خداوندا به حق چادر خاکی خانم صدیقه طاهره سلام الله علیها توفیق سربازی امام زمان ارواحنا فداه رو نصیبمون کن 🤲
#فاطمیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠صفحه 93 قرآن کریم
🔹سوره ۴ – النساء
🔹آیات ۹۲ الی ۹۴
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
┅═┄⊰༻ @MajaninalHossein༺⊱┄═┅
Haj Mahmood Karimi - Por Tab Va Tabeh (320).mp3
4.19M
گل چادر گلدارت
تب دستای تبدارت
آتیشم زده
نه تو حرف میزنی نه حسین نه حسن
چیشد اون خنده ها؟ آخه یه حرفی بزن... 💔
#مداحی
#فاطمیه
┅═┄⊰@MajaninalHossein༺⊱┄═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انالله وانا الیه راجعون
السلام علیکِ یا فاطمه الزهرا س🖤
#شهادتحضرتزهرا🥲💔
#فاطمیه
┅═┄⊰@MajaninalHossein༺⊱┄═
سلام علیکم رفقا،عزاداری هاتون قبول درگاه حق ان شاءالله 🖤🌱
خادمین کانال رو از دعای خیرتون بینصیب نزارید:)
#فاطمیه
▪️ساعت ۱۵:۰۰ ان شاءالله شهید شناسی داریم منتظرتونم:)))
#شهیدشناسی
┅═┄⊰@MajaninalHossein༺⊱┄═
شهید مدافع امنیت دانیال رضازاده متولد ۱۳۷۶ بود. یک دهه هفتادی که با دوستش شهید حسین زینالزاده از بسیجیان ناحیه ۳ ابوذر مشهد، عصر روز پنجشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۱ در جریان اغتشاشات به شهادت رسیدند. فیلم حمله قاتل این شهیدان در خیابان حر عاملی ۳۲ مشهد به شکل گستردهای در فضای مجازی منتشر شد. در این فیلم، قاتل که اکنون اعدام شده است، با ضربات چاقو دانیال را به شهادت میرساند. (گویا در صحنه دیگری حسین را هم به شهادت رسانده بود که فیلمش موجود نیست.) بعد از کمی جستوجو توانستیم با زهره محمدیان مادر شهید دانیال رضازاده و فاطمه سادات فدایی همسر شهید که دختری دهه هشتادی است گفتوگویی انجام دهیم. شهیدی که مظلومیتش در قاب دوربینهای مداربسته محل شهادتش ثبت شد و در همیشه تاریخ ماندگار ماند.
دانیال رضازاده سال ۱۴۰۰ ازدواج کرده بود. بعد از فوت پدرش سرپرست خانواده و تکیهگاه مادر و برادر ۱۴ سالهاش بوده است.
شهید رضازاده سال ۱۴۰۰ بر سر سفره عقد نشست و خطبه عقدش نیز در حرم امام رضا علیه السلام خوانده شد. او در حادثه سیل لرستان در جریان خدمت جهادی به مردم بهعنوان جهادگر نمونه شناختهشده بود و در موارد دیگری از جمله خدمت به مردم زلزلهزده نیز حضور داشته است،
مادر شهید رضازاده در برنامه بدون تعارف گفته، دانیال از کلاس چهارم یا پنج ابتدایی در پایگاه بسیج حضور داشت و واقعاً یک بسیجی مخلص بود و در اردوهای جهادی و راهیان نور بسیار فعالیت میکرد و میگفت که دوست دارم جانم را در این راه فدا کنم.
وی افزود: وقتی به او میگفتم که تو یک فرزند بیشتر نیستی و اگر میشود کمتر به مأموریت برو، میگفت آنقدر نگو یکدانه هستی، من باید بروم، مادرهای دیگری هم هستند که یک فرزند دارند؛ اگر من نروم، چهکسی باید از شماها دفاع کند، چه کسی مواظب شماها باشد، شماها ناموس ما هستید.
وی با بیان اینکه «دانیال» خیلی عاشق شهادت بود و این عاشقی او خیلی برای من ارزش داشت، تأکید کرد: او همیشه میگفت که برای شهادت من دعا کن و من میگفتم که «یا امام حسین (ع)، دانیال من خیلی سختی کشیده است، او را به آرزویش برسان!». واقعا برای شهادت او دعا کردم. من اگر فرزند دیگر هم داشتم، باز هم آنها را در راه رهبرم و به عشق رهبرم فدا میکردم.
همسر شهید دانیال نیز در این گفتوگوی کوتاه، اظهار داشت: دانیال به من میگفت که من یک خواستهای از شما دارم؛ خواسته من این است که وقتی دارند خطبه عقدمان را میخوانند؛ چون در آن موقع دعا خیلی مستجاب میشود، برای شهادت من دعا کنید.
وی تأکید کرد: من خیلی دوست داشتم که دانیال به آرزوی خود برسد و مطمئن هستم که جای او خیلی خوب است؛ برای همین دوست ندارم آنهایی که از این اتفاقات خوشحال میشوند و فکر میکنند که ما از فدا کردند جوانان خود میترسیم، ناآرامی من را ببینند و خوشحال شوند.
به روایت از مادر شهید
شهید در کودکی در چه فضایی رشد کرده بود؟
دانیال، چون از سن پنج سالگی پدر نداشت، من با سختی فراوان او را بزرگ کردم. کلاس پنجم دبستان بود که یک روز به من گفت مامان میخواهم در بسیج دانشآموزی ثبت نام کنم. من هم مشوقش بودم. گفتم خیلی خوب است برو ثبت نام کن. اینطور شد که استارت فعالیت دانیال در بسیج زده شد و تا لحظه شهادتش ادامه داشت. وقتی او را باردار بودم، تا ۹ ماهگی اصلاً نمیدانستم که جنین پسر است یا دختر. ولی به دلم الهام شده بود که پسر است و اسمش را دانیال گذاشتم. اطرافیان به من میگفتند «دانیال» اسم سنگینی است ولی این اسم را دوست داشتم و نهایتاً نامش را دانیال گذاشتم.
آن روز صبح که از خواب بیدار شدم خیلی آشفته بودم. ظهر به او زنگ زدم و گفتم برایت آش رشته پختم. آخر دانیال آش رشته خیلی دوست داشت. خوشحال شد و گفت مامان باشه زود برمیگردم خانه. اما دیر کرد. زنگ زدم دیدم جواب تلفن را نمیدهد. نگرانش شدم. به دوستش زنگ زدم که گفت با هم بودیم. از شرکت بیرون آمدیم به سمت خانه از هم جدا شدیم. الان من به خانه رسیدم. به دوستان دیگرش زنگ زدم. گفتند دانیال در درگیریهای خیابان کمی زخمی شده است و او را به بیمارستان رساندیم. به داییاش بگو خودش را برساند. سریع زنگ زدم به داداشم و گفتم برو بیمارستان امام رضا (ع) دانیال را بیمارستان بستری کردهاند. خودم هم سریع رفتم و آنجا متوجه شدم دانیال به شهادت رسیده است.