#بدونتعاࢪف
-
جَـدیدا اوضـٰآ؏اینطـور؎شُـده ..
ڪهپِسَـرهمیـٰآدبہمـٰآدَرِشمیـگھ ...
مَـنایـن دُختَـرَرومیخـوآم . .
هَـمنَجیـبہ،هَـمعِفَـتدآره،
هَـمحیـٰآدآره،هَـمبآحِجـٰآبہِ ..
بَـعدبِھـشمیـگۍاَزڪُجـٰآمیـدونۍ؟
میـگھخـودَمشیـشسـٰآلبـٰاهـٰآشبودَم💔
اَصـلاپِسـرهروبیخیـٰآل ..
#حَیـٰآےِدُختَـرهمَنـوڪشتھ🥺😔
#بہِڪجآچِنیـنشِتـٰآبان😐؟💔🥴
#بدونتعاࢪف‼️'
مفتنمۍارزهاگہتوۍمجازۍلبخند ،
رولباتهو واسہمامانټاخممیکنۍ…
منتظࢪامامزمان؏ـجهمچنینکسۍنیستا!
کسۍکهادعاۍشهادټمیکنہومگیھ:
شهادتآرزومه،اینرسمشنیست..
حواستهسترفیق!💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمتیازوصیتنامهشهیدبابکنوری🥀
به توحسادت می کنند؛تومکن
توراتکذیب می کنند؛آرام باش
تورامی ستایند؛فریب مخور
تورانکوهش می کنند؛شِکوه مکن
مردم ازتوبدمی گویند؛اندوهگین مشو
همه مردم تورانیک می خوانند،مسرورباش
آن گاه ازماخواهی بود.
حدیثی بود که،همیشه در قلب من
وجود داشت ،ازامام پنجم
🌸⃟اللّٰھـُــم؏ـجِّللِوَلیکالفَرَج⃟🦋
انقدر سینه میزد
بهش گفتن،کمتر خودت رو اذیت کن
گفت:
این سینه نمیسوزه....
موقع شهادت همه جاش ترکش خورده بود
به جز سینه اش....
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
یکی از دوستاش میگفت :
توی تمام مدتی که عراق بود
وقتی میخواست به کربلا بره
روی صورتش چفیه میانداخت
و میگفت
اگر به نامحرم نگاه کنی؛ راه شهادت بسته میشه ...🥲
#شهید_هادی_ذوالفقاری🌱
امروز سالگرد شهادت برترین تک تیرانداز تاریخ جهانه
قهرمان شهید عبدالرسول زرین که بین بعثیها به صیاد خمینی معروف بود و شهید خرازی او را گردان تکنفره مینامید. این شهید با ۷۰۰ شلیکِ موفق [برخی منابع تعداد ۳۰۰۰ نفر را اعلام میکنند] برترین تک تیرانداز تاریخ شناخته میشود که تو عملیات خیبر به شهادت رسید.
*شادی روح شهدا صلوات*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می گفت کاش میتونستم یك قدم بزرگ برای امام زمانم بردارم !
زد روشونش و جواب داد همین که مراقب خودت و قلبت باشی و تو مکان های مختلف جوگیر نشی و خدا یادت نره یک قدم بزرگی ِ برای امام زمان . .
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍂از سیم خار دار نفست عبور کن 🍂
#پارت_۲۰۸
–ما که نفهمیدیم تو چته، یه بار به خاطرش خودت رو میندازی
زیر موتور، یه بارم بر میداری جزوه پاره می کنی.
این پسره هم یه چیزیش میشه ها، مثل زمانهای قدیم، که
چاپارها نامه می بردن.نشسته نامه نوشته، داده یکی بیاره.
به نظر من که جفتتون خولید باهم دیگه خوشبخت میشید.
آنقدر منقلب بودم که انگار حرف های سعیده را متوجه نمی
شدم .
–بدو سعیده یه وقت اسرا میاد تو اتاقا .
بعد از رفتن سعیده، جا کلیدی قلبی رادستم گرفتم،
چقدرعاشقانه بود.
