✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃 #پارت_۱۲۴ چطور؟ –خب اونقدرقوی هستید که همه رو درجا می کشت
ـــ🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃
#پارت_۱۲۵
باصدای اذان جلوی یک مسجدپارک کردو رفتیم نماز خواندیم
وبعدش هم پارک، ریحانه کلی با پدرش بازی کرد. من هم روی
نیمکت نگاهشان می کردم و به این فکر می کردم که
چقدرخوشبخته کسی که همسر آقای معصومی بشود. زندگی را از
تمام ابعادش نگاه می کند. صدای آقای معصومی من را از
افکارم بیرون آورد.
ــ بریم؟
سوالی نگاهش کردم و گفتم:
–کجا؟
ــ بریم شام بخوریم.
ــ نه دیگه زحمت نمیدم اگه منو برسونید ممنون میشم.
ــ نگاه غمگینی بهم انداخت و گفت :
–یعنی اینقدر عجله دارید از دست ما خالص بشید؟
ــ نه اصال.فقط نخواستم...
حرفم را برید و گفت :
–باشما بودن جزءبهترین ساعات زندگی ماست، بعد رویش را
کرد طرف ریحانه و گفت:
–مگه نه دخترم؟
از حرفش سرخ شدم وفقط لبخند زدم.
جلوی یک رستوران شیک پارک کردو داخل شدیم.
چند جور غذا سفارش دادو گفت :
–ببخشید که ازتون نپرسیدم، چون می دونم دوباره می
خواهید تعارف کنید. چند جور سفارش دادم از همش باید
بخورید.
مدتی بود یا غذا نمی خوردم یا خیلی کم می خوردم که ضعف
نکنم، فکرو خیال آرش من را ازخواب و خوراک انداخته بود.
🍃به _قلم_لیلا_ فتحی_پور🍃
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
ــ 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃
#پارت_۱۲۶
ا ین شما بودید که سر ما منت گذاشتیدوبه مالطف کردید.
بی توجه به حرفم گفت:
–به نظر من شما فرشته اید. کاش ریحانه هم بزرگ شد اخالق
و منش شما رو داشته باشه.
از این همه تعریفش خجالت کشیدم و گفتم :
–اینقدر خجالتم ندید، نظر لطفتونه.
بعدبرای این که موضوع را عوض کنم، نگاهی به غذاها
انداختم و گفتم :
–خیلی غذا سفارش دادید، من دیگه نمی تونم بخورم، حیف
میشه.
چنگالم را از بشقابم برداشت و از دیس یک تکه ی بزرگ
کباب جدا کردو در بشقابم گذاشت و گفت:
–اینم بخورید بقیهاش رو می بریم.
سیر بودم ولی نتوانستم دستش را پس بزنم، چون تا حاال از
این مهربانیها نکرده بود.احساس کردم خیلی با غرورش می
جنگد .
از رستوران که بیرون امدیم، مامان به گوشی ام زنگ
زد.نگران شده بود.همانطور که برایش توضیح می دادم که
امروز امدیم بیرون و کجاها رفتیم سوار ماشین شدم.
آقای معصومی هم بعد از این که ریحانه راگذاشت داخل
صندلی خودش،ماشین راروشن کردو گاهی با لبخند نگاهم می
کرد.
بعد از تمام شدن مکالمه ام، گفت :
–چقدر مادر خوبی دارید، چقدر راحت باهاش حرف می زنید،
مثل یه دوست.
ــ بله، من همه چیز رو به مادرم میگم. باهاش خیلی راحتم.
ــ خب چرا اون مشکلتون رو بهش نمیگید شاید بتونه کمک کنه
🍃به _قلم_لیلا_ فتحی_پور🍃
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
#تلنگر_تباهیات🌹🌷
راستےفڪرنکنۍگناهفقطتوۍ،
دنیای حقیقے.هست ها نہ!!
توۍایندنیایےکہباگوشیتبراۍخودت ،
ساختےبیشترمیتونۍگناھکنے…(:
باڪانالهاۍکہداری..
باغیبتهایۍکهپشتسر ،
دوستمجازۍیاحقیقیتمیکنے ..
باتهمتهاۍڪہمیزنے ..
