✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
🌼🌼🌼🌼 🍂از سیم خار دار نفست عبور کن 🍂 #پارت_۲۱۵ با تعجب گفت : –چرا؟ ــ چون خدایی نکرده اجنه ممکنه
🌼🌼🌼🌼🌼
🍂از سیم خار دار نفست عبور کن 🍂
#پارت_۲۱۶
–همون که داره خودش رو می کشه.
سرم راپایین انداختم و چقدر خدارا شکر کردم که این سوال
را پرسید.
آرام گفتم :
–قبال جوابش رو دادم.
ــ خب...یعنی مزاحمه؟
ــ نه، همکالسیمه.
با این حرف بدونه فکرم، همانطور که خیره به جلو بود لبهایش
کش امدوخودش را منتظر نشان داد، برای توضیحات بیشتر، ولی
وقتی ادامه ندادم، با تردید و خیلی آرام پرسید:
–خواستگاره؟
با عالمت سر جواب مثبت دادم.
دوباره به روبرو خیره شد و گفت:
–خب؟
خجالت می کشیدم برایش توضیح بدهم، ولی برای این که نسبت
به رابطهی من و آرش بد بین نباشد خجالت راکنار گذاشتم
وگفتم :
–من بهش جواب منفی دادم ولی اون دست بردار نیست.
برگشت طرفم و خیلی جدی گفت :
–پس چرا میگید مزاحم نیست؟
هول شدم از این کارش و گفتم:
–خب، نیست، فقط اصرار داره دوباره حرف بزنیم شاید نظرم
عوض بشه.
این بار با خشمی که در صدایش بود و سعی در کنترلش داشت
گفت مادرتون در جریان هستند؟
ــ بله، تقریبا.
ــ می خواهید من باهاش حرف بزنم؟
ــ نه ممنون، چیز مهمی نیست، خودم حل می کنم.
بقیه راه به سکوت گذشت و تا آخر راه اخم هایش را باز نکرد.
وقتی رسیدیم خانه تشکر کردم و پیاده شدم و او به سرعت دور
شد.
تا خواستم دستم را روی زنگ بگذارم با شنیدن صدای آرش خشکم
زد.
–چندلحظه صبرکنید.
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼
🍂از سیم خار دار نفست عبور کن 🍂
#پارت_۲۱۷
هاج وواج نگاهش کردم، قلبم بعدازچندلحظه به
کارافتادودیوانه وارخودش رابه قفسه ی سینه ام کوباند،
باالخره نگاهم راازاوگرفتم وپخش زمین کردم.
با قدمهای بلند خودش را به من رساند. صدای قدم هایش اکو
شد درسرم.
زانو زد جلوی پاهام و نگران گفت :
–چی شده؟ تصادف کردید؟ یا زمین خوردید؟
با این کارش تپش قلبم بیشتر شد، صورتم داغ شد، یک قدم عقب
رفتم ولی تعادلم رانتوانستم حفظ کنم، برای نیفتادن، خودم
رابه دیوارچسباندم وعصایم به زمین افتاد. فوری عصارادستم
دادوباغم نگاهم کرد. سعی کردم نگاهش نکنم، با صدایی که
لرزشش پیدا بود گفتم :
–نامه َبرتون بهتون نگفته؟
کنارم ایستادو گفت :
–حتی نمی خوای نگاهم کنی؟ منظورت ساراست؟ مگه اون امدنی
تو اینجوری بودی؟
سرم راباال آوردم، ماتش شدم، الغرتر شده بود. ولی مثل همیشه
خوش لباس وخوش تیپ بود. یک قدم ازاوفاصله گرفتم و بی توجه
به سوالش من هم پرسیدم :
–چطوری اینجا رو پیدا کردید؟
چشم هایش نم شدو گفت :
–دلتنگ که باشی، هیچی آرومت نمیکنه، جز دیدنش یا شنیدن
صداش.
تو که گوشیت رو جواب ندادی.
منم از سارا به زور آدرس گرفتم و تصمیم گرفتم اونقدر
بمونم اینجا تا باالخره از خونه بیای بیرون، ولی دیدم تو
اصال خونه نیستی...انگار می خواست طعنه ایی چاشنی حرفش کند
ولی حرفش را خورد.