حس می کردم ذهنم بدون این که خودم متوجه باشم کمکم وارد
استخری ازیادآرش شده است، برای نجات نیازبه یک غریق
ماهروقوی داشتم.
یک هفته ایی از تعطیالت نوروز گذشته بود که کمیل زنگ زد و
بعداز سالم واحوالپرسی وتبریک سال جدید بالحن بامزه ایی
گفت:
–جامون عوض شده ها، حاال دیگه من پام بهتر شده، شما میلنگی.
باخنده گفتم:
–شاید این طور شده که بتونم درکتون کنم، ولی واقعا سخته
ها، حاال می فهمم شما چقدر صبور بودید.
آهی کشیدو گفت :
–وقتی خدا دردی رو بده صبرشم میده، کاش همه ی دردها مثل
درد شکستگی باشه .
نفهمیدم یقه ی کدام درد را گرفته وبازبان بی زبانی شکایتش
رامی کند. بی اعتنا به دردی که آزارش می دهدگفتم:
ــ یه سوال؟
آرام مثل یک معلم دلسوز گفت:
–شما دوتا بپرسید.
–پس چرا بعضی ها وقتی مشکلی براشون پیش میاد تحمل نمی
کنند و خیلی بی تابی می کنند. حتی بعضیها خودکشی هم می
کنند میگن طاقت نداریم. یعنی خدا به اونها صبر نداده؟
ــ خب چون راضی نیستند. البته بعضی مشکالت که عاملش خودمون
هستیم و باید خودمون رو مواخذه کنیم. ولی اونایی که عاملش
خداست، باید بگیم خدایا راضیم و شکرت، وامیدوارم به
درگاهت، که اگه تو بدترین شرایط هم باشم خودت حواست بهم
هست.
همین رضایته باعث صبر انسان میشه.
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼
🍂از سیم خار دار نفست عبور کن 🍂
#پارت_۲۰۹
فوری گفتم:
ــ خب گاهی این رضایت داشتنه سخته دیگه.
ــ بله قبول دارم. برای راضی بودن بایدبه خدااعتمادکردمثل
یه کودک که به پدرومادرش اعتمادداره...
راستی پاتون رو دوباره به دکتر نشون دادید؟
ــ قرار بود امروز بریم نشون بدیم، ولی دختر خالم کاری
براش پیش امد دیگه گفت فردا بریم.
ــ چرا فردا، من االن میام دنبالتون بریم.
ــ نه، زحمت نکشید، حاال عجله ایی نیست.
ــ خدا دختر خالتون رو خیر بده که نتونسته بیاد. با هم
میریم دیگه...یعنی شما دلتون واسه ریحانه تنگ نشده؟
مکثی کردم و گفتم :
–چرا خب، خیلی زیاد.
باهمان تحکم جذاب همیشگی اش گفت:
–تا یه ساعت دیگه میام، فعال خداحافظ.
اصال منتظر خداحافظی من نشد.
وقتی به مامان گفتم زیاد موافق نبود، با اصرار من رضایت
داد. چون دلم نمی خواست معلم قهرمانم راناامیدکنم.
مامان گفت:
–خودم تا دم در ماشین می برمت و بهش سفارشت رو می کنم،
اینجوری بهتره. نمیدانم مامان از چه نگران بود.
شاید چون شناخت کافی از کمیل نداشت.
وقتی کمیل مامان را دید از ماشین پیاده شد. ماشین را دور
زد و منتظر ایستاد تا ما نزدیکش شویم. دیگه بدونه کمک
کسی، فقط با عصا می توانستم راه بروم.
بعد از سفارش های مامان حرکت کردیم.
ریحانه با دیدنم از صندلیش پایین امد و خودش راتوی بغلم
انداخت. محکم دربغلم گرفتمش وبوسه بارانش کردم اوهم سرش
راروی شانه ام گذاشت ودیگر تکان نخورد ولی گاهی چیزاهایی
با خودش می گفت.
