که از راه رسید، برای اولین بار در آبانماه بیقراریاش را آشکار کرد و راهی میدان شد و این یعنی من همان #مجنون هستم که تنها لیلایم خداست. پهلوان ورزن سر به وادی جنون گذاشت.
دویستوشانزده روز ماندگار شد. روزهای سخت آموزش #بلمرانی و #شنا را گذراند و برای عملیات آماده شد.
شرق دجله منطقۀ عملیاتی بود و نام عملیات بدر. تاریخ عملیات اواخر اسفند شصتوسه تعیین شده بود و سید بههمراه همرزمانش آماده مبارزه.
بیستویکم اسفندماه او به لحظههای دیدار نزدیک میشد و چه خوب لحظههایی برای او بود. #کمکآرپیجیزنی که این بار شهادت به او لبخند میزد. لبخندی به بلندای عشق و به لطافت شهود؛ درست در لحظاتی که ترکش مهمان سر سید میشود و او در سجده مهمان عرشیان.
سه روز گذشت. ماهسلطان و آقا سیدیوسف بیقرار دیدار فرزند. ثانیههایشان معنای عبودیت یافته بود و شهود این عاشقی، لبخند غمگین و نمناک صبر بود که بر چهرۀ آرامشان نقش میبست. سیدزینالعابدین در آغوششان جای گرفت. مثل نخستین روز، آرام و دوستداشتنی و البته پهلوانتر.
این بار تمام ورزن در فراق او میبارید و گلزار ورزن سرشار شوق شده بود وقتی او را در آغوش میگرفت. 🌷
“ #راهش_جاوید_باد”
#نام_یادشان_گرامی
«لبیک یا سید الشهدا»
✍️ جهاد تبیین به عشق امام حسین🤲
#محفل_شهدا🌙
#به_کانال_خودتان_بپیوندید
═══❖══════❖═══
@Mahfele_shohada60
═══❖══════❖═══