با لایڪی کهتوی مجازۍبھحرف،
اشتباه یاهرچیزیبراییڪےمیکنی..
ببینداریچڪارمیکنےباخودت):
#سرانجامماچہمیشود؟💔
#تلنگرانه‼️ #تباهیات
طرف بیوگرافی بازیگر ..
یا فوتبالیست مورد علاقشو حفظه..
حتی میدونه قدش چند سانته،
و اسم همسر و خانوادش چیه..
چه غذایی دوست داره ؛
رنگ مورد علاقش چیه؟!!
اونوقت حتی نمیدونه که امامش
در چه سنی به شهادت رسیده..
حرم امامش کجا قرار داره؟؟🌿
یا امامش حتی چجوری به شهادت رسیده💔
#مذهبینمانباشیم😐🖐🏻#زشتهمگهنه؟!!/:
⭕️ #تلنگــر
دختر خانوم!☝️🏻
شأن و حیای دخترانه ات ،
را به هر چیزی نفروش! ارزشش را ندارد...❌
خیال نکن همین که قلب♥️جوانی را
تسخیر کردی، باارزشی...همین که نگاهی
را به دنبال خود کشاندی، باارزشی...
نه! 🙅🏻♀
ارزش تو به عشوه ریختن ..
و ناپاک کردن قلب♥️ و چشم دیگران نیست...
این تو نیستی که سود می کنی..
آنها هستند که از تو سود می برند...
با کارهایت نگاه و توجه را گدایی نکن...
نگاه و توجه خدا می ارزد
به صد نگاه و توجه غیر...🤗
این توجهی که تو دنبالشی توجه نیست..
که به دست می آوری آبرویی است که
از دست میدهی…! با خودت فکر کن…؟
ببین چه چیزی را از دست می دهی
و چه چیزی به دست می آوری؟⁉️
مبادا چیزی را به خاطر"هرچیز"
و "هر کسی" از دست بدهی...🙃
ارزش تو بالاتر از این حرفهاست..
که پاکی و نجابتت را ارزان از دست بدهی…!💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 سَابِقُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ۚ ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ﴿۲۱﴾
🔸 به سوی آمرزش پروردگارتان بشتابید و به راه بهشتی که عرضش به قدر پهنای آسمان و زمین است و برای اهل ایمان به خدا و پیمبرانش مهیّا گردیده. این فضل خداست که به هر کس خواهد عطا میکند و خدا دارای فضل و کرم بسیار عظیم است.
💭 سوره: حدید
ڪلنا فـداڪ یا فرمـانده جـانم مہـدے🖐🏽✨🌱
اول سلام فرمانده بود
بعدش شد فرمانده سلام
سال دیگہ خود آقا میاد و میگہ
علیـڪمالسـلام(:♥️
•
•
و کلے مطآلب..🙃
🌸 ⃟ ⃟ 🙂 #شھیدانہ🕊
🌸 ⃟ ⃟ 🙂 #پروفایل
🌸 ⃟ ⃟ 🙂 #استوری
🌸 ⃟ ⃟ 🙂 #مداحـی
🌸 ⃟ ⃟ 🙂 #مهدویت🌿
🌸 ⃟ ⃟ 🙂 #تلنگرانہ🚦
🌸 ⃟ ⃟ 🙂 #حدیث💌
🌸 ⃟ ⃟ 🙂 #بیوگرافی
وڪلے پـستهاے مـتنو؏ دیگھ🌻🌼
👀کپی با ذکر صلوات 👀
بین اینهمہ دهہ هشتادے و هفتادے شاخ و داف
تـو ، توے خط امامزمانـت باش🌿.