دوباره بوسیدمش و گفتم :
–چی میگی ریحانم.
پدرش گفت:
–جدیدا یه چیزایی میگه، داره به حرف میوفته. صورتش رادر
دستهایم قاب کردم و گفتم:
–چقدر زود بزرگ شدی تو.
کمیل نفسش را عمیق بیرون دادو حرفی نزد.
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🔹امروز شنبه مختص به پیغمبر اکر (صلی الله علیه وآله ) است .
🔹تاریخ و مکان ولادت : نامشخص؛ بازهای میان ۵۵۰ تا ۵۷۰ میلادی / مکه ، حجاز
🔹نام پدر : عبدالله بن عبد المطلب
🔹نام مادر : آمنه بنت وهب
🔹همسران : 1 .سوده بنت زمعه
2. عایشه بنت ابی بکر
3 . غزیه بنت دودان بن عوف بن عمرو
4 . حفصه بنت عمربن الخطاب
5. زینب بنت خزیمه بن الحارث
6ام سلمه
7خدیجه
8زینب بنت جحش بن رئاب
9ام حبیبه بنت ابی سفیان و.....
🔹فرزندان : قاسم ، عبدالله ، رقیه ، زینب ، ام کلثوم ، ابراهمیم ، فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرشم هیچی به هیچی...😂😂
بسم الله الرحمن الرحیم 🌱🌷
حکمت 32نهج البلاغه 📜
📌نیکوکار بهتر از کار نیکو
وَ قَالَ (علیه السلام): فَاعِلُ الْخَيْرِ خَيْرٌ مِنْهُ، وَ فَاعِلُ الشَّرِّ شَرٌّ مِنْهُ.
و فرمود (ع): نيكوكار از كار نيكويش بهتر است و، بدكار از كار بدش بدتر.
✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
بسم الله الرحمن الرحیم 🌱🌷 حکمت 32نهج البلاغه 📜 📌نیکوکار بهتر از کار نیکو وَ قَالَ (علیه السلام):
🔸تفسیر حکمت 32👇
امام(عليه السلام) در اين جمله كوتاه و پرمعنا مى فرمايد: «انجام دهنده كار نيك از كارنيكش بهتر است و انجام دهنده كار بد از كار بدش بدتر»; (فَاعِلُ الْخَيْرِ خَيْرٌ مِنْهُ، وَفَاعِلُ الشَّرِّ شَرٌّ مِنْهُ).
در اينكه چگونه فاعل خير بهتر از فعل خود است و فاعل شر بدتر از فعل خود; وجوهى به نظر مى رسد: نخست اينكه همواره فاعل از فعل قوى تر است به همين دليل اگر كار نيك باشد آن فاعل از كارش قوى تر و اگر كار بد باشد از كارش بدتر است. ديگر اينكه شخصى كه كارى انجام مى دهد غالبا داراى ملكه آن است و آن ملكه مى تواند سرچشمه كارهاى فراوانى بشود، بنابراين اگر كسى را ببينيم كه مثلا يتيمى را نوازش مى كند و دست افتاده اى را مى گيرد مى دانيم كه او داراى صفتى است درونى كه مى تواند سرچشمه ده ها و گاه صدها و هزاران از اين گونه كارها شود و به همين دليل از كارش بهتر است.
سوم اينكه كسانى كه كار نيكى انجام مى دهند بسيار مى شود كه آرزو دارند بهتر از آن را انجام دهند ولى امكانات آن در اختيارشان نيست و به تعبير ديگر همتشان از آنچه انجام مى دهند بسيار بالاتر است و گاه به زبان جارى كرده مى گويند: افسوس كه بيش از آن توان نداريم و اگر مى توانستيم چنين و چنان مى كرديم. همين گونه، شروران بسيار مى شود كه داراى چنين باطنى هستند; يعنى اگر قدرت و توانى داشتند شرارت را به مرتبه بالاترى مى رساندند.
