eitaa logo
✿مَجٰـانین‌ُالحُـسَّین(؏)
1.7هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
62 فایل
به‌توکل‌نام‌اعظمش‌🙂✨ هرکس‌که‌حسینی‌است‌حقیرش‌مشمار دررتبه‌کبیراست‌صغیرش‌مشمار عنوان‌گدائی‌درش‌آقائی‌است آقاست‌گدای‌اوفقیرش‌مشمار🙂❤️‍🩹 #اینجا؟محل‌‌‌تجمع‌نوکرای‌آقا🥺☘️ +‌کپی؟ _روزمرگی و هشتگ های خود کانال❌️مابقی آزاد؛به شرط دعا برای شهادت خادمین✅️
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆امام دوستدار كيست عمار بن حيان گفت بحضرت صادق عليه السلام گفتم كه اسمعيل پسرم بمن نيكى ميكند حضرت فرمود من او را دوست ميداشتم اكنون محبتم زيادتر شد. پيغمبر اكرم (صل الله علیه و آله ) خواهرى رضاعى داشت روزى همان خواهر برايشان وارد شد همينكه نظر پيغمبر بر او افتاد مسرور گرديد و روانداز خود را براى او پهن كرد و او را بروى آن نشانيد با گشاده روئى و احترام بسويش توجه كرد و در صورت او ميخنديد تا از خدمت حضرت مرخص شد و رفت ، اتفاقا همانروز برادرش نيز آمد ولى حضرت رسول (صل الله علیه وآله و سلم ) آن نحو رفتاريكه با خواهرش نمودند با او انجام ندادند. بعضى از صحابه عرض كردند يا رسول الله با خواهرش سلوكى كرديد كه با برادر آنرا بجا نياورديد با آنكه او مرد بود؟ (يعنى سزاوارتر بآن محبت بود) فرمود علت زيادى احترام من اين بود كه آن دختر به پدر و مادر خويش نيكى ميكند. 📚منتهى الامال ، ج 2، ص 324 و ج 16 بحار.
صوت و متن دعای سمات التماس دعا ♥️
🌟🌹 نماز اول وقت.....یادمان نرود ان شاء الله التماس دعا...🙂🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای بندگان خدا، شما همانند بیمارانید و خداوند مانند طبیب. مصلحت مریض در این است که به دستورات طبیب عمل نماید، نه آنکه به چیزی که خود می‌پسندد اظهار تمایل کند! پس تسلیم اوامر و دستورات الهی شوید تا نجات پیدا کنید و به خِیر و سعادت دست بیابید. 🌱 ✍🏻 پیامبر اکرم(ص) 📖 ارشاد القلوب ۱/۱۵۳ و مجموعه ورام ۲/۱۱۷
آدرس امام زمان ارواحناه فداه کجاست؟! ایشان فرمودند: آدرس حضرت در قرآن کریم آیه ۵۵ سوره قمر است که می‌فرماید: فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ هر جا که صدق و درستی باشد هر جا که دغل کاری و فریب کاری نباشد هر جا که یاد و ذکر پروردگار متعال باشد،  حضرت آنجا تشریف دارند . . . . علامه حسن زاده آملی ره
تعقیبات نماز مغرب و عشا
✿مَجٰـانین‌ُالحُـسَّین(؏)
🌸 #پارت چهارم 🌸 حضرت رقیه( ع) و سجاده پدر گاهی اوقات حضرت رقیه( س)، با دست های کوچکش سجاده امام حسین
🌸 پنجم 🌸 چگونگی شهادت و مرقد مطهر حضرت رقیه( س) حضرت رقیه( س) بر اساس برخى از روایات، به خواهر سه ساله اى( که به احتمال قوى همان رقیه (ع) باشد) در روز عاشورا گفت:بیا با هم دامن پدر را بگیریم و نگذاریم که وی کشته شود. امام حسین علیه السلام زمانی که این سخن را شنید بسیار گریست و آن گاه رقیه علیها السلام گفت:بابا! من مانعت نمى شوم. صبر کن تا تو را ببینم. امام حسین علیه السلام وی را در آغوش گرفت و لبهاى خشکیده دخترش را بوسید. در این زمان حضرت رقیه( س) ندا در داد که العطش العطش، فان الظما قدا احرقنى بابا بسیار تشنه ام، شدت تشنگى جگرم را آتش زده است
💔⃢🥺↫ 🖐🏻‼️ میگـفـت : بیایـن‌یـه‌قراری‌بزاریـم؛ روزی‌دوسـه‌بـار‌دلمـون‌واسه‌خودمون‌تنگ‌بشـه!✌️🏻 واسـه‌روزایِ‌خوبمـون..واسـه‌نمازِ‌اول‌وقتمـون.. واسـه‌وقتایـے‌ڪه‌دلامون‌میشکسـت‌ .. دمِ‌خونه‌خدا‌رفتنامون... واسـه‌دعایِ‌فرجمـون.. واسـه‌شبایِ‌جمعه‌دعاکمیلمون.. ڪجاسـت‌اون‌روزایِ‌بندگـی؟ ڪجا‌رفتـه‌اون‌اخلاصمـون؟ چقدر‌فاصلـه‌گرفتیم‌ا‌زاون‌روزا💔
💔 هروقت‌بعد‌از‌گُناه ...! خداانقدر‌زنده‌نِگَهِت‌داشت کہ‌وضو‌بگیرے‌ وایستے‌جلوشو‌نماز‌بخونے یعنے‌پذیرفتتت خُدا‌از‌تو‌نا‌اُمید‌نیست🙃🌱 پس‌خدا‌رو‌بخاطر‌این‌لیاقت‌شڪرڪن!
✿مَجٰـانین‌ُالحُـسَّین(؏)
🔹امروز سه شنبه مختص به امامان سجاد و محمد باقر و صادق (علیه و علیهم السلام ) است . 🔹تاریخ و مکان
🔹نحوه و تاریخ شهادت : ▪️امام سجاد: آن حضرت به دستور ولید بن عبدالملک مسموم شده و به شهادت رسید. در روز و سال وفات و شهادت حضرت اختلاف است؛ دامنه این اختلاف از سال ۹۲ق تا سال ۱۰۰ق را شامل می‌شود، اما مشهورترین سال، یکی ۹۴ق است که آن را به مناسبت ارتحال فقهای بی‌شماری از اهل مدینه، سنة الفقهاء نامیده‌اند و دیگری سال ۹۵ق می‌باشد. ▪️امام باقر : آن حضرت در سال ۱۱۴ ه‍. ق در مدینه به دست ابراهیم بن الولید مسموم شد و به شهادت رسید ▪️امام صادق: آن حضرت در ۲۵ شوال ۱۴۸ هجری قمری در سن ۶۵ سالگی در مدینه توسط منصور دوانیقی، خلیفه عباسی مسموم شد و به شهادت رسید 🔹مرقد: هر سه امام در قبرستان بقیع دفن شدند
بسم رب الحسین
🌼🌼🌼🌼 🍂از سیم خار دار نفست عبور کن🍂 با کف دستش محکم به پشتم زدو گفت: –نپیچون، میریم خواستگاری برات می گیریمش بابا، این که غصه نداره. فقط اینوبدون عاشقی یعنی بدبختی، یعنی کوری وکری، زندگی منو ببین عبرت بگیر. از این که اینقدر همه چی را راحت گرفته بودو درعوض اززندگیش ناراضی بودتعجب کردم. آهی کشیدم وگفتم: –داداش به این راحتیا نیست. بعد برایش افکارراحیل راتوضیح دادم. اخمی کردو گفت: –توام عاشق چه کسی شدیا، مگه دختر قحط بود. اون اگه جواب مثبت هم می داد مگه می تونستی باهاش زندگی کنی؟ هی می خواد ایراد بگیره اینجا نریم گناه میشه اونجا نریم محیطش مناسب نیست. دختره خیلی عاقل بوده جواب منفی بهت داده. وگرنه واسه حتی یه عروسی رفتنتون هم باید عذاب می کشیدی. اونا که عروسی مختلط و اینجور جاها نمیان، خیلی خودشون رو محدود می کنند. باید بری خدارو شکر کنی، که دختره فهمیده بوده.حتما نشسته با خودش به همه ی اینا فکر کرده و دیده نمیشه، که گفته نه. وگرنه هر دختری آرزوشه زن تو بشه. پوفی کردم و گفتم: –خودت داری میگی دختر عاقل و فهمیده اییه، بعد میگی خودشونو محدود می کنند. خب کسی که عاقله، حتما این محدودیت هم الزمه دیگه، آدم عاقل خب کارهای عاقالنه هم می کنه دیگه... بی حوصله گفت: –ول کن آرش، دو روز دنیا، نیازی به این همه مته به خشخاش زدن نیست.آدم باید از زندگیش لذت ببره. توام با ما میای شمال، خانواده ی مژگانم هستند. همین خواهرمژگان که کشته مردته محلش نمیزاری، بعدافتادی دنبال یکی که هیچیش بهت نمی خوره؟ باالخره کیارش راضی شدمامان را با خودشان ببرد، از من هم قول گرفت که حداقل برای دوروزهم که شده همراهیشان کنم. موقع رفتنشان، مژگان)همسربرادرم( به طرفم امد وهمانطور که دستش را دراز می کرد برای خداحافظی گفت : –آخه تو می خواهی تنها بمونی که چی بشه، دستش را فشردم و با لبخند گفتم: –همیشه که تنها موندن بد نیست. حاال شایدم چند روز دیگه امدم. برید به سالمت، امیدوارم بهتون خوش بگذره. مشتی حواله ی بازویم کردو گفت 🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼 🍂از سيم خاردار نفست عبور کن 🍂 –ای کلک، مشکوک میزنیا. دستم را گذاشتم روی بازویم و اخم نمایشی کردم و گفتم: –بیچاره داداشم، دستت سنگینه ها. کیارش چمدان مامان را داخل صندوق ماشین گذاشت و گفت: –مژگان بیا بریم، کم این داداش ما رو اذیت کن. بزار بشینه تنهایی خوب فکراش رو بکنه ببینه واست جاری بیاره یا نه؟ مژگان باتعجب نگاهم کردو گفت : –واقعا؟ خبریه؟ در چشم های کیارش ُبراق شدم و گفتم : –برید زودتر، تا من رو همینجا زن ندادید. مژگان چشمکی به من زدو آرام گفت: –زیاد خوشگل نباشه ها... خنده ایی کردم و گفتم: –تو مایه های "دیپیکا پادوکنه". باچشم های گرد شده نگاهم کردو گفت: –شوخی می کنی؟ خیلی خونسردو آرام گفتم: –البته خیلی بهتر از اونه. کنجکاوانه گفت : –موهاشم مثل اونه؟ شانه ایی باال انداختم و گفتم: –چه میدونم . ــ وا یعنی چی؟ مگه ندیدی؟ ــ من اداشو درآوردم و گفتم : –وا! از کجا ببینم زیر روسریه؟ مشکوک نگاهم کردو گفت: –خب معلوم میشه دیگه، همش که زیر روسری نیست، تابلوئه. تازه منظورش رامتوجه شدم، حاال محجبه بودن راحیل راچطورتوضیح بدهم. با,من و ,من گفتم: –احتماال هست دیگه. کیارش کنار مژگان ایستادو پرسید: –چی میگه این؟ مژگان کالفه گفت : 🌼🌼🌼🌼🌼
اتمام قمر در عقرب امیدوارم اون چیزهایی که میخواستید از خدا و طبیعت گرفته باشید 👌🏻
💔⃢💔 .. فکر کردن به مثل دود🚬 می مونه ! آدمو نمی 🥺ولی درو دیوار دلو ، میکنه و آدمو . . 👨‍🦯 هعی💔