•
•
ڪانال مجموعہ امامزمانـۍها تاسیس شد :
#اَللّهُــمَّعَجـِــللِوَلیِّــکَالفَــرَج
"🛒🕊"𝐉𝐎𝐈𝐍↴
https://eitaa.com/salatin_shoor118
کانال ــ عمار - 😍🕊
میدونی فرقشـــ با بقیه کانالـــ ها چیهــ؟؟
اینکه همه ے پست ها تولیدخودشونهــــ🙈🤍>>>
با محتوایـ:
[💡]← چـــادرانہوتلنگــــــراݩہ
[✋🏻]←حــــاج قاسـم ورهبــراﻧه
[🎥]← استــــوࢪۍهاۍمذهبۍ
[🇮🇷]← انقلـــــابے
[🪴]← عکاسـے
•❥اسݥوآدرسچنلهماینپایینه
"کپی هم ازاده❕
••➺
https://eitaa.com/salatin_shoor118
••➺
https://eitaa.com/salatin_shoor118
باشما؎ِدونہبیشتࢪمیشیم➕…!
لطفادعوتمونࢪوࢪدنڪنید🌸…!
ببخشیـدوقتتـونوگࢪفـتــم⏱.…!
یاعلۍمدد🖐🏼..!*
هدایت شده از بنر دهی💯
█║▌║▌║ 😍مسابقه😍 ║▌║▌║█
⚠️توجه⚠️
🔥بیا اینور ایتااااااا👏👏👏
🔥مسابقهداریماونمچهمسابقهای👌😍
🔥دومین مسابقه ی بزرگ کانال #آوای_دلتنگی با جوایزی با ارزنده و بی نظیر🤩🎁🎊
🌷🔶شرکت برای عموم مردم🔶🌷
تا حالا از امام حسین عیدی گرفتی؟😍
اگه میخوای تو هم تو این مسابقه شرکت کنی و شانستو امتحان کنی بیا اینجا و پیام سنجاق شده رو بخون👌😍
https://eitaa.com/joinchat/1527316947C1fa16b8dab
جایزههاشونروببینی چشات قلبی😍میشه🎁🤩
بدو از رقابت جا نمونی👏
شک نکن نفراول خودتی...💝💯👌
پیام سنجاق شده یادت نره👆😍
✅#خادم_الرضا
کد: #۲۱۶
شور کربلایی روح الله رحیمیان - هیئت ثارالله شهرستان بابلسر.mp3
5.01M
روزمو و شروع میکنم با نام تو ...🖤❤️🩹
ذکر صلوات:
اٰللـٌّٰهًٌُمٓ صَلِّ عٓـلٰىٰ مُحَمَّدٍ وُاّلِ مُحَمَّدٍ وٓعٓجٓلِ فٓرٰجٰهٌٓمّ🌿🌿
تعداد:
------
ذکر روز هفته:
یــــارَبِّالْــــعـالَمیــــن🌱🌱
تعداد:
تعداد ذکرها گفته شده را اعلام کنید با مراجعه به آیدی
@Mahe_213
ذکر صلوات:
اٰللـٌّٰهًٌُمٓ صَلِّ عٓـلٰىٰ مُحَمَّدٍ وُاّلِ مُحَمَّدٍ وٓعٓجٓلِ فٓرٰجٰهٌٓمّ🌿🌿
تعداد:1660
------
ذکر روز هفته:
یــــارَبِّالْــــعـالَمیــــن🌱🌱
تعداد:1060
تعداد ذکرها گفته شده را اعلام کنید با مراجعه به آیدی
@Mahe_213
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃
#ختم جزء9
ختم قران به نیابت از
شهیده فائزه رحیمی
شفای همهی بیماران،
سلامتی و تعجیل در ظهور حضرتمهدی [عجلالله]💞🥺🌱
_
صفحه۱۷۶🌺
صفحه۱۷۷🌺
صفحه۱۷۸🌺
صفحه۱۸۹🌺
صفحه۱۸۰🌺
صفحه۱۸۱🌺
صفحه۱۸۲🌺
صفحه۱۸۳🌺
صفحه۱۸۴🌺
صفحه۱۸۵🌺
صفحه۱۸۶🌺
صفحه۱۸۷🌺
صفحه۱۸۸🌺
صفحه۱۸۹🌺
صفحه۱۹۰🌺
صفحه۱۹۱🌺
صفحه۱۹۲🌺
صفحه۱۹۳🌺
صفحه۱۹۴🌺
صفحه۱۹۵🌺
صفحه۱۹۶🌺
صفحه۱۹۷🌺
_
هرصفحه ای رو خواستید پیوی اطلاع بدید🌺
@Fatemeh83833
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃
#پارت_۱۲۷
باتعجب گفتم :
–مشکلم؟
ــ همون که گفتین به مرور زمان حل میشه.
مرموز نگاهش کردم و گفتم:
–مامانم میدونه. اتفاقا توصیه ی خودشون بود که صبور
باشم.
سرش را به عالمت تایید تکان دادو گفت:
–واقعا صبر معجزه میکنه.
وقتی مقابل در خانه رسیدیم، تشکر کردم و گفتم گاهی به
ریحانه سر میزنم.
اخمی کردو گفت :
–گاهی نه، حداقل هفته ای یک بار، قول بدید.
ــ قول نمی تونم بدم چون اول باید از مامانم بپرسم .
دوباره چهره اش غمگین شدو گفت:
–اگه ریحانه بهانتون رو گرفت، می تونم بهتون زنگ بزنم
باهاتون صحبت کنه؟
ــ بله حتما، خودمم زنگ می زنم و حالش رو می پرسم، دلم
براش تنک میشه.
نگاه حسرت باری بهم انداخت که نمی دانم چرا قلبم ریخت و
هول شدم.
سریع ساکم رابرداشتم وریحانه رابغل کردم و حسابی
بوسیدمش و خداحافظی کردم.
خانه که رسیدم انگار غم عالم راتوی دلم ریختند.
این خداحافظی برایم سخت بود.
بعد از سالم و احوالپرسی با مامان و اسرا به اتاقم رفتم
ودررا بستم و پشتش نشستم و بغضم رارها کردم. می دانستم
آقای معصومی به خاطر خود من مرخصم کرد، کامال معلوم بود
🍃به _قلم_لیلا_ فتحی_پور🍃
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃
#پارت_۱۲۸
که دلش نمی خواست. حتما از این به بعد برایش خیلی سخت
می شود. ولی چه کار می توانستم بکنم.
لباس هایم را عوض کردم وروی تختم دراز کشیدم و به این
فکر کردم که توی این چند ساعت آنقدر سرگرم بودم که فکر
آرش کمتر آزارم داد.
پس مامان درست می گفت، باید مدام مشغول باشم. شاید تنها
چیزی که تجاتم بدهد همین مشغول کردن فکرو ذهنم است.
صبح بعد از خواندن نماز، سر سجاده نشستم و شروع کردم به
دعا خواندن.
بعدزانوهایم رادرآغوش گرفتم وباخداحرف زدم.
خدایا، من می دانم اگربا آرش ازدواج کنم عاقبت به خیر
نمی شوم، پس خودت یک طوری محبتش را از دلم بیرون کن.
خدایا، می دانم بنده خوبی برایت نیستم ولی این راهم می
دانم که تو بخشنده ای، مهربانی، ستارالعیوبی، گناهانم
رو ببخش و کمکم کن. نزار احساسم پیروز بشود، خدایا من
خیلی ضعیفم، خودت به دادم برس. همین طور که حرف می زدم
اشکهایم می ریخت. تسبیح را برداشتم وسجده رفتم و ذکر
استغفر هللا راشروع کردم. آنقدر گفتم تا همانجا خوابم گرفت.
با آالرم گوشیام بیدار شدم و آماده شدم.
مادر همانطور که لقمه دستم می داد گفت :
–قراره عصری با خاله اینابریم بیرونا .
با یاد آوری این که عصری نمیروم پیش ریحانه با ناراحتی
گفتم:
–آره می دونم سعیده پیام داد، گفت: می خواد
بیاددانشگاه، دنبالم.
راستی مامان، می تونم هفته ایی دو روز برم کمک آقای
معصومی دیگه؟
مادر با تعجب گفت:
– خودش خواست؟
🍃به _قلم_لیلا_ فتحی_پور🍃
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🎸⃟🎒 ⇠ #تباهیات••
فحشمیدھ؛میگہشوخےبود ..
تھمتمیزنہ؛میگہحسششممبود ..
دروغمیگہ؛میگہمصلحتیبود ..
بآنامحـرمصحبتمیکنہ؛میگہضرورۍبود ،
خودنمآیۍمیکنہ؛میگہتبلیغاسلآمبود . .
•
- خستهنباشی!/: