9.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔅 وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَيْمَانَ ۚ نِعْمَ الْعَبْدُ ۖ إِنَّهُ أَوَّابٌ ﴿۳۰﴾
🔸 و به داود (فرزندش) سلیمان را عطا کردیم، او بسیار نیکو بندهای بود، زیرا بسیار به درگاه خدا با تضرع و زاری رجوع میکرد.
🔅 إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِنَاتُ الْجِيَادُ ﴿۳۱﴾
🔸 (یاد کن) وقتی که بر او اسبهای بسیار تندرو و نیکو را (هنگام عصر) ارائه دادند (و او به باز دید اسبان پرداخت برای جهاد در راه خدا و از نماز عصر غافل ماند).
🔅 فَقَالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّىٰ تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ ﴿۳۲﴾
🔸 در آن حال گفت: (افسوس) که من از علاقه و حبّ اسبهای نیکو از ذکر و نماز خدا غافل شدم تا آنکه آفتاب در حجاب شب رخ بنهفت.
🔅 رُدُّوهَا عَلَيَّ ۖ فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ ﴿۳۳﴾
🔸 آن گاه (با فرشتگان موکّل آفتاب) خطاب کرد که (به امر خدا) آفتاب را بر من بازگردانید (چون برگشت اداء نماز کرد) و شروع به دست کشیدن بر ساق و یال و گردن اسبان کرد (و همه را برای جهاد در راه خدا وقف کرد).
💭 سوره: ص
7.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔅 وَيَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَى الْأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا ﴿۴۷﴾
🔸 و (یاد کن) روزی که ما کوهها را به رفتار آریم و زمین را صاف و بدون پست و بلندی آشکارا ببینی و همه را (در صف محشر از قبرها) برانگیزیم و یکی را فرو نگذاریم.
🔅 وَعُرِضُوا عَلَىٰ رَبِّكَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونَا كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ ۚ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَكُمْ مَوْعِدًا ﴿۴۸﴾
🔸 و خلایق را در صفی بر خدا عرضه کنند (و به کافران گفته شود: دیدید) همان گونه که اول بار شما را آفریدیم باز به سوی ما باز آمدید، اما شما (به خیال باطل) پنداشتید که هرگز برای شما وعده گاهی نمینهیم (و معادی در کار نیست).
🔅 وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَٰذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا ۚ وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا ۗ وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا ﴿۴۹﴾
🔸 و کتاب اعمال نیک و بد خلق را پیش نهند، آن گاه اهل عصیان را از آنچه در نامه عمل آنهاست ترسان و هراسان بینی در حالی که (با خود) گویند: ای وای بر ما، این چگونه کتابی است که اعمال کوچک و بزرگ ما را سر مویی فرو نگذاشته جز آنکه همه را احصا کرده است؟! و در آن کتاب همه اعمال خود را حاضر بینند و خدا به هیچ کس ستم نخواهد کرد.
💭 سوره: کهف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 شهوت رانی نخست انسان را سرمست میکند و در آخر به تباهی میکشاند.
📚 غررالحکم
جا داشت تا ترک بخورد کعبه باز هم
وقتی شنید حیدرِ لیلا رسیده است
💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃
ولادت جوانهی خورشید کربلا، حضرت علی اکبر (ع) و روز جوان، تبریک و تهنیت باد.✨
࿐჻ᭂ❄️ ❄️჻ᭂ࿐
بسم رب الجهاد
سربازان امام زمان از هيچ چيز جز گناهان خويش نميترسند.
و من هراسانم از خودم و حملات و وسوسه های شیطان . . .
هراسانم از آن لحظه ای که از خودم و خودت غافل میشم و تو مرا میبینی . . .
از آن بدتر از شرمندگی بعد از غفلتم هراسانم که چگونه دوباره صدایت کنم . . .چگونه دوباره اللهم عجل لولیک الفرج بگویم . . . منی که شیطان غافلم کرده از تو . . .
اما هرچه من از شما غافلم شما مراقبم هستید . . .توبه میکنید به جای من و واسطه میشوید برای بخشش من بین خدای مهربان و رحیم . . .
و چه زود همچون پدری مهربان خطای فرزند را فراموش میکنید . . .
آقای مهربانی شرمنده ام به اندازه تمام دل شکستن هایم و غافل شدن هایم...
#امام_زمان
سید جان کاری براش پیش اومده نتونستند ادامه ناشناس رو ادامه بدن و خواستند از طرفشون از همتون عذر خواهی کنم 😊
#تلنگرانه
چرا حجابت رو رعایت نمی کنی .....
چون هنوز بچه ام و تنها ۱۸ساله امه
چرا نماز نمی خونی .......
چون هنوز بچه ام و تنها ۱۸ساله امه
چرا با نامحرم حرف می زنی ........
چون بچه هستم و تنها ۱۸ساله امه
چرا و چون های زیادی
ولی یادمان باشد فاطمه هم تنها ۱۸سال داشت...🥺🥀
#مادرمحضرتفاطمهزهرا
✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
❓ #کجای_قصۀ_ظهوری ؟! 5⃣ قسمت پنجم 🌷 تا چشامو وا میکنم، وسط مزار شهدام، اما برخلافِ روزای دیگهس
❓ #کجای_قصۀ_ظهوری ؟!
6⃣ قسمت ششم
🔍 حاجی ادامه میده و میگه: مهدی! شما و بچههای غواص برین سمت دبیرستان، کلی اونجا کار داریم. هوای قلب بچهها رو داشته باشین! یه از خدا بیخبر داره توی کلاس باشبهه، فکر بچههامون رو خراب میکنه…
کمکم دور و برمون خلوت میشه. من میمونم و حمید. میپرسم: راستی به مسجد ما هم سر میزنین؟ میگه: سید! ما همهجا هستیم، هر جا که لازم باشه میایم! کنارتون هستیم. توی شبای هیأت، توی سینهزدنتون، توی روضه ارباب... وقتی یادمون میکنین، توی روزایی که یادمون نمیکنین، ما هستیم.
❓ برمیگرده طرفم و با دلخوری میگه: گاهی ازتون دلخور میشیم، اما خرابکاریهاتون رو ردیف میکنیم. شمام که بیخبر از عالم، راستراست میاین و میرین، نه میپرسین چی شد که اوضاع یهویی باب دلتون شد!
دستش رو میگیرم و میگم: نمیخوای جواب سوالمو بدی؟ چی شد راحت دل بریدین و رفتین؟!
منو میکشه دنبال خودش و میگه: فعلاً بیا بریم، توی راه واست میگم.
📱 وارد کلاس میشیم. از دیدن فضای کلاس و خانم معلم و دخترا حسابی جا میخورم. میگه: دخترمه! همون که ندیدمش. معلم شده و هر وقت دلم واسش تنگ میشه، میام دیدنش! مگه نشنیدی دخترا بابائین؟! گاهی وقتی دخترا، باشبهه سوالپیچش میکنن، کمکش میکنم جواب شبهه رو پیدا کنه. واسه خودش یه افسر جنگ نرمه، همون که حضرت آقا میخواد، شبا توی فضای مجازی میجنگه، روزا سر کلاس از داشتههامون دفاع میکنه. میدونی که چی بهش میگن؟!
تندی میگم: جهاد تبیین.
☀️ سری به نشونه تأیید تکون میده. ذوق میکنم. ادامه میده و میگه: سید! من با دخترم همیشه هستم، توی تنهاییهاش، پای اشکریختناش… اما خوشحالم، همسرم خوب تربیتش کرده، میدونم دخترم میتونه معلم خوبی باشه. نه اینکه دخترمه! نه! هر کی دستشو بذاره توی دست اهل بیت، بدجور هواشو دارن.
🔔 صدای زنگ اومد. بچهها از کلاس رفتن بیرون. من موندم و حمید که اونور نیمکت نشسته بود. خواستم بپرسم که پیشدستی کرد و گفت: خودت جواب سوالتو بده؛ فکر میکنی چرا ماها راحت دل بریدیمو و رفتیم؟
گفتم: باورهای دینی و ایمان و وطنپرستی و از اینجور حرفا...
🙂 خندید. صورتش گل انداخت و گفت: قشنگ حرف میزنی سید! همه اینا میتونه درست باشه، اما بگذار یه جواب بهت بدم که کل این جوابا توشه! تا حالا شنیدی میگن: «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»…
🗣 ادامه دارد...
📖 #داستان_کوتاه