از حرفهایش دلم ضعف رفت، واقعا چقدر درسته که میگن دل به
دل راه دارد.
احساس سرما می کردم، درحالی که هوا خوب بود، تمام انرژی
که داشتم را جمع کردم وگفتم :
–سارا کار درستی نکرده آدرس اینجا رو بهتون داده.
لطفا االنم زودتراز اینجا برید، سعی کردم لرزش لبهایم را
کنترل کنم برای همین به داخل دهانم جمعشون کردم و ادامه
دادم:
–اینجا مارو می شناسند.
🌼🌼🌼🌼🌼
چند فرع فقهی پیرامون قرض
ربا در قرض
اقسام پنج گانه زیاده در قرض
چند فرع فقهی پیرامون تورم
شرط زیاده به مقدار تورم در قرض
#احکام_شرعی
مجموعه اول
✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 #ختم جزء 1 ختم قرآن به نیابت از شهیده مریم رحیمی سلامتی و تعجیل درظهور ح
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃
#ختم جزء 2
ختم قرآن به نیابت از
شهید مجید قربانخانی
سلامتی و تعجیل درظهور حضرت مهدی (عجل الله)🌸🥺💗
۲۱🌸
۲۲🌸
۲۳🌸
۲۴🌸
۲۵🌸
۲۶🌸
۲۷🌸
۲۸🌸
۲۹🌸
۳۰🌸
۳۱🌸
۳۲🌸
۳۳🌸
۳۴🌸
۳۵🌸
۳۶🌸
۳۷🌸
۳۸🌸
۳۹🌸
هر صفحه ای رو خواستید شخصی اطلاع بدید🌸
@Fatemeh83833
چادرےاگرهستمـ🙂❤️
حسدخترانہامبیشترازبقیہاست😌
میپرسےچرا؟🙃💛
چونچادرمازحسدخترانہامهممحافظتمیکند
بلـےچادرازحسلطیفدخترانهم
محافظتمیکند🍓
چادرفقطیڪپارچہنیست!🍋🍒
نعمتےبزرگ است
متن وترجمه فارسی دعای هفتم صحیفه سجادیه-بدون لینک.pdf
115.5K
متن دعای هفتم صحیفه سجادیه
فایل صوتی دعای هفتم صحیفه سجادیه.mp3
4.59M
صوت دعای هفتم صحیفه سجادیه 🌱
#داستان_آموزنده
🔆زندگى فقيران
ابوبصير گفت بحضرت صادق عليه السلام عرضكردم كه يكى از شيعيان شما كه مردى پرهيزكار است بنام عمر پيش عيسى بن اعين آمد و تقاضاى كمك كرد با اينكه دست تنگ بود عيسى گفت نزد من زكوة هست ولى بتو نميدهم زيرا ديدم گوشت و خرما خريدى و اين مقدار خرج اسرافست . آنمرد گفت در معامله اى يك درهم بهره من گرديد يك سوم آنرا گوشت و قسمت ديگر را خرما و بقيه اش را بمصرف ساير احتياجات منزل رساندم .
حضرت صادق عليه السلام افسرده شد و مدتى از شنيدن اين جريان دست خود را بر پيشانى گذاشت پس از آن فرمود: خداوند براى تنگدستان سهميه اى در مال ثروتمندان قرار داده بمقداريكه بتوانند با آن بخوبى زندگى كنند و اگر آن سهميه كفايت نميكرد بيشتر قرار ميداد از اينرو بايد بآنها بدهند بمقداريكه تاءمين خوراك و پوشاك و ازدواج و تصدق و حج ايشانرا بنمايد و نبايد سخت گيرى كنند مخصوصا بمثل عمر كه از نيكوكارانست .
📚شرح من لايحضر كتاب زكوة ، ص 36
#کلام_اهلبیت
خدایا مرا عُمر عطا کن، مادامی که عمرم صرف طاعت شود؛ اگر بناست زندگیام چِراگاه شیطان گردد، مرا هرچه زودتر به سوی خود ببر...
• امام سجاد(علیهالسلام) •
#سخن_بزرگان
-دنیا را یک بار نگاه کن ؛
آخرت را چند بار ،
و صاحب خانه را همیشه :)
-حاجاسماعیلدولابی