در حديثى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم: «نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ وَذَلِكَ لاَِنَّهُ يَنْوِي مِنَ الْخَيْرِ مَا لاَ يُدْرِكُهُ وَ نِيَّةُ الْكَافِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ وَذَلِكَ لاَِنَّ الْكَافِرَ يَنْوِي الشَّرَّ وَيَأْمُلُ مِنَ الشَّرِّ مَا لاَ يُدْرِكُهُ; نيت مؤمن از عملش بهتر است، زيرا كارهاى خيرى در دل دارد كه نمى تواند آنها را انجام دهد و نيت كافر بدتر از عمل اوست، زيرا كارهاى بدى در سر دارد که توان آن را ندارد».
وجه چهارمى نیز بعضى براى این تفاوت ذکر کرده اند که هر کس کار خیرى انجام مى دهد معمولا عوامل بازدارنده اى از جمله هوا و هوس ها را در دل دارد و در برابر آنها مقاومت مى کند و آن عوامل را به عقب مى راند و کار خیر را انجام مى دهد به همین دلیل از کارش با ارزش تر است و به عکس کسى که کار بدى انجام مى دهد نیز عوامل بازدارنده از قبیل فطرت الهى، اوامر و نواهى آسمانى در برابر اوست ولى پشت پا به همه آنها مى زند و به سراغ شر مى رود. به همین دلیل از عملش بدتر است.
البته منافاتى میان این وجوه چهارگانه نیست و همه آن ممکن است در معناى حدیث جمع باشد.
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#وقتی_دلم_لرزید....
🌷عمهها آمده بودند و خانهمان شلوغ بود، همه بودند ولی من دائم در اتاقها با نگاهم احمدرضا را دنبال میکردم، وسایلی را جمع میکرد و انگار او میهمان بود و مهیای رفتن، جلو رفتم و گفتم: «احمدرضا جان! مادر، میهمان داریم. کجا قصد کردی بروی که داری وسایل جمع میکنی؟» آرام و مطمئن نگاهم کرد: «امروز عصر اعزام داریم، من هم با بچهها میروم.» با ناراحتی گفتم: «امشب عمهها هستند نمیخواد بری.» لبخند زد! یعنی همه بروند من برای میهمانی بمانم، همه دوستانم بروند من بمانم و خوش بگذرانم. از کمان نگاهش قصدش را خواندم.
🌷رفت، آرام نداشتم. راه افتادم ببینم با کدام گردان و به کجا میرود، دوستان همرزمش چه کسانی هستند، وسیلهی ارتباطی نبود اما میشد از طریق رزمندگان دیگر خبر گرفت، دوربینهایی بود که از اعزام نیروها فیلم میگرفت و با آنها مصاحبه میکردند. احمدرضا را دیدم مثل آدمی که سرما آزارش میدهد، کت نظامیاش را روی صورت کشیده بود. میخواست تصویری از او نباشد. سوار ماشین که شدند دوستانش برای خداحافظی آمده بودند، نگاهش میکردند و تکرار میکردند: «شفاعت، احمدرضا شفاعت» دلم لرزید!
🌷....گفتم: «مادر مگر میخواهی شهید شوی که میگویند شفاعت شفاعت....» لبخند آرام و مهربانی زد: «نه مادرِ من، بین بچههای جبهه مرسوم است طلب شفاعت کردن.» همیشه برای رفتن عجله داشت، من احمدرضا را تکهای از وجود خودم میدانستم. رفتنش سخت بود اما او هدیه و امانت موقتی بود که زندگی ما را زیبا کرده بود و زیباتر از آمدنش، رفتن او پیش پروردگارش بود. با چهرهای تابان و شوقی وصفناپذیر و پروازی لبریز از عشق به سوی معشوق!
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز احمدرضا احدی رتبه اول کنکور پزشکی سال ۶۴
🔰 تنها وصیتنامه به جا مانده از شهید احمدرضا احدی👇
«بسم الله الرحمن الرحیم
فقط، نگذارید حرف امام به زمین بماند همین
والسلام
کوچکترین سرباز امام زمان (عج الله)
احمدرضا